ادب‌جو | ادبیات ایران و جهان

مونسون به باران‌های تابستانیِ استوایی نگاه می‌کنید و گوش می‌دهید. بارانی که نه تنها می‌توان زیرش گریست و کسی نبیند که می‌توان در اوجش فریاد زد و کسی نشنود. رویِ سرکش و وحشیِ آب که جز سبزیِ نرمِ بی‌انتها، چیزی به دنبال ندارد... 💧 @houriyoga .

از آرزوهایی که می‌دانم دیگر نامشان آرزو نیست و حسرت است: Bir oğlum olsun adı can olsun #موسیقی @whatisliterature

هممون می‌دونیم کتاب خوندن برای بچه‌ها چقدر مهم و اثرگذاره و هرکدوم حتما یه کودکی اطراف‌مون هست، فرزند، دانش‌آموز، بچه فامیل، بچه‌های محل. شاید براشون کتاب می‌خریم، اما چطور برای بچه‌ها کتاب بخونیم؟ در این کارگاه قراره‌ یاد بگیریم کتابخوانی رو برای بچه‌ها به فعالیتی خاطره‌انگیز تبدیل کنیم جوری که عاشق کتاب بشن و از این فرایند لذت ببرن. در این کارگاه، درباره‌ی: _ویژگی‌های کتاب کودک باکیفیت، _روش‌های بلندخوانی کتاب کودک _طرح سوال از کتاب _ طراحی فعالیت‌های قبل و بعد از خواندن با هم یاد می‌گیریم و تمرین می‌کنیم. در ۴ جلسه، هفتگی، چهارشنبه‌ها بعد از ثبت‌نام درباره ساعتش هماهنگ میشیم. برای هماهنگی و ثبت نام: @zeinaaabbbb

‌ پس چرا از ستم و جور چنین گشته خراب آخر این خانه اگر خانه‌خدایی دارد؟ «فرُّخیِ یزدی» ـ @berkeye_kohan ـ خانه‌خدا = صاحب‌خانه ‌

‌ صد پاره وجود را فرو بیخته‌اند تا مثلِ تو صورتی برانگیخته‌اند سبحان‌اللّه ز فرقِ سر تا پایت در قالبِ آرزویِ من ریخته‌اند «خاقانی» ـ @berkeye_kohan ـ این رباعی به «اثیرِ اخسیکتی» هم منسوب است. ‌

‌ دهر، تاراج‌گهِ سیل و‌ بنای تو حباب ای ستم‌کش! نگهی! خانه کجا ساخته‌ای؟ «بیدلِ دهلوی» ـ @berkeye_kohan ـ ‌

شاهرخ مسکوب، در چهارشنبه‌ی تابستانی( ۲۵ تیرماه) در دفتر یادداشت خود نوشت: "مشکل من: نه می‌توانم دنیا را عوض کنم، نه این را که هست بپذیرم"، این مسئله برای من بسیار یادآور جمله‌ای است از نجیب محفوظ: "چقدر میان آنچه می‌خواهم و آنچه می‌توانم سرگردانم‌" و کمی بی‌ربط‌تر به یاد بخشی از لوایح عین‌القضات افتادم: "تا ترا شناختم هر چند که می‌خواهم که از خود بپردازم و با تو بسازم نمی‌توانم، در این واقعه حیران و درین حادثه سرگردانم‌" #اشکان_شریعت

‌ ز دل برآمدم و کار برنمی‌آید ز خود برون شدم و یار درنمی‌آید در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز بلای زلف درازت به سر نمی‌آید چنان به حسرت خاک در تو می‌میرم که آب زندگی‌ام در نظر نمی‌آید بَسَم حکایت دل هست با نسیم سحر ولی به بخت من امشب سحر نمی‌آید مگر به روی دلارای یار ما، ور نی به هیچ وجه دگر کار برنمی‌آید فدای عشق نکردیم عمر و مال، دریغ که کار عشق ز ما اینقدر نمی‌آید ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس کنون ز حلقهٔ زلفت به درنمی‌آید #حافظ #غزلیات @adabjoo

‌ چون به هنگامِ وفا هیچ ثباتی‌ت نبود می‌کنم شکر که بر جور دوامی داری #حافظ 🆔 @adabjoo

‌ فراخی در آن مرز و کشور مخواه که دلتنگ بینی رعیت ز شاه ز مستکبرانِ دلاور بترس از آن کاو نترسد ز داور بترس دگر کشور آباد بیند به خواب که دارد دلِ اهلِ کشور خراب #بوستان_سعدی #باب_اول : در عدل و تدبیر و رای @adabjoo