cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

🌼Narciso Team🌼

تمامی رمان های این تیم 🔞 میباشد وانشات- رمان های خاص- ترجمه ادمین : تبلیغات:

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
2 004
Suscriptores
-724 horas
-427 días
-28730 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

نظرتون راجب رمان وانشاتمون؟
Mostrar todo...
🔥 6👎 1
#فوق‌العاده_ولی_خطرناک #پارت_آخر #اروتیک  #بزرگسال #وانشات بعد از اینکه کارش تموم شد یکم با دستاش نوازشم کرد، در حال نوازش خم شد و روی سینمو بوسید. حولشو از روی زمین برداشت و بهم چشمک زد. غریبه: شب خوبی بود لالیپاپ. به ظرف یخ که تقرییا کل یخاش آب شده بود اشاره کرد غریبه: ولی اینا دیگه به کارم نمیاد مال خودت باشه. خندید و زمانیکه من هنوز توی خماریش بودم از در خارج شد لیسا: لعنتی، فردا صبح زود فیلمبرداری دارم سریع به خودم اومدم ، وسایل اضافی رو جمع کردم و بعد از یک دوش به خواب رفتم. ————————- توی لوکیشن مورد نظر منتظر بازیگر مرد بودیم من یه بازیگر پورنم و باید سریعا وقتی توی گریم و حالت خوبیم وارد عمل بشم اون احمق ساعت ها بود که مارو منتظر گذاشته بود برای بار هزارم به فیلمنامه توی دستم نگاه کردم و لبخند زدم بالای فیلمنامه درشت نوشه شده بود آیس پلی و این دقیقا همون چیزی بود که من دیشب تجربه کردم کل دیروز ترس از خراب کردن به خاطر سرمای یخ رو داشتم ولی الان به خاطر اون غریبه و دهن عالیش فقط منتظر شروع کار بودم همچنان توی حال خودم بودم که صدای آشنایی رو شنیدم فوری سرمو برگردوندم اون اینجا بود، همون غریبه‌ی جذاب داشت با لبخند به من نگاه میکرد و با کارگردان سمت من میومدن کارگردان: لیسا ایشون مایکله پارتنر تو توی فیلم و مایکل ایشونم لیساس سکس پارتنر تو غریبه که فهمیده بودم اسمش مایکله خندید و دستشو سمتم دراز کرد به سختی دستمو بین دستاش گذاشتم که خم شد طرفم مایکل: تجربه خوبی بود لالیپاپ و ما قراره تکرارش کنیم آب دهنمو قورت دادم مایکل: دیشب به خاطر یه سکسیه جذاب سکس بادیم از دست رفت ولی من یه پارتنر جدید دارم گونمو بوسید. مایکل: مگه نه لالیپاپ؟ لیسا: اینطور فکر میکنی؟ مایکل: بله و این دفعه قراره اون راهرو ها از صدای ناله های تو پر بشه و من میدونستم که اون مرد برای حوزه کاریم خطرناکه ولی لعنت به من که منتظر انجام حرفاش بودم. مایکل: امشب ساعت نه در خونرو باز بزار و به همین راحتی اون مرد به زندگی من وارد شد. پایان
Mostrar todo...
