﮼نجوایسکوت﮼
دردا و دریغا که در این بازی خونین بازیچه ایام دل آدمیان است ترانه💜👇 https://telegram.me/TeleCommentsBot?start=sc-375050- ملیکا💙👇 https://t.me/TeleCommentsBot?start=sc-375048-g7IrRGN
Mostrar más194
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
-130 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
Repost from بسته شد❌
- دوسش داری؟
+ الان دیگه نه، نه مثل سابق!
خوب که فکر میکنم اونم فرقی با بقیه نداشت.
دنبالِ یه آدم خاصم!
نه آدمی که توی ذهنِ خودم خاصش کرده باشم...
6110
Repost from [ نیکوتین ]
اینکه کس دیگه ای رو جز تو انتخاب نمیکنم
دلیل براین نیست که کسی دورم نیست
من عمدا خودمو به تو محدود کردم چون تورو به همه ی اونا ترجیح میدم !
❤ 4
6100
Repost from [ نیکوتین ]
اینو یادت باشه که
ثانیه به ثانیه از وقتی که واست گذاشتم
میتونستم به هزار و یک روش صرف خودم کنم
صرف حالِ خودم،
تنهاییِ خودم؛
پس وقتی که واست میذارمو
از رو وظیفه یا حتی بیکاری ندون !
❤ 4
5900
Photo unavailable
کل گالری رو پاک کنم
این تنها عکسیه که نگه میدارم...
مفهومش:)
💔 5
6910
Repost from AYLI ✨ GALLERY
و بعد از یک فروپاشی هرگز آن آدمی که بودی نخواهی شد...
5630
خسته از خروار درس ؛ کتاب هامو گوشه ای پرتاب کردم و از اتاق بیرون رفتم.
به سمت اتاق خوابمون حرکت کردم و درو آروم باز کردم.
دراز کشیده بود و با جدیت و اخمی که روی پیشونیش افتاده بود محو درس خوندن بود.
طوری غضبناک به جزوه های دستش خیره شدم که از هر کی بود میفهمید چقدر به این کاغذ و نوشته هایی که باعث و بانی فاصله بینمون شدن نفرت دارم
نگاهی به ساعت کردم
نزدیک به پنج ساعت شده بود هر دومون درس میخوندیم.
درو بستم که با صدای در سرشو بالا آورد و به چهره ی خسته ام نگاه کرد
جلوی خندشو گرفت و یکی از ابروهاش رو بالا انداخت
_درست تموم شد؟
سرمو به سمت سقف گرفتم و غرق شمردن ستاره های خیالی ذهنم شدم گه صدای جدیش بلند شد
_شما مگه فردا امتحان نداری برو بخون ببینم نمیزارم تا نصفه شب بیدار بمونیاا
نگاهی بهش کردم و بعد از چند ثانیه طی یه حرکت خودمو روش انداختم و جزوش رو به گوشه ای پرتاب کردم که با تشر اسمم رو صدا زد
سرم رو روی سینش گذاشتم و خودم رو محکم به تمام تنش فشار دادم و دستام رو دورش حلقه کردم
×خسته شدمممم بیااا بخوابیممم
دستش رو موهام نشست و بعد از باز کردن موهام دستای گرمش رو بین شاخه ها موهام به آرومی به نرمش درآورد که باعث شد چشمام خمار تر از قبل بشه و خوابم بگیره.
_بخوابی دیگه پا نمیشی منم قرار نیست آخر شب بیدارت کنم بخونیا ! پاشو ببینم تو که ظهر هم خواب بودی
سرم رو بالا آوردم و چونم رو به سینش تکیه دادم و بهش خیره شدم.
×خانم معلم دلت میاد به جای من الان جزوت بغلت باشه آخه؟مگه چند روز زنده ایم بیا لذت ببریم از این لحظه ای سپری میکنیم.
خنده ای به حرفای همیشگیم که واسه خر کردنش موقع کاراش استفاده میکردم کرد و بوسه ای روی گونم کاشت
با ذوقی که به دلم راهی شد از خیالی که الان به عاشقانه هاش ادامه میده اما با حرفی که زد پوکر شده بهش خیره شدم
_دیگه با این حرفا خر نمیشم تا درستو نخونی از بغل و خواب خبری نیست بدو ببینم بدو تا عصبانی نشدم.
بدون توجه خودم رو بالا کشیدم و سرم رو توی گردنش فرو کردم و پتو رو با پام روی خودمون انداختم.
طولی نکشید که توی اغوشش حل شدم و با آرامش شعله ور شده ی وجودم به خواب رفتم....
#ملیکا:)
❤ 3💔 1
6711
Repost from تکست غم_بیوغمگین
00:19
Video unavailable
اخرین حرفاتو هیچوقت یادم نمیره...🖤
•|@bhtrenha88|•🌚🥀
8.42 MB
6010