💖থৣ🧚🏼♀کافه نبض احساس 🧚♀️থৣ💖
تو مرا جان و جهانی چه کنم جان جهان را...؟ #حضرت_عشق_مولانا 💞💞💞💞💞💞💞💞 https://t.me/eshghodeltangi 1401
Mostrar más2 261
Suscriptores
-524 horas
-3447 días
-73930 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
#تـــو
مقیمِ همیشگی
جانِ #منے و جارے در
رگ احساس #__منی
❤️💞
❤ 2
بر روی لبم بوسهی تو، شعر و غزل شد
از خندهی تو سینهی من عین عسل شد
دستان تو چون حلقه به دور کمرم زد
چون حلقهی زیبا و دلآرای زحل شد
در چرخش آن زلف چلیپای تو ای ماه!
دل در وسط ساغر چشمان تو حلّ شد
عطر سر گیسوی تو بر دیدهی من ریخت
این دیده به آیینهی جانانه بدل شد
آغوش گشودی و گل عاطفه وا شد
آغوش تو بر این دل افسرده بغل شد
از ناز نگاه تو خزان رفت و گل آمد
خورشید ز اعجاز تو در برج حمل شد
#مجتبی_رجبی_راوند
❤️💞
❤ 2❤🔥 1
سعدی » غزلیات »
غزل شمارهٔ ۲۶۷
سروبالایی به صحرا میرود
رفتنش بین تا چه زیبا میرود
تا کدامین باغ از او خرمترست
کاو به رامش کردن آنجا میرود
میرود در راه و در اجزای خاک
مرده میگوید مسیحا میرود
این چنین بیخود نرفتی سنگدل
گر بدانستی چه بر ما میرود
اهل دل را گو نگه دارید چشم
کان پری پیکر به یغما میرود
هر که را در شهر دید از مرد و زن
دل ربود اکنون به صحرا میرود
آفتاب و سرو غیرت میبرند
کآفتابی سروبالا میرود
باغ را چندان بساط افکندهاند
کآدمی بر فرش دیبا میرود
عقل را با عشق زور پنجه نیست
کار مسکین از مدارا میرود
سعدیا دل در سرش کردی و رفت
بلکه جانش نیز در پا میرود
#سعدی
❤️💞
❤ 2❤🔥 1
Photo unavailableShow in Telegram
گفتی از عشق بگو تا که شوم مهمانت
گفتمش: عشق تویی جان و دلم قربانت
#امیرعباس_خالقوردی
❤️💞
❤🔥 2
خسته شد شعر وُ غزل هم ، زِ پریشانی دل ،
آتش افتاد به دل ، از غمِ ویرانی دل ،
در فراقت نه چنانم که به شرح آید وُ وصف ،
کین همه ناله وُ دردم ، زِغزلخوانی دل ،
آن قَدَر قدر و قضا در دل ویرانه بشد ،
دل ودین رفت زِ این ، دیده ی بارانی دل ،
دلم از داغ غمت شب به سحر میسوزد ،
آب شد جان و تنم از تب سوزانی دل ،
می تراود از سراپای دلم اندوه وُ اشک ،
نسخه ها باید نوشت از غمِ پنهانی دل ،
گریه ی مستانه خواهم از سر سودای عشق ،
داد از دل ، داد از سینه ی طوفانی دل ،
چرخ از کار من و دل ، به خدا حیرانست ،
آری آری عاجزم ، از غمِ هجرانی دل ،
همچو نِی مینالد این دل ، از جراحتهای عشق ،
عالمی است در این دشتِ نیستانی دل ،
غمِ راحم نه چنانست به تحریر آید ،
همه از دست دل وُ ناله ی پنهانی دل ،
#راحم_تبریزی
❤️💞
❤ 2❤🔥 1🥰 1
چه بی بهانه آمدی به خلوت شبانه ام
برایم آرزو شدی بهار عاشقانه ام
نسیم کوچه دلم گرفته رنگ وبوی تو
تجسم ترانه ایی به ذوق شاعرانه ام
توآمدی رقم زدی به سر نوشت من بیا
بیا نرو مسافرم تکیه بده به شانه ام
نباشه رنگ وبوی تو.تهی تر از تهی منم
نمادی از نجابتی وذکر عارفانه ام
به سوی تو نماز من تو دیده ایی نیاز من
بتی شدی برای من به عصر جاهلانه ام
پرستمت به جان ودل به قیمت شکستنم
جواهری به قلب من وگوهر خزانه ام
نفس نفس بریده ام که هم نفس ندیده ام
دوباره زنده میشوم به سوی تو روانه ام
#لاادری
❤️💞
👍 2❤🔥 1🥰 1
رها کن غصه هایت را جهان،، آخر نمیگردد
به عشق و مهربانی ها گلی پر پر نمیگردد
تو از دامم رمیدی حیف،، در باور نمیگنجید
ولی صید از نگاهی رفته دیگر بر نمیگردد
ز بس از آشنایان، زخم ها بر پیکرم دارم
دگر پهلوی من آشفته از خنجر نمیگردد
به پای عشق باید عقل را در کنج پستو برد
ولی عاقل در این میدان، مکرر خر نمیگردد
همیشه عشقِ آیینه اسیر بی سرانجامی ست
شبیه این غزل که ثبت در دفتر نمیگردد
دوتا مغرور و سرکش لاجرم یکجا نمیگنجند
گل محبوبه آویزان نیلوفر نمیگردد
اسیر شهد لبخندت شدم، در باغ دل، هرگز
گلی از خنده هایت ناز و زیبا تر نمیگردد
زمستان است و با شوق بهاری شعر میگویم
که فروردینِ مهرش در دلم آذر نمیگردد
#علی_ابرکان
❤️💞
❤ 2🥰 1
دیگر به یک دنیا نخواهم داد جایت را
من دوست دارم زندگی با دستهایت را
از بیقراریهای قلب من خبر دارد
بادی که میدزدد برای من صدایت را
روی زمین بودی و من در ماه دنبالت
باید ببخشی شاعر سر به هوایت را
تسخیر تو سخت است آنقدری که انگار
در مشت خود جا داده باشم بینهایت را
زود است حالا روی پاهای خودم باشم
از دستهای من نگیری دستهایت را
هرکس تو را گم کرد دنبال تو در من گشت
انگار میبینند در من رد پایت را
بگذار تا دنیا بفهمد مال من هستی
گنجشکها خانه به خانه ماجرایت را
وقتی پُر است از خاطراتت شعرهای من
باید بنوشی با خیال تخت چایت را !
#رویا_باقری
❤️💞
❤🔥 1❤ 1🥰 1
دلتنگ بودن سخته اینکه بدونی
قراره برای همیشه دلتنگ بمونی سختتر ...
❤️💞
❤ 1🔥 1💔 1
چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم
چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم
خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر
من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم
فشردم با همه مستی به دل سنگ صبوری را
زحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردم
فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم
صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم
ملول از نالهٔ بلبل مباش ای باغبان رفتم
حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم
تو با اغیار پیش چشم من می در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم
حراج عشق و تاراج جوانی وحشت پیری
در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم
ازین پس شهریارا ما و از مردم رمیدنها
که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم
#شهریار
❤️💞
❤🔥 1❤ 1🥰 1