ܩܟܭࡐܩܢ ࡅ߲ܘ ܟࡅ߲ࡅࡑ ࡅ߳ࡍ߭ ࡅ߳᠀➹͡͡ ᪼᪼🍷➹
• به قلم..ད༿༵།⃟𝐒𝐇𝐀𝐇𝐀𝐁_𝐒𝐀𝐍𝐆⃟།༾༵ཌ☄ پارت گذاری: روزی یک پارت ( به جز جمعه ها) ژانر:گی،عاشقانه.. لینک ناشناس نویسنده📫✉️ https://telegram.me/BChatBot?start=sc-659536-u5RIfGq چنل زاپاس https://t.me/+PXBQ6ZxRaCczODZk
Mostrar más6 513
Suscriptores
-2924 horas
+2507 días
+40530 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
Repost from " تبادل شبانه "🎀
00:16
Video unavailable
دنبال مانهواهای #امپرگ و #مثبتهجده میگردی ؟! 😈
اینجا میتومی پیداش کنی 👇🏻
https://t.me/+RGsbWXFhsOtiMjY0
#یوری 💦 #یائویی 💦 #هنتای 💦
فن آرت های #امپرگ و #رنگینکمونی از آیدل ها و ارتیست های محبوبت 🌚💧
هر روز معرفی #انیمه و #مانهوا و #فنفیک های قشنگ دارن 🥹🩵
🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔
تازه اگه قصد نوشتن به رمان امگاورسی داری ، این چنلو از دست نده چون هر اموزشی که نیاز داری اینجا توضیح داده میشه 🦋🐺
https://t.me/+RGsbWXFhsOtiMjY0
https://t.me/+RGsbWXFhsOtiMjY0
5.43 MB
10400
Repost from " تبادل شبانه "🎀
00:02
Video unavailable
من به تو یکی کون بده نیستم شوکولات، چشمهات رو از این دوتا تیکه استخون ما درویش کن.🍑😒
از پشت به آراز چسبید و چشمهای پسرک از کاسه در اومد.
_ای من گاییدمت این چیه چسبیده به کونم؟ بکش کنار دست خرت رو.🔞🥵💦
خودش رو بیشتر به آراز مالید و کنار گوشش تحریکآمیز لب زد:
_دوست دارم بکشم کنار ولی التم امون نمیده عزیزم🔥
https://t.me/+NBkZD0S9psU3MDQ0
https://t.me/+NBkZD0S9psU3MDQ0
پسر لاتی که بعد مدتها از زندان آزاد شده و فکر میکنه حالا وقت سلطنتش بین لات و لوتهاست، ولی گیر یه رئیس کارواش میفته و مجبوره براش از همه جا علیالخصوص کونش مایه بذاره👅💦🔞
0.43 KB
10800
Repost from N/a
00:03
Video unavailable
مافیای خشن و جذابی که عاشق پسر جوونی میشه و میخواد که هر طور شده اونو مال خودش کنه🥵🔞
با لحنی که در عین آروم بود،توش پر از هشدار بود،گفت
_یا با پای خودت مثل آدمیزاد میای تو بغلم یا انوقت مجبورم میکنی کاریو بکنم که اصلا #دلم نمی خواد😏💢
علی رغم تحدیدی که تو جمله اش بود ولی من #قصدی واسه رفتن تو بغلش نداشتم❌🫠
اصلا چی جوری می تونستم برم تو #بغل کسی که عامل همه ی بدبختی هام بود؟!🥺🥲
آگاهانه و برای #نشون دادن مخالفتم یه قدم به #عقب برداشتم که....🥵⚠️🔞
#گی🏳🌈#مافیایی😎#هیجانی🩸
https://t.me/+5OVnjb-vIbMzN2Vk
https://t.me/+5OVnjb-vIbMzN2Vk
animation.gif.mp40.27 KB
14700
Repost from N/a
00:13
Video unavailable
#تریسام 🔞
#لزبین 🔥🔥
#خوناشامی
مانیکا رو تو بغل دایان میزارم و #ویبراتور رو دستش میدم. دایان ویبراتور رو روی چوچـ.ـول🍓 مانیکا میکشه و با #لذت به بی قراری هاش نگاه میکنه. ویبراتور رو #تند_تند روی کلیتور.یسش میکشه و چند #سیلی به #بهشت پف کردش میزنه تا جایی که که کامل #قرمز میشه🌸
به سمت در میچرخم و با دیدن نگاه عصبی مامانم پوزخندی میزنم و انگشتای بلندمو روی #سوراخ کـ.ـص مانیکا میکشم و با #آبش #خیس میکنم.
واردش میکنم و تا ته #فشار میدم که #جیغی میکشه و به مچ دست دایان #چنگ میزنه.💦🔞
https://t.me/+x1uww-QP8kJkZTU8
https://t.me/+x1uww-QP8kJkZTU8
دختره متوجه میشه مادر میسترسش به اسلیو گرل محبوب خودش و پارتنرش چشم داره پس اون....
Gifybot.mp48.19 KB
15200
Repost from تبادل (اکانت بزرگه)💖
الفای خشنی که امگای مظلوم و کیوتی توی فروشگاه گیر میندازه و خشن جرش میده که.....😈🔥
دستاشو دور گردنم و #پاهاشو دور کمرم حلقه کرد
الت #برجستهمو از توی شورتم کشیدم و روی سوراخ تنگش گذاشتم با فشار ریزی سرش واردش کردم خواست #ناله بلندی کنه که #لباشو به دندون گرفتم🫦💦
بدون هیچ مکثی کل التمو واردش کردم همینطور که داشتم توش #تلمبه میزدم با احساس نگاه خیره ی کسی......
https://t.me/+95lyi7793so1MWM0
https://t.me/+95lyi7793so1MWM0
امگاى سركشى كه از دنياى خودش جدا ميشه و وارد دنياى انسان ها ميشه اما توى فروشگاه تو هيت ميره و گير يه الفاى وحشى ميوفته و همونجا باهم سك.س ميكنن كه…🔞💦
25000
Repost from گسترده نگاره سومی😍🧿
روی ناز مشتری ژل ریختم و حسابی مالیدمش که صدای آه و نالش در اومد
چو.چول خیسش رو بین انگشتام گرفتم و فشارش دادم که جیغ بلندی کشید
حشری نگاهش کردم و گفتم:
- نظرت چیه قبل داغ شدن دستگاه یه حالی به تپلی بین پات بدم؟😈💦
- آهههه....جرم بده اپراتور حشری
هورنی دستگاه لیزر رو برداشتم و تهشو یه ضرب وارد سوراخ تنگ بهشتش کردم که جیغ بلندی کشید......
https://t.me/+0H4s6QFdOJFmYzEx
https://t.me/+0H4s6QFdOJFmYzEx
اپراتور لیزر حشری ناز تنگ مشتری رو با دستگاه لیزر جر میده.....🔞
3300
#محکوم_به_حبس_تن_تو 🍷
#فصل_دو
#پارت_272
دم عمیقی گرفتم و مسیر نگاهمو عوض کردم.
سکوت سنگینی بینمون فاصله انداخته بود و امین درحالی که دستشو توی جیب شلوارش فرو کرده بود،روزه ی سکوت گرفته بود.
پوزخندی به این وضعیت زدم و بدون توجه بهش روی تخت نشستم.
چرا فکر میکرد من متوجه ی چیزی نمی شم و راحت می تونه سر منو شیره بماله؟
دکتری که همین چند دقیقه پیش داشت منو معاینه میکرد،دقیقاً همون دکتری بود که یه بار قبلاً امین آورده بود،خونه اش.
همون موقعه ایی که من توی دانشگاه از دست چند نفر کتک خورده بودم و امین آش و لاش شده منو پیدا کرد و برده بود آپارتمانش!
ارتباط امین با این آدم ها،محدود به این بازه ی زمانی اخیراً نمی شد و اینطوری که بوش می یومد سابقه ی دراز و طولانی ایی داشت.
اینو از بله و چشم هایی که بهش می گفتن،فهمیدم!
نوک انگشت های دست چپمو روی پیشونیم گذاشتم و پلک هامو روی هم فشار دادم.
فاصله ی بین پلک هام چیزی جز یه خط باریک نبود و حس سوزن سوزن شدن سرم،هنوز هم ادامه داشت.
اونقدر فکرهای زیادی توی ذهنم چرخ میخورد که نمی تونستم حتی یه لحظه هم با آرامش چشم روی هم بذارم.
بلافاصله صدای امین از فاصله ی نسبتاً نزدیکی به گوشم خورد
+چی شده؟دوباره سرت داره گیج میره؟
دستمو از روی پیشونیم برداشتم و با لحنی که توش عاری از هر حسی بود،لب زدم
_به تو ربطی نداره!
🖋𝐬𝐡𝐚𝐡𝐚𝐛_𝐬𝐚𝐧𝐠☄
❤ 43👍 9
66703
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.