شهاب الدین انوری
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-668833-Uwauid3 حرفی، سخنی، نقدی، نظری، نکتهای، نصیحتی… درخدمتیم
Mostrar más262
Suscriptores
Sin datos24 horas
-37 días
+2030 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
Repost from شفیعی کدکنی
@shafiei_kadkani
ـــــــــــــــــــــــ
حافظ
و روضهخوانِ پیرِ دهِ ما
#یکشنبه_ها_و_حافظ
حدود نیم قرن قبل در یک مصاحبه، در ۱۳۴۴، به مناسبتی نقل کردم که روضهخوانِ پیرِ ده ما در روز پس از عاشورا، وقتی به توصیف اسارت اهلبیت و گرداندنِ سَرِ حضرت امام حسین «ع» در بازارِ شام و نیز گرداندنِ حضرت زینب «س» در کنارِ سر بریده و در میان «پرده عماری» میپرداخت این بیت حافظ را با صوت حزین میخواند:
در کار گُلاب و گُل حکم ازلی این بود
کان شاهد بازاری وین پرده نشین باشد
هیچ کس نمیتواند تردید کند که این ابتکارِ او کشف یکی از شبکههای غایبِ متنِ شعر حافظ است. اگرچه بیش از آنکه مصداقِ نگاه ساختاری باشد با هرمنوتیک مشابهاتی دارد.
از این دیدگاه، هر «متن» دارای یک حافظه است. آنچه در ضمیرِ آگاه این متن موجود است، همان است که از صورت آن استخراج میکنیم ولی کشفِ تمامی آنچه در حافظهٔ متن موجود است و آنچه در ضمیر نابهخودِ آن وجود دارد، زمانِ بینهایتی میطلبد. قرائتِ اولیه که از راهِ صورت و روابط اجزای صورت حاصل میشود در حقیقت استخراج ضمیر آگاهِ متن است که بسته است و محدود و آنچه از راه تأمل در ساختار حاصل میشود استخراجِ حافظهٔ مغفول یا ضمیرِ نابهخودِ متن است.
استخراج تمامی آنچه در حافظهٔ متن وجود دارد کار یک تن و یک نسل نیست، کارِ تمامی کسانی است که بالقوه، تا آخرالزمان، با آن متن سر و کار دارند.
هر متنِ هنری عملاً متنی ژنراتیو یا زایا است و متن های دیگر را از درون خود آشکار میکند. در همان مثالِ شعرِ «در کارِ گلاب و گل...» متنِ بیت حافظ چه بسیار متنهای دیگری را که از درونِ خود متولد کرده و یکی از آن بسیارها همین قرائتِ آن روضهخوانِ دهِ ما است.
همین متنِ زادهشده در ذهنِ آن پیرمرد، خود در ذهنِ من و بسیاری کسان که این سخن را از من شنیدهاند تاکنون سبب زایش متنهای دیگری شده است که هرکدام میتواند زهدانِ تولّدِ متنهای دیگر باشد.
به این دلیل هر متن ادبی را یک متن زایا " generative " میتوان نامگذاری کرد. هر قرائتِ درست و بافرهنگِ وسیع که بتواند یک شبکهٔ غایب را احضار کند، خود میتواند زاده شدنِ متنِ دیگری تلقی شود که آن متن خود آبستن متنهای دیگری باشد.
بر روی هم، شعرْ محصولِ دو نظام است:
صوتی و معنایی؛ و هر کدام از این نظامهای صوتی و معنایی عرصههای بینهایت تجربه هنرمنداناند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
رستاخیز کلمات، سخن، صص ۱۸۲-۱۸۰
#یکشنبهها_و_حافظ
#حافظ
امسال داشتم نوحههای هیئات یزد رو بررسی میکردم و سیر تغییر و تحولش رو پیگیری میکردم که به نکتهٔ جالبی برخوردم. مرحوم حسین سعادتمند بزرگ، یک سال-احتمالا سال ۱۳۸۴- یکی از اشعار #سعدی علیه الرحمه رو خوندن و مردم باهاش عزاداری کردن.