🔥 9👎 1
#فوق‌العاده_ولی_خطرناک #پارت_سه #اروتیک  #بزرگسال #وانشات دستمو جلو بردم و اون هیولارو بین دستام گرفتم، دستمو روی سرش کشیدم‌ و کم‌کم عقب و جلو کردم. صدای غرشی که از خودش در اورد از هر موسیقی برام جذاب تر بود. خیلی خشن شروع به در اوردن شلوارم کرد، بعد از تموم شدن کارش شلوارو به یه سمت پرت کرد بهم چسبید و دوباره لبامو بین لباش گرفت جوری بهم چسبیده بود که انگار من هوام و برای نفس کشیدن هم احتیاج داره. در حین بوسیدنم یکی از دستاش بین پاهام رفت و شروع به مالیدن واژنم کرد. طعم دهنش و کاری که دستاش باهام میکرد داشت دیوونم میکرد انقدر مالید که نزدیک اومدن بودم، تا اومدم رها شم در گوشم گفت : هنوز نه خوشگلم. به اندازه کافی خیس بودم، من اونو درون خودم میخواسم پس با دستم التشو روی دهانه واژنم تنظیم کردم لیسا: منو سخت بکن و اون حرفمو زمین ننداخت و با یه حرکت خشن داخلم بود. انقدر بزرگ بود که داشتم پاره میشدم ، یکم صبر کرد و بعد شروع به تلمبه زدن کرد نمیدونم چقدر داشت منو با مدل های مختلف فتح میکرد ولی میدونم زمان زیادی گذشته بود که دستشو روی قفسه سینم گذاشت، جامو تنظیم کرد و منو روی کانتر خوابوند. باز یه تیکه یخ برداشت و بین لباش قرارش داد، یخ رو از روی شونه تا سینه هام کشید ، بعد از اون سمت نافم رفت و لب‌های عالیش دور نافم حرکت میکرد، کم کم پایین تر اومد و به بین پاهام رسید با لباش روی واژنم حرکت کرد و با زبونش یخ رو داخل فرو کرد، انقدر غرق در شهوت وجودش بودم که حتی متوجه سردی یخ نمیشدم. بعد از اینکه یخ داخلم رفت با زبونش یکارایی با واژنم میکرد که مقاومت در برابرش غیرممکن بود. انقدر به کارش ادامه داد که بی اختیار توی دهنش به ارگاسم رسیدم و همزمان فریادم کل خونه رو پر کرد. از شدت ارگاسم کل بدنم میلرزید، بهم لبخند زد و التشو تو دستش گرفت و منو جوری تنظیم کرد که التش روبروی دهنه واژنم باشه، خودشو محکم داخلم و کرد و پیوسته داخلم تلمبه میزد چند دقیقه بعد خیلی ناگهانی ازم خارج شد و با دستاش شروع به مالیدن الت بی نظیرش کرد، همینجوری که خودشو میمالید بهش زل زده بودم که ناگهان یه صدای فوق العاده خشن و جذاب از گلوش خارج شد و بعد گرمایی رو روی شیکمم حس کردم. اون غریبه‌ی جذاب روی من ارضا شد و این حتی منو از قبل هم شهوتی تر میکرد.
Mostrar todo...
🔥 8
خب نظرتون راجب رمان وانشاتمون چی بود؟
Mostrar todo...
1
#فوق‌العاده_ولی_خطرناک #پارت_آخر #اروتیک  #بزرگسال #وانشات بعد از اینکه کارش تموم شد یکم با دستاش نوازشم کرد، در حال نوازش خم شد و روی سینمو بوسید. حولشو از روی زمین برداشت و بهم چشمک زد. غریبه: شب خوبی بود لالیپاپ. به ظرف یخ که تقرییا کل یخاش آب شده بود اشاره کرد غریبه: ولی اینا دیگه به کارم نمیاد مال خودت باشه. خندید و زمانیکه من هنوز توی خماریش بودم از در خارج شد لیسا: لعنتی، فردا صبح زود فیلمبرداری دارم سریع به خودم اومدم ، وسایل اضافی رو جمع کردم و بعد از یک دوش به خواب رفتم. ————————- توی لوکیشن مورد نظر منتظر بازیگر مرد بودیم من یه بازیگر پورنم و باید سریعا وقتی توی گریم و حالت خوبیم وارد عمل بشم اون احمق ساعت ها بود که مارو منتظر گذاشته بود برای بار هزارم به فیلمنامه توی دستم نگاه کردم و لبخند زدم بالای فیلمنامه درشت نوشه شده بود آیس پلی و این دقیقا همون چیزی بود که من دیشب تجربه کردم کل دیروز ترس از خراب کردن به خاطر سرمای یخ رو داشتم ولی الان به خاطر اون غریبه و دهن عالیش فقط منتظر شروع کار بودم همچنان توی حال خودم بودم که صدای آشنایی رو شنیدم فوری سرمو برگردوندم اون اینجا بود، همون غریبه‌ی جذاب داشت با لبخند به من نگاه میکرد و با کارگردان سمت من میومدن کارگردان: لیسا ایشون مایکله پارتنر تو توی فیلم و مایکل ایشونم لیساس سکس پارتنر تو غریبه که فهمیده بودم اسمش مایکله خندید و دستشو سمتم دراز کرد به سختی دستمو بین دستاش گذاشتم که خم شد طرفم مایکل: تجربه خوبی بود لالیپاپ و ما قراره تکرارش کنیم آب دهنمو قورت دادم مایکل: دیشب به خاطر یه سکسیه جذاب سکس بادیم از دست رفت ولی من یه پارتنر جدید دارم گونمو بوسید. مایکل: مگه نه لالیپاپ؟ لیسا: اینطور فکر میکنی؟ مایکل: بله و این دفعه قراره اون راهرو ها از صدای ناله های تو پر بشه و من میدونستم که اون مرد برای حوزه کاریم خطرناکه ولی لعنت به من که منتظر انجام حرفاش بودم. مایکل: امشب ساعت نه در خونرو باز بزار و به همین راحتی اون مرد به زندگی من وارد شد. پایان
Mostrar todo...
