cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

👫❤خنده و شادی❤👫

ُُُارتباط با اددمین👓👓 @Yasi9057

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
1 612
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

عصر پاییزیتون بخیرو شـادی
Mostrar todo...
. دم ز مهر تو زنم، تا ز حیاتم باقی است وصف حسن تو کنم، تا که زبان است مرا من نه آنم که بخود، از تو بگردانم روی می‌کشم جور تو تا، تاب و توان است مرا #سلمان_ساوجی ‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌
Mostrar todo...
♨️ #فیلترشکن پرسرعت و فوق العاده
Mostrar todo...
اینم یه آهنگ عالے تقدیم به همگے 👌✌️😊
Mostrar todo...
چه غم وقتی جهان از عشق نامی تازه می‌گیرد؟ از این بی‌آبرویی، نام ما آوازه می‌گیرد! من از خوش‌باوری، در پیله‌ی خود فکر می‌کردم خدا دارد فقط صبر مرا اندازه می‌گیرد به روی ما، به شرط بندگی در می‌گشاید عشق عجب داروغه‌ای! باجِ سرِ دروازه می‌گیرد چرا ای مرگ می‌خندی؟ نه می‌خوانی نه می‌بندی -کتابی را که از خون جگر شیرازه می‌گیرد ملال‌آورتر از تکرار، رنجی نیست در عالم نخستین روز خلقت، غنچه را خمیازه می‌گیرد... #فاضل_نظری ‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌
Mostrar todo...
فرزاد_بهرامی زیبای من 🍃💐🍃👌👌
Mostrar todo...
شبی پیرمردی از راهی می‌گذشت که در یک دستش سطلی آب و در دست دیگرش مشعلی از آتش بود مردم او را گفتند آیا میخواهی با آن آب ، آتش کینه‌توزی‌ها را خاموش سازی و با آن مشعل، جهل و نادانی را بسوزانی؟ ! پیرمرد گفت: نه ، میرم بریـنـم تاریکه😂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌😂😂😂😂
Mostrar todo...
ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻧﮑﻦ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺗﺎﺭﻣﻮﻫﺎﺕ ﺭﻓﯿﻖ ﺩﺍﺭﯼ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺤﺘﺎﺟﺸﻮﻥ ﻣﯿﺸﯽ😢 ﺗﺎﺯﻩ ﻣﯿﻔــــــﻬﻤﯽ ﮐﻪ ﮐﭽﻠﯽ 😭
Mostrar todo...
همان طوری که موی دلبرم بر شانه می ریزد فقط این روزها شعر از لب پیمانه می ریزد سماعِ چشم هایش می روم وقتی که با مستی نگاه آتشین اش را سر این خانه می ریزد گمانم مهد آتش کرده فانوس لبانش را که دورش دائماً خاکستر پروانه می ریزد به مستی از شراب کهنه اش سوگند خواهم خورد که یاقوت لبش را در خم میخانه می ریزد چنان در عشق بازی بیدلانه دست و دلباز است که توی ساغر این پاپتی شاهانه می ریزد اگرچه جامِ شاهانه به دستم می دهد ، اما خرابم میکند از بس پُر و رندانه می ریزد چه افکاری که از این عشق پوسیده به سر دارم چه اوهامی که شب ها در سر دیوانه می ریزد (حلما) 🍃💐🍃
Mostrar todo...
گفتم که مجنون می‌شوم، صدبار بدتر گفتی که لیلی می‌شوم، این‌هم به آن در! گفتم که بیتابم نکن طاقت ندارم می‌سوزد این بیتابیَم هم بال وُ هم پر گفتی که در بی‌تابیت من هم شریکم «یک،یک» مساوی، می‌شوی با من برابر! گفتم که زیبایان یکایک بی‌وفایند گفتی که تهمت میزنی؟! الله اکبر! گفتم نمی‌خواهم برو، این عاشقی را گفتی که کفران میکنی، بر عشقْ کافَر؟! مجنون شدم، لیلی شدی، افسانه سر زد خوشبختی آمد پشتِ در، مستانه زد در من آسمان‌ها را به عشقت فتح کردم در کهکشان‌ها عشقِ ما شد عشقِ برتر! ناگه صدایی آمد و پلکم سبک شد ای وایِ من، رؤیایِ من در خواب زد پر!! (حلما) 🍃💐🍃
Mostrar todo...