cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

𝓐𝓡𝓓𝓘𝓨𝓐💟

『𝐖𝖾𝗅𝖼𝗈𝗆 𝐓𝗈 𝐂𝗁𝖺𝗇n𝖾𝗅💫✨』 ⥂𝘀𝘁𝗮𝗿𝘁: ‹¹⁴⁰⁰/¹¹/²³› میان همه گشتم و عاشق نشدم من!.. تو چه بودی که تورا دیدم و دیوانه شدم من..♡ ارتباط با ادمین: @ardiyalove_bot💛

Mostrar más
El país no está especificadoEl idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
Publicaciones publicitarias
692
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

چنل حذف میشه🥲🤍 دلم براتون تنگ میشه🫂💙 بای💜🔗
Mostrar todo...
#part147 #فصل‌دوم ماه شب مطمئنا شخص پشت خط که نمی دونستم کیه اجازه رفتنم و صادر کرده برای همین با تعجب میپرسم: -کی بود؟؟ ارسلان-همه چیز و نمیتونم برات توضیح بدم.. هم وقتش نیست.. هم بهتره که ندونی و ذهنت درگیرش نشه فقط به عنوان یه آدمی که خسته شده از این وضعیت و با تصمیم خودش داره میره سر قرار برو تو کافه و کامالا عادی رفتار کن باشه؟ لبم و به دندون می گیرم تا تو این لحظه های آخر چشمام اشکی نشه.. وگرنه دلم می خواست زار بزنم و بگم من هیچ حس خوبی به این قراری که ارسلان زیادی داره با عینک خوش بینی بهش نگاه می کنه ندارم می خوام پیاده شم که مچ دستم و می گیره.. منتظر و سوالی بهش خیره میشم که اونیکی دستشم میزارم پشت گردنم و سرم و می کشه سمتش.. چشمام ناخودآگاه بسته میشه و بوسه گرم و آرامش بخش ارسلان رو پیشونیم نقش می بنده لباش و با مکث زیادی برمی داره و بلافاصله جاش و با پیشونی خودش پر می کنه.. نگاهم به لبای خوش فرمشه وقتی که میگه: ارسلان-مواظبتم نگفت مواظب خودت باش.. گفت مواظبتم! هرچقدر اون جمله کلیشه ای بی تاثیره.. این جمله می تونه به تک تک سلول های بدنم آرامش تزریق کنه چی بهتر از اینکه مطمئن باشم ارسلان مواظبمه ارسلان-تا وقتی من هستم.. نگران نباش و از هیچی نترس کاش بدونی ارسلان.. کاش بدونی که نگرانی و ترس من.. مال وقتیه که تو نیستی نفس عمیقی از عطر بی نظیرش به مشام می کشم و تو ریه هام ذخیره اش می کنم واسه چند دقیقه پر از استرس بعدی و ازش جدا میشم نگاه آخرمم به چشماش میندازم و وقتی اینبار هم با اطمینان پلک هاش و به هم فشار میده پیاده میشم و با قدم های بلندم دور میشم از این منبع آرامش مثل کسی که داره با قدم های بلند به سمت قتلگاهش حرکت می کنه.. کیه که ندونه پیدا شدن امیر و جدا شدن من از ارسلان... کمتر از مرگ نیست برام پام و که تو کافه می ذارم فرزاد با نیش تا بناگوش باز شده اش زودتر از انتظارم جلوی راهم سبز میشه.. فرزاد-سلام بانو.. دیر کردیا! گفتم کافه نزدیک دانشگاهت و انتخاب کنم که راحت بیای با اخم سرم و براش تکون میدم و در جواب میگم: -امروز کلاس نداشتم.. از خونه اومدم فرزاد-شانسو ببینااا عیب نداره دیگه حالا که اومدی احتماالا قبل از اومدن من رزرو کرده حرکت می کنم در حالیکه هیچ ذهنیتی پشت سرش به سمت میزی از حرفایی که می خواد بزنه و جوابایی که باید بهش بدم ندارم فرزاد-به کسی که نگفتی؟..... ♡•••••••••♡••••••••••♡
Mostrar todo...
دوزتان برای خرید پیوی نیایین دیگه فعلا پشیمون شدم بعد از تموم شدن رمان میفروشمش🥲💛
Mostrar todo...
این اخرایی که پیشتونم یکم بحرفین زیر این پست توی کامنتا🥲
Mostrar todo...
دوزتان چنلو میفروشم کسی خریداره بیاد پیوی قیمت توافقی @MAHDIS_00N
Mostrar todo...
Photo unavailable
به درخواست پیام های زیاد ناشناس براتون یه لیست خفن از چنلا آماده کردیم🤤🌸 - جایزه نت🌤💗 - @Colorful_Girly👩🏻💗
Mostrar todo...
ایده تینیجری🍓🥛
رمان اردیایی🍧🤍
شاپ آرایشی 🧴✨
مورفینِ طُ💊🔴
ابزار ادیت 🍿🎥
ادیت شاپ🥢🥡
دنیای جادوگری☕️🪵
دنیای دخترونه🥑✨
گرداب عشق🥀🖤
اتحاد معتبر♥️🗿
شرکت در تب لیستی کیوتمون🌸🥺✨
Repost from N/a
Photo unavailable
این دختر کیوت رو می‌شناسی لاوم؟!🥺🍓 می‌دونستی معروف‌ترین بلاگر توی اینستا‌س؟!💕 استوری و پست‌هاش رو میقای؟🙇🏻‍♀❤️‍🔥 ویدئو‌های یوتیوب و استوری‌های +18!🔞 عکس‌های نود و پشم‌ریزونش رو دیدی؟🤤🙈 https://t.me/honeyiznfan https://t.me/honeyiznfan بمال رو لینک کیوتم💜🦖
Mostrar todo...
از کنار مادرم رد شدم،که یهو یکی بازومو توی دستاش اسیر کرد.. سرچرخوندم که ارتام دیدم😰 اروم زیر گوشم گفت:باید برای من باشی سکسی من...... لرزی کردم،سرچرخوندم که محمد با چشماش سرخ شده بود،😡رگ پیشونیش داشت میترکید دیدم...😥🥺 https://t.me/nnnnnxxxxuipp https://t.me/nnnnnxxxxuipp
Mostrar todo...
🔞¤تَبِ سَردّ هَوَس¤🔞