🔥 1
#فوق‌العاده_ولی_خطرناک #پارت_دو #اروتیک  #بزرگسال #وانشات لباشو روی ترقوه‌هام نگه داشت، یخ کم کم شروع به آب شدن کرده بود و قطره‌های آب کم کم روی سینه هام میریخت. یخ که کامل آب شد دستاشو از روی سینه هام برداشت و ظرف یخ رو از دستم گرفت گرماش که از پشتم برداشته شد به خودم اومدم. لعنت خدا من اونو همین الان تو آشپزخونم میخواستم. یا الان یا هیچوقت؛ باید سریع تصمیم گیری میکردم، خودمو قانع کردم . لیسا تو فقط برای کارت به این غریبه‌ی فوق جذاب نیاز داری، فقط کار… قبل از اینکه از آشپزخونه خارج بشه سریع دستشو گرفتم و برگردوندمش سمت خودم تا بخواد بپرسه چی شده روی پنجه پام بلند شدم و لبامو روی لبای فوق‌العاده‌اش گذاشتم صدای هومی که از دهنم در اومد ناخواسته بود. داشتم نا امید میشدم که یهو یه دستشو پشت گردنم گذاشت و اون یکی رو روی باسنم و منو بیشتر سمت خودش فشار داد. زبونش سمت لبام اومد و ازم میخواست که بهش اجازه بدم با زبونش منو بچشه، لبامو از هم باز کردم و بعد زبون معرکه‌اش تک تک قسمت های دهنمو لمس کرد. زبونش که روی زبونم کشیده شد دوباره یه اه کشیدم. این پسر فوق‌الهاده‌اس. تا به خودم بیام با دستاش منو بلند کرد و روی کانتر نشوند. از ظرف یخی که از قبل روی کانتر گذاشته بود ی یخ برداشت و با دستاش از روی لباس اونو روی نوک سینه‌هام کشید. شوک عظیمی از شهوت بهم وارد شد برای حفظ تعادل دستامو پشت بدنم روی کانتر گذاشتم همزمان با دستای کار بلدش دهنش روی بدنم اومد و از بالای تاپم قسمت هایی از سینم که مشخص بود رو بین لباش گرفت. یخ که کوچیک شد فوری تاپمو از بدنم خارج کرد و لباشو مستقیم روی سینه‌های حساس شدم گذاشت. همزمان با اون یکی دستش سینه‌ی دیگمو فشار میداد و میکشید کم کم دستش پیشروی کرد و سمت شلوارم رفت، پاهامو از هم باز کردم تا بهش فضای بیشتری بدم. از روی شلوار شروع به مالیدنم کرد دیگه اختیار ناله‌هام دست خودم نبود. میخواستمش . یکم خودمو عقب تر کشیدم و کمر حولشو تو دستم گرفتم، با یه حرکت کشیدمش و حوله روی زمین افتاد. با دیدن چیزی که جلوی روم بود نفسم تو سینه حبس شد. اون واقعا بزرگه، بزرگ و زییا.
Mostrar todo...
🔥 8👍 2
بریم واسه پارت بعدی؟
Mostrar todo...
