cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

💢 عــــمارتـــــ💢

Publicaciones publicitarias
8 718
Suscriptores
-5824 horas
-2457 días
-1 17430 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

Repost from Entekhab TV
02:35
Video unavailable
🎥 تماشا کنید:غافلگیری آرای خجالتی؟ ‌ 🔹 پدیده آرای خجالتی چیست و چگونه ممکن است سرنوشت انتخابات ریاست جمهوری ایران را تغییر دهد؟ 🔻مشاهده ویدیوهای بیشتر در لینک زیر (لطفا Subscribe کنید)👇👇 https://b2n.ir/044213 🆔 @EntekhabTV_channel
Mostrar todo...
ARAYE KHEJALTI.mp47.40 MB
Repost from N/a
sticker.webp0.00 KB
Repost from Entekhab TV
01:53
Video unavailable
🎥تماشا کنید: سوپر پوششی ها! 🔹ضرر ۲۰ هزار میلیاردی قاضی زاده و زاکانی به بیت المال به کانال انتخاب TV بپیوندید 🆔 @EntekhabTV_channel
Mostrar todo...
6.32 MB
Repost from N/a
sticker.webp0.00 KB
✨🥀 #تـــTAZHـــاژ 🥀✨ #پــارت_7 با وسواس پرسید: _همه چیز خوبه؟ به نظرت کم و کسری نیست؟ تا اومدم جواب بدم، صدای معترضانه سورنا بلند شد. _لازم نیست به خاطر این دختره انقدر خودت و به آب و آتیش بزنی بابا. دایی اخم کرد و به سورنا که حالا کنارم در نزدیکی در ایستاده بود، چشم دوخت. _آمین مثل دخترم می مونه...نمی خوام چیزی براش کم بذارم. سورنا پوزخندی زد و در رو گشود. _کجا داری میری؟ تو هم حتما باید تو مراسم باشی! _برام یه کاری پیش اومده...بعدشم، خواستگاری اینه! چه دخلی به من داره؟ _همین که گفتم...امشب تو هم باید باشی. _امــ... دایی با قاطعیت پچ زد: _برای من بهونه نیار سورن! سورنا عصبی در رو بست و غضبناک نگاهم کرد. انگار من زورش کردم بمون که اینطور بهم خیره شده بود! برای خلاصی از نگاه های عتاب آلود و ملامت گرای سورنا، به داخل آشپزخونه پناه بردم. رو به راضیه که در حال چایی دم کردن بود، گفتم: _کاری نداری من انجام بدم؟ _نه خانم جان. سری تکون دادم که صدای زنگ در فضا پیچید و در پی اون، مهمونا داخل اومدن. از روزنه ی آشپزخونه سرکی به بیرون کشیدم و اولین چیزی که دیدم یه پسر قد بلند و خوش قیافه بود. هر دختری با دیدن همچین خواستگاری، قطعا از خوشحالی بال در میاورد. ولی نمی دونم چرا من نه تنها خوشحال نشدم بلکه غم عالم در دلم چمبره زد. احساس می کردم با سنی که به زور داشت به هجده نزدیک می شد، اصلا آمادگی ازدواج رو ندارم. مهمونا به داخل سالن رفتن و من هم چنان سر جای خودم ایستادم و به حرفاشون گوش سپردم. اولش یکم خوش و بش کردن و سپس دایی من رو صدا زد تا چایی ببرم. تند سینی که راضیه زحمت پر کردن استکان هاش و کشیده بود، برداشتم و از آشپزخونه بیرون رفتم. با خروجم، نگاه های تحسین بر انگیز همه، به جز سورنا روم زوم شد.
Mostrar todo...
✨🥀 #تـــTAZHـــاژ 🥀✨ #پــارت_6 _باشه...چشم. در حالی که کت و شلوار رو در دست داشتم، به طرف اتاقم دویدم. وارد اتاق شدم و کت و شلوار روی تخت انداختم. بی رمغ روی صندلی میز آرایش نشستم و به تصویر خودم داخل آیینه چشم دوختم. هیچ میلی به این خواستگاری نداشتم. اما برای حفظ آبروی دایی! نباید مخالفتی می کردم. ** همین که آخرین دکمه ی کتم رو بستم، در به یکباره باز شد و سورنا داخل اومد. اخم کردم و حق به جانب گفتم: _در زدن بلد نیستی!؟ دست به سینه ایستاد. _چرا باید تو خونه ی خودم در بزنم؟ _خونه مال تو ولی دایی این اتاق و به من بده! که یعنی باید حریم شخصیم رو رعایت کنی. _خب پس خداروشکر که داره شرت کم میشه...بعد رفتنت میشه از این اتاق استفاده های بهتری کرد. قلبم به درد اومد. از موقعی که مامانم مرد و دایی سرپرستیم رو قبول کرد، رفتار سورنا بی هیچ دلیل منطقی، انقدر باهام بد شد. لب از هم شکافتم تا چیزی بگم اما صدای دایی در فضا پیچید و این اجازه رو بهم نداد. _آمین جان آماده شدی؟ جواب دادم: _بله! _خب پس بیا پایین...مهمونا الاناس که برسن. مکث کوتاهی کرد و سپس ادامه داد: _سورنا تو هم بیا. شالم و روی سرم انداختم و زودتر از سورنا به طبقه ی پایین رفتم. دایی با دیدن من لبخندی زد و گفت: _ماشالله...چه قدر این کت و شلوار بهت میاد. زیر لب تشکر کردم و مقابل دایی ایستادم. نگاهش روی میزی که همین نیم ساعت پیش راضیه، خدمتکار عمارت چیده بود، نشست.
Mostrar todo...
Repost from N/a
sticker.webp0.00 KB
Photo unavailable
⭕️ جلال جلال زاده فعال سیاسی اهل سنت و نماینده پیشین مجلس در صفحه اینستاگرام خود از قول مولوی عبدالحمید نوشت: 📌جناب آقای دکتر پزشکیان در قلب من است و من برای پیروزی ایشان دعا می‌کنم #بازگشت_زندگی #برای_ایران #دکتر_مسعود_پزشکیان ‏🇮🇷ستاد رسمی دکتر مسعود پزشکیان @irpezeshkian
Mostrar todo...
Photo unavailable
⭕️ جلال جلال زاده فعال سیاسی اهل سنت و نماینده پیشین مجلس در صفحه اینستاگرام خود از قول مولوی عبدالحمید نوشت: 📌جناب آقای دکتر پزشکیان در قلب من است و من برای پیروزی ایشان دعا می‌کنم #بازگشت_زندگی #برای_ایران #دکتر_مسعود_پزشکیان ‏🇮🇷ستاد رسمی دکتر مسعود پزشکیان @irpezeshkian
Mostrar todo...
Repost from N/a
sticker.webp0.00 KB
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.