در حال تایپ:تب سرد هوس🔞 به قلم:نارسیس خُوشمَزِه های جَهّان میرِسدّ بهِ لَبّ های تّو (دِلبّر) 🫀🖤 ناشناس من:

https://t.me/BllChatBot?start=5519642387

موهامو گرفت به عضوش نزدیک کرد،گفت:اول از پایین تا بالاشو لیس میزنی😋💦 کاری که گفت رو انجام دادم،ناله ای خفه ایی تو گلوه کرد.....😶 ارتام:اه،دهنت انگار کوره اتیشه...🤤 که یهو انگار بهش جنون دست داده باشه😈،محکم سرمو به عضوش فشار داد،عضو کلفت و بزرگش💦راه نفس کشیدنمو بسته بود با دستام پاهاشو فشار دادمو و اوق زدم،که بالخره ولم کرد... با صدای که از شدت شهوت بم شده بود گفت بچرخ داگی....⛓😈💦 بلند شدم که با صدای مخمد سرجام خشک شدم..😨 محمد:میبینم که عشقم داره جندگی میکنه و به برادرم میده،پیش من ادا تنگارو در میاری??هااااا با تواممم??😡 رو به ارتام کرد:امروز میخوام جلو و عقب این هرزه کوچولو رو یکی کنیم...💦😈👿 همزمان ارتام با یه نیشخند تایید کرد و من با دیدن عضو بزرگ و ورم کرده محمد،چشمام گرد شد..😱 https://t.me/nnnnnxxxxuipp https://t.me/nnnnnxxxxuipp بدویین جوین بدین تا ادامشو بخونین😉😨 https://t.me/nnnnnxxxxuipp https://t.me/nnnnnxxxxuipp
Mostrar todo...
🔞¤تَبِ سَردّ هَوَس¤🔞

در حال تایپ:تب سرد هوس🔞 به قلم:نارسیس خُوشمَزِه های جَهّان میرِسدّ بهِ لَبّ های تّو (دِلبّر) 🫀🖤 ناشناس من:

https://t.me/BllChatBot?start=5519642387

خواب بودم که حس کردم دستای یکی توی موهامه چشمامو باز کردم،دوتا گوی مشکی نمایان شد،هردوتامون محو همدیگه شده بودیم،زمان برامون میگذشت و اهمیتی برامون نداشت،بالخره از نگاه کردن بهم دست کشیدیم،که دیدم لباهایی که مال صاحبی بودند که عاشقانه اورا دوست داشتم تکان خوردن:نبات چرا من که از زن جماعت بیزار بودم،جونمو برای نباتم میدم??? خنده شیرینی کردم،که کناره ای لبمو بوسید ادامه داد:ببخش که منه بی شرف اذیتت کردم... با دستام ته ریششو لمس کردم و موهای پر پشتشو از بین انگشتم عبور دادم،از اعماق وجودم گفتم:عاشقتم و بعد..... https://t.me/nnnnnxxxxuipp قصه این دخترک ما هم شیرینی داره هم تلخی حالا این دخترمون باید ببینیم با این مشکلات چجوری مواجه میشه..پس اگه دوست داشتین باهاش همراه باشین https://t.me/nnnnnxxxxuipp https://t.me/nnnnnxxxxuipp
Mostrar todo...
🔞¤تَبِ سَردّ هَوَس¤🔞

در حال تایپ:تب سرد هوس🔞 به قلم:نارسیس خُوشمَزِه های جَهّان میرِسدّ بهِ لَبّ های تّو (دِلبّر) 🫀🖤 ناشناس من:

https://t.me/BllChatBot?start=5519642387