#فوق‌العاده_ولی_خطرناک #پارت_یک #اروتیک  #بزرگسال #وانشات توی گرین روم (اتاق استراحت بازیگران) نشسته بودم و به برگه‌ی توی دستم با بدبختی نگاه میکردم. لیسا: حالا چیکار کنم؟ چطوری انجامش بدم؟ نمیتونم بهشون بگم که بلد نیستم..دختر تو احمقی؟ چرا قبول کردی!؟(پ.ن داره تو ذهنش حرف میزنه) چند دقیقه دیگه هم همینجوری به برگه توی دستم زل زدم و وقتی به نتیجه‌ای نرسیدم وسایلمو جمع کردم و راه افتادم سمت خونه. به ساختمون رسیدم و طبق معمول تو طبقه خودم وقتی از جلوی واحد روبرویی رد میشدم صدای ناله هایی پیچیده بود، سرمو تکون دادم و وارد واحد خودم شدم. بعد از حموم و کارهای مربوطه جلوی تی‌وی نشسته بودم که زنگ درو زدن. لیسا: یعنی کیه این ساعت؟! با تعجب سمت در رفتم و از چشمی صورت همسایه روبرویی رو دیدم درو باز کردم قبل از اینکه من چیزی بگم خودش شروع به صحبت کرد: هی همسایه میدونم بد موقع مزاحم شدم ولی میخواستم ببینم یخ داری؟ و ظرف توی دستشو مقابل صورتم تکوم داد. تازه اون موقع بود که متوجه موقعیتش شدم تقریبا لخت اومده بود جلوی خونه من و درخواست یخ میکرد؟ بی اختیار چشمام سمت بدنش رفت، پوست زیتونی و بدنی که انگار براش وقت زیادی گذاشته بود روی نیپل سمت چپش ی حلقه به چشم میخورد و لعنت به من که اونو بین لبام تصور کردم نگاهم بدون اجازه به پیشروی ادامه داد پایین تر رفتم و پک های تراشیده‌ شده‌ی بین شیکمشو دیدم آب دهنمو قورت دادم و پایین تر رفتم اون خدای یونانی لعنتی با ی حوله سفید که از بالای حوله خط وی فوق‌العاده جذابش مشخص بود و با اون هیولایی که بین پاهاش داشت حوله رو پاره میکرد جلوی من وایساده بود اون لعنتی جوری بود که فقط لایق پرستیده شدن بود وقتی که صدای خندشو شنیدم به خودم اومدم اون با قد بلندش روی من خم شده بود و از بالا نگاهم میکرد از چشماش آتیش شهوت میبارید و با آگاهی چشماشو باریک کرده بود همسایه: نمیخوای جوابمو بدی خانم اشنایدر؟ آب دهنمو  به سختی قورت دادم و سعی کردم تا به خودم مسلط باشم لیسا: دارم ولی طول میکشه تا بیارم دم در نمون از جلوی در کنار رفتم و اجازه دادم داخل شه گرمم شده بود و تنها فکری که تو سرم بود بدن لعنت شده‌ی اون مرد بود به سختی به یخچال رسیدم و همین که یخ هارو برداشتم گرماشو پشت بدنم حس کردم لباشو به گوشم چسبوند همسایه: کمک میخوای لالیپاپ؟ نفسم توی سینه حبس شد و این ابدا از ترسم نبود. به خاطر سختی عظیمی بود که از پشت به باسنم مالیده میشد سعی کردم برگردم طرفش ولی اجازه نداد همسایه: هیییش تکون نخور لالیپاپ جات خوبه همراه با حرفش ی یخ که نمیدونم کی برداشته بود رو بین لباش گذاشت و بعد لبای فوق‌العادش همراه یخ روی گردنم بود از سردی یخ یکم بالا پریدم ولی اون بیخیال به کارش ادامه میداد لباشو از گردنم تا شونه‌هام کشید و همزمان دستاش سمت بدنم بالا اومدن و با دستاش سینه هامو قاب گرفت اصلا تو حال خودم نبودم، اون لعنتی واقعا کارشو بلد بود
Mostrar todo...
🔥 6 1
خب نطرتون راجب یه رمان وانشات چیه؟ 🤤💜
Mostrar todo...
؟؟Anonymous voting
  • چپ
  • راست
0 votes