🎼📚✸ܢܚ݅ܫܝࡐ ܥܭܠܩܘ✸𝅘꯭𝅥𝅮𝄠🜲꯭ 1҈8҈:2҈7҈
آیدی مدیرا جهت هماهنگی ثبت تبلیغ @Dellnab011 @khzayyi @aliazarm1364 هرگونه تبلیغ پذیرفته میشود
Mostrar más5 569
Suscriptores
+1324 horas
+587 días
Sin datos30 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
کارو - خداوندا
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشدی از قصه خلقت
از اینجا از آنجا بودنت!
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر به تن داری
برای لقمهٔ نانی
غرورت را به زیر پای نامردان فرو ریزی
زمین و آسمان را کفر میگویی، نمیگویی؟
خداوندا!
اگر با مردم آمیزی
شتابان در پی روزی
ز پیشانی عرق ریزی
شب آزرده و دل خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی، نمیگویی؟
خداوندا!
اگر در ظهر گرماگیر تابستان
تن خود را به زیر سایهٔ دیواری بسپاری
لبت را بر کاسهٔ مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف تر کاخهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای این سو و آن سو در روان باشد
و شاید هر رهگذر هم از درونت با خبر باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی، نمیگویی؟
خدایا! خالقا! بس کن جنایت را تو ظلمت را!
تو خود سلطان تبعیضی
تو خود یک فتنه انگیزی
اگر در روز خلقت مست نمیکردی
یکی را همچون من بدبخت
یکی را بی دلیل آقا نمیکردی
جهانی را چنین غوغا نمیکردی
دگر فریادها در سینهٔ تنگم نمیگنجد
دگر آهم نمیگیرد
دگر این سازها شادم نمیسازد
دگر از فرط مینوشی می هم مستی نمیبخشد
دگر در جام چشمم باده شادی نمیرقصد
نه دست گرم نجوایی به گوشم پنجه می ساید
نه سنگ سینهٔ غم چنگ صدها ناله می کوبد
اگر فریادهایی از دل دیوانه برخیزد
برای نامرادی های دل باشد
خدایا! گنبد صیاد یعنی چه ؟
فروزان اختران ثابت سیار یعنی چه ؟
اگر عدل است این پس ظلم ناهنجار یعنی چه؟
به حدی درد تنهایی دلم را رنج میدارد
که با آوای دل خواهم کشم فریاد و برگویم
خدایی که فغان آتشینم در دل سرد او بی اثر باشد خدا نیست!
شما ای مولیانی که میگویید خدا هست
و برای او صفتهای توانا هم روا دارید!
بگویید تا بفهمم
چرا اشک مرا هرگز نمیبیند؟
چرا بر نالهٔ پر خواهشم پاسخ نمیگوید؟
چرا او این چنین کور و کر و لال است؟
و یا شاید درون بارگاه خویش کسی لب بر لبانش مست تنهایی
و یا شاید دگر پر گشته است آن طاقت و صبرش
کنون از دست داده آن صفتها را
چرا در پرده میگویم
خدا هرگز نمیباشد
من امشب ناله نی را خدا دانم
من امشب ساغر می را خدا دانم
خدای من دگر تریاک و گرس و بنگ میباشد
خدای من شراب خون رنگ میباشد
مرا پستان گرم لاله رخساران خدا باشد
خدا هیچ است
خدا پوچ است
خدا جسمی است بی معنی
خدا یک لفظ شیرین است
خدا رویایی رنگین است
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره میپاشد
و گنجشک از لبان شهوت آلودهٔ زنبق بوسه میگیرد
من اما سرد و خاموشم!
من اما در سکوت خلوتت آهسته میگریم
اگر حق است زدم زیر خدایی!
عجب بی پرده امشب من سخن گفتم
خداوندا!
اگر در نعشه ی افیون از من مست گناهی سر زد ببخشیدم
ولی نه!
چرا من رو سیه باشم؟
چرا قلادهٔ تهمت مرا در گردن آویزد؟
خداوندا!
