cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

𝙒𝖎𝖑𝖉 𝘙𝔬𝔰𝔢🌹🐺

°←°↑°→● ﷽ ●←°↑°→° ممنوعه/رده سنی بزرگسالان🔞 شروع رمان جنگ عشق💭 به قلم : نبیولا

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
196
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

خلاصه سال 1402بود که بیماری بین انسان ها شیوع پیدا میکنه و انسان ها یکی به یکی تبدیل به موجوداتی وحشتناک و مرده وار میشن... بیست سال میگذره و تمام انسان ها گرفتار این بیماری (ویروس مرده) میشن و عادی ها(انسان ها) در منطقه های مختلف در کشور های مختلف پنهان و درحال جنگیدن برای واگیر نشدن و پیدا کردن پادزهر برای نابودی این بحران در این بین تلاش بیست ساله چند گروه بزرگ از پزشکان توانستند فهرستی درست کنن به نام فهرست خون خالص فهرستی که توش نام کسانی هست که خونشان همان پادزهر نابودی ویروس مرده است ولی در یکی از درگیری ها با مرده وار ها این خالص ها، هر کدام فرار کرده و به یکی از منطقه ها فرار میکنند و نامشان به عنوان خالص فراموش میشود و در این بین یک گروه شش نفره در تلاشند که ان فهرست را و خالص هارا پیداکرده تا انسان هارا درمان و زمین ازمرده وارها پاک کنند https://t.me/+fKm-hCH0CyszMjk8 رمانی هیجانی و عاشقانه بین حاران و تارا .... واقعا میتونن لیست و پیدا کنن....
Mostrar todo...
《فهرست خون خالص》 ♤رزسیاه♤

《به نام خدای قدرت》 /فری ام/ [رمان فهرست خون خالص] (رمان رز سیاه) #هیجان،عاشقانه،انقراض

🦋
Mostrar todo...
پارت بعدی وقتی بشیم 210 تایی🤕🙏🏻🌹
Mostrar todo...
حالا هی اسم این ‌روابط مسخره دو روزتون رو عشق بذارید
Mostrar todo...
🙃🙂
Mostrar todo...
با دندانِ هیچ رفتنی باز نشود…
Mostrar todo...
که گره‌ی ماندنش
Mostrar todo...
یه جا خوندم: آدم باید جوری «دوست دارم» بگه
Mostrar todo...
Repost from N/a
#جیغی کشیدم و گفتم: -بزرگه... بزرگه! سرگرد با تعجب از سرجاش بلند شد و گفت: -چی بزرگه؟ جوابی ندادم و دوباره با #ترس گفتم: -سورن... سورن خیلی بزرگه! سرگرد ابرویی بالا انداخت و نزدیکم شد. دم گوشم #لب زد: -کجاش بزرگه؟ توکه تاحالا ندیدیش! با تعجب گفتم: -چیو ندیدم؟ بی توجه به نیشخندش رد نگاهش رو دنبال کردم و با فهمیدن منظورش، با خجالت نگاهش کردم و لبم رو گاز گرفتم. -اونو نمیگم که قربان... اشاره ای به سوسکی که کنار میز بود کردم و #ترسیده گفتم: -اون سوسک رو میگم. ابرویی بالا انداخت، کمرم رو سمت خودش کشید. لب‌هاش رو روی لب‌هام گذاشت و با دستش شروع کرد به...🍑🔞 https://t.me/+SsAcc1gsiUk3ZWVk https://t.me/+SsAcc1gsiUk3ZWVk https://t.me/+SsAcc1gsiUk3ZWVk 🔥دوتا مامور زبده که با هم خیلی درگیرن، مجبور می‌شن #صوری‌ازدواج کنن تا وارد یه پرونده اطلاعاتی #سرّی بشن، اما اتفاق هایی بینشون میافته که سراسر #لجبازی و خنده هست، گاهی هم کار از دست در میره و #صحنه های فول🔞#عاشقانه رقم می‌زنه😍💥
Mostrar todo...
"آقای مغرور🔥 خانم جسور"

#جذاب_ترین_رمان_ازدواج_صوری 🔞سرگرد خشن و ستوان کوچولوش🔥 🔥خطر کراش یافتن روی شخصیت مرد داستان🤤 🟣پلیسی عاشقانه ⚪ازدواج اجباری به قلم بهار حلوائی ⚪نویسنده هشت رمان چاپی و مجازی🟣

Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.