شعر سعدی به مطلع:
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
و این نوحه تماما همین غزل سعدیه. در همین حین به یاد تاویل دکتر شفیعی کدکنی از اون غزل #حافظ افتادم که فرمود:
کی شعر تر انگیزد، خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد.
و بحث دکتر شفیعی در مورد این بیت بود که:
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وآن پرده نشین باشد
تفسیرشون از این شعر که به واقعهٔ کربلا و حضرت امام حسین و حضرت زینب(س) مربوط میشد.
غرض از این روضههایی که میخونم اینه که شعر درست یعنی همین و شاعر کار بلد یعنی همین. شعری که هیچ ارجاعی به این واقعه نداره، آنقدر درست نماد پردازی و استعاره سازی شده که برداشتهای مختلفی ازش شده. یکی از اون برداشتها هم برداشت آیینی بوده که الحق بیجا و دور نیست.
Mostrar todo...
امان از ظلم زمانه ...
شرمت باد شرمت باد دستان به خون آلوده برخیزید برخیزید ای مردم خواب آلوده خطبه ی دیگر کاخ ستمگر بر سر سلطان میریزد یوسف کنعان از غم زندان بار دگر بر میخیزد با نام ،آزادی، خشم خدایان میمیرد این موج ،بید
هر شیشهْدل حریف تک و تاز عشق نیست!
جایی که مرد ناله کند، زن چه میکند؟
#مولانا_عبدالقادر_بیدل_دهلوی
این روزها ما رو هم دعا کنید
یا علی🖤
❤ 6
جمع با زینت نگردد جوهر مردانگی
از برش عاری بود گر سازی از زر تیغ را
زینت هرکس به قدر اقتضای وضع اوست
قبضه داند بر سر خود به ز افسر تیغ را
سرخوشِ تسلیم از تهدید دوران ایمن است
کس نراند بر سر بسمل مکرر تیغ را
#مولانا_عبدالقادر_بیدل_دهلوی
نکتهای که در این غزل توجه من رو جلب کرد این بود که:
در ردیف این غزل عبارت «تیغ را» نشسته. وقتی ردیف یک غزل یک اسم خاص باشه مثل همین تیغ یا شمع یا آستین و…، شاعر معمولا با مکاشفات و زوایای پیدا و پنهان اون اسم، مضمون میسازه.
یعنی مرکز دایره واژگانی بیت و کلا شعر، عبارتیه که در ردیف اومده.
اما اینجا داستان فرق میکنه، در این سه بیت میبینیم که تیغ از واژگان فرعی مضمون پردازیه. مثلا در مصرع اول، خاصیت برندگی مد نظره(تیغی که از زر ساخته شده)، در بیت دوم واژه کلیدی «قبضه»ست و در بیت سوم واژهٔ کلیدی «بسمل».
البته ذکر کنم که هر سه بیت مدعا مثله.
چیزی که میخواستم بگم در اصل این بود که در سبک هندی فن مضمون پردازی هم تا حدی متفاوت میشه.
و یکی از اصلی ترین دلایل تغییر سبک هم از این دست موضوعاته. شاعر امروز اگر این دو نوع مضمون پردازی رو بلد باشه و تفاوتهاش رو بدونه و آنقدر رند باشه که در جای درست ازش استفاده کنه، سود کرده.
👏 1
زبانِ حالِ عاشق گر دعایی دارد این دارد
که یارب مهربان گردان دل نامهربانش را
#مولانا_عبدالقادر_بیدل_دهلوی
ز برق جلوهاش آگه نیام لیک این قدر دانم
که عالم چشم خفاش است نور آفتابش را
#مولانا_عبدالقادر_بیدل_دهلوی
سخت دشوار است پردازِ شکستِ رنگِ من
بشکن ای نقاش اینجا خامهٔ تصویر را
#مولانا_عبدالقادر_بیدل_دهلوی
😢 2
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.