تو در قرآن جاویدت هزاران وعدهها دادی
تو میگفتی که نامردان بهشتت را نمیبینند
ولی من با دو چشم خویشتن دیدم
که نامردان به از مردان
ز خون پاک مردانت هزاران کاخها ساختند
خداوندا! بیا بنگر بهشت کاخ نامردان را
خدایا! خالقا! بس کن جنایت را بس کن تو ظلمت را
تو خود گفتی اگر اهرمن شهوت بر انسان حکم فرماید
تو او را با صلیب عصیانت مصلوب خواهی کرد
ولی من با دو چشم خویشتن دیدم
پدر با نورسته خویش گرم میگیرد
برادر شبانگاهان مستانه از آغوش خواهر کام میگیرد
نگاه شهوت انگیز پسر دزدانه بر اندام مادر میلرزد
قدمها در بستر فحشا میلغزد
پس... قولت!
اگر مردانگی این است
به نامردی نامردان قسم
نامرد نامردم اگر دستی به قرآنت بیالایم!
#استادکارو🖋️
یادمه یه بار یکی ازم پرسید عاشق شدی.
موندم که چی جوابشو بدم!
جواب دادم : بله
پرسید پس چرا الان تنهایی؟!
گفتم:نخواست
خندید و گفت: تو چجور عاشقی هستی
که گذاشتی بره؟!
اون خندید ولی هبچ وقت نفهمید...
که من چون عاشقش بودم گذاشتم بره
چون واقعا نمیشه کسی رو به زور نگه داشت
نمیشه به زور کسی رو عاشقش کرد
اما دلبر خوش به حال باد!
که گونههات رو هر روز لمس میکنه
و هیچ کس ازش نمیپرسه
که با تو چه نسبتی داره
ای کاش خدا منو مثل باد می آفرید
و تو رو مثل برگ درختی خلق میکرد
تا همه عشق بازیِه برگ و باد رو ببین ؟
که هروز در هم می پیچن و عاشق تر
از دیروز میشن
اصلا میدونین این عشق چیه
که همه ازش حرف میزن و بهش نمیرسن.
"ع"عبرت زندگى "ش"شلاق زندگى
و "ق"قصاص روزگار
و اما افسوس و صد افسوس
که من بدجور شلاق این زمونه رو خوردم.
قصاص زندگى رو کشيدم.
اما هیچ وقت عبرت نگرفتم.
و شدم آیینه عبرت دیگران
در زندگی ماها گاهی ما همدیگه
رو از دست میدیم تا فقط خودمونو پیدا کنیم
گاهی ما فقدان رو تجربه میکنیم
تا قدر بودن ها رو بدونیم
شکست عاطفی میخوریم
تا فقط معنای واقعی دوست داشتن و
دوست داشته شدن رو درک کنیم
ولی زندگی همینه...
و ما هر روز و تا همیشه یاد میگیریم
که پخته تر بشیم
و ورژن با تجربه تری از ما متولد بشه
که توان بالاتری برای رویارویی با
ناشناخته ها رو تجربه کنیم.
یا اینکه میگن همیشه خودت باش
یعنی بهترین ورژن خودت باش
نه اینکه تمام صفات بدتو رو کنی.
و بهش بنازی یعنی اینکه فقط خودت باش.
اگه روزی از من بپرسن قشنگترین واژهای
که یاد گرفتی چیه؟ میگم پذیرش.
پذیرفتن شرایط با تمام سختیهاش
پذیرفتن آدما با تمام نقصهاشون
پذیرفتن اینکه مشکلات هست
ولی باید ادامه داد
اینکه گاهی ماها اشتباه میکنیم
پذیرفتن اینکه من آدم کاملی نیستم
و تموم فقدان ها و تمام از دست دادن ها
شکست خوردن ها، رها شدن ها رو
داشتن پذیرش یعنی پایان دادن به تمام
جنگ های ذهنی دعواها و اختلافها
پایان دادن به حال بد و جنگ اعصاب
و شروع آرامش رو تجربه کنیم.
