cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

سرگشته✨🦋

کانال رسمی رمان سرگشته✨ اسم سابق: واله به قلم: عاطفه محمودی فرد لطفا این رمان را تنها در همین کانال بخوانید🩵 تبلیغات برای کمک به رشد این جمع عزیز است.🌱 ایدی تلگرام: @atefehmahmoodