دکلمه و آهنگ پاییز🍁✨••

#یا_ابا_عبدالله_الحسین @AHDEKLME

بزرگترین و بدترین تحقیر تو رابطه از طرف خودت هست، اونجا که می‌دونی نمی‌خوادت و تموم شده ولی ول کن نیستی🤌🏾 صبحت بخیر

تعریف زیبایی از زمان؛ زمان کند میگذره وقتی منتظری ! زمان تند میگذره وقتی دیرت شده ! زمان کشنده ست وقتی غمگینی ! زمان کوتاهه وقتی خیلی شادی ! زمان بی پایانه وقتی دردی داری ! زمان طولانی میگذره وقتی بی حوصله ای ! توجه کن: زمان با توجه به اتفاقات درون تو می‌گذره نه عقربه های ساعت ! پس سعی کن خوش بگذرونی لحظه هات رو

‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ت۪۪ٜؓؔــودلـ℘َؒؔــے ꨄ︎ ‌ ⧔ࡅ࡛ܘ ࡅ࠭ߊ‌ܩܢ‌ ߊ‌ࡅ࠭ܝܝܝߊ‌ࡅ࠭ࡅ࡙ࡅߺ߳ࡉ⧕‌ |🩸‌

چشمهایت لبهایت صدایت شانه هایت دستهایت و آغوشت … همه و همه مثل تابستان داغِ داغِ داغ است امان از دست این تابستان باورم از بهشت چیز دیگری بود تا اینکه تو آمدی ای تابستان 🚶💙🥂

. بی بوسه هم به قلبِ تو رَه می توان سپرد؛ ازکوچه باغِ جنگلیِ پشتِ گردنَت . . . . 🚶💙🥂

آیینه‌ایم، هرچه بگویی به ما تویی نامهربانِ سنگدلِ بی‌وفا تویی آن‌کس که نیست جز تو کسی در دلش، منم آن‌کس که برده است ز خاطر مرا تویی ای عشق! در صحیفە‌ی تقدیر من چرا هر قصه‌ای‌ست، راوی آن ماجرا تویی سنگم زدند خلق و تو انداختی گلی بیگانه‌ای میان هزار آشنا تویی خون گریه کن به حال من ای شیشە‌ی شراب! تنها حریف درد من این روزها تویی #فاضل_نظری 🚶💙🥂

عشق یعنے بہ جهان با تومدارابڪنم زندگے را بہ نفس هاے تو سر پابڪنم لحظہ را برجهت عشق توپیونددهم درد را با تو و عشق تو مداوا بڪنم رنگ‌ تقویم دلم را بنویسم با عشق قلمم  را بہ دم عشق تو مهیا  بڪنم روزوشب نگذرم ازمرزخیالت، باید صحنہ ے دلبرے عشق تو احیا بڪنم روے پاهاے تصور بہ زمین تڪیہ زدم برفتم تا لب ایوان ڪہ تو تماشا بڪنم؛ بهترین معجزہ خوب خدایے بخودم گم شدن هاے دلم را بہ تو پیدا بڪنم بشڪنم قفل سڪوتے ڪہ جهان دادہ بمن موے فرهاد را بہ تصویر تو  زیبا  بڪنم بڪشم نقش تو را واژہ بہ آتش بڪشم تا خودم  را ڪہ باز با تو شیدا بڪنم بنویسم بہ هر آنجا ڪہ تو را مے بیند عشق یعنے همہ از عشق تو مآوا بڪنم نفسم را بدهم تا تو نفس باشے و بس روز را  در هوس  روی  تو  فردا  بڪنم خط زنم دفتراحساس جهان را و فقط همہ جا  حادثہ ے چشم تو  معنا بڪنم خواب بیدارے من عطرنفس هاے تو دارد عشق این است ڪہ من یاد توهرجابڪنم قدم و فڪر و قلم را بزدم در رہ عشق بشوم موج و دلم چو تو دریا بڪنم 🚶💙🥂

ساقیا بر سر جان بار گران است تنم بادہ دہ باز رهان یڪ نفس از خویشتنم من از این هستے خود نیڪ بہ جان آمده‌ام تو چنان بی‌خبرم ڪن ڪہ ندانم ڪہ منم نفس را یار نخواهم ڪہ نہ زین اقلیمم چہ ڪنم صحبت هندو ڪہ ز شهر ختنم گل بستان جهان در نظرم چون آید روضہ باغ بهشت است نہ آخر چمنم پیش این قالب مردار چہ ڪار است مرا نیستم زاغ و زغن طوطے شڪر سخنم مرغ باغ ملڪوتم نیم از عالم خاڪ دو سہ روزے قفسے ساخته‌اند از بدنم اے نسیم سحرے بوے نگارم بہ من آر تا من از شوق قفس را همہ درهم شڪنم خنڪ آن روز ڪہ پرواز ڪنم تا ور یار بہ هواے سر ڪویش پر و بالے بزنم در میان من و معشوق همام است حجاب وقت آن است ڪہ این پردہ بہ یڪ سو فڪنم 🚶💙🥂

اولین  آدمِ  سرخورده ی دوران بودم من همان گندم ممنوعه ی عصیان بودم آنکه یوسف بِفُروشد نَشِناسد زر ناب مثل یوسف سر بازار تو ارزان بودم لب تو بر لب اغیار و لبم بر لب نی من همیشه همه جا بی تو پریشان بودم چشم تو لشگر خون خوار مغول بود ولی من همان دهکده ی خالی از انسان بودم از شب زلف پر از پیچ و خمت می ترسم من در این گردنه ها یکسره  حیران بودم سجده بر غیر تو کفراست که من روز ازل اُسوه ی کبر  و  غرورِ دل  شیطان بودم جگری خون و دلی تنگ و همان راه غلط چه کسی گفته که از عشق پشیمان بودم #سجاد_احمدیان ‌🚶💙🥂