#مهــدی_محمـــودی
میگم نفس
اگه بدونی چقد دلم تنگته
دلتنگ دلبر گفتنات..
اینکه باهام کل کل میکردی و من لج میکردم
میگفتی:حرص که میخوری جذابتر میشی..
لعنتی کجایی ڪه بگی کادوتولدم برام یه عطر تلخ بگیر
پارسال یادته بهم گفتی عطر بخر برام
گفتم اخه میگن عطرا نامردن جدایی میارن
گفتی ای بابااا..
بازم که خرافاتی شدی توودختر
بهت گفتم میترسم
دیدی ترسم الکی نبود
دیدی اقاایی...
حالا ڪجایی دلم بغلتو میخواد
اون شونه های مردونه ت و
که وقتی منو به آغوش میکشیدی سرمو میزاشتم رو شونه ت و دلم غنج میرفت..
یه چیز بگم نفس
جوهرخودکارم داره تموم میشه اخه اینجا تو آسایشگاه بهمون وسایل تیز عین خودکار نمیدن
اونا فکر میکنن منم عین بقیه دیونم و خودمو زخمی میکنم..(همراه خنده )
اخه اونا ڪه نمیدونن من دیونه دلبر گفتناتم
اگه یبار فقط یبار بیای و صدام کنی دلبررر
من خوبِ خوب میشه حالم..
قلبم آروم میگیره
راستی یه چیز بگم:
قرصامو نمیخورم الکی زیر زبونم نگه میدارم
این پرستارا ڪه رفتن میریزمشون دور..
قول بده بهشون نگیااا
اخه اگه بفهمن دعوام میکنن
بازمنو میندازن تو اون اتاق تاریکه و به زور دارو میزنن بهم..
دیگه جونی برام نمونده نفسی بیاا بسه دوری و چشم انتظاری چشام خشک شده چشم براهته..
ای وای دیگه خودکارم نمینویسه
آقااییی...
آقااا...
منتظرتماا
❤️💔
#ناشناس
نمیدانم چرا خنده ز لبهایم فراری هست
درون چشمهایم حسرت واندوه وزاری هست
تمام لحظه های من شده دلتنگی وحسرت
فقط عکسی ز چشمانت برایم یادگاری هست
تو ای عشق سفر کرده بگو کی میرسی از راه
درون ذهن آشفته سوال بیشماری هست
تو رفتی و زمین پر گشته از برگ خزان و دی
نمیدانم که میآیی و آیا نو بهاری هست؟
فراسوی جهانم را گرفته ابر دلتنگی
کجاو کی به غیر از تو برایم غمگساری هست؟
و مابین جدال عقل ومنطق ماندهای ای دل
دراین پیکار جان فرسا فقط چشم انتظاری هست
شدم مجنون چشمانت نگو دیوانه ام عشقم
که این دیوانگی هایم به عشقت انحصاری هس
#سعید_زاهدی
🔥 2
میشوم نقاش و دنیــا را پر از غــــم میکشم
سینه هــای خسته را پـر سوز وماتم میکشم
جنگ و خونـریزی و ظلم و کینه ورنگ و ریا
ایـن جهان سبــز و خــرم را جهنــم میکشم
ظالمان در هـر کجــا همواره جولان میدهند
در میــــان هـــر نفـس آه دمــــادم میــکشم
دیده ام خون میچکد هرلحظه از چنگال جنگ
گریـه هــا را زیـر بــاران های نـم نـم میکشم
وای از این دنیا که در آن کودکان را میکشند
جـــای خنــده گـریـه بــر لبها منظم میکشم
بشنوم هـر ثانیه هـر لحظه چون اخبار تلخ
هرکسی را روز وشب با غصه همدم میکشم
شاعـری سهم شما بـاشد کـه من سنگ صبور
میشوم نقاش و دنیــا را پــر از غــم میکشم
#جواد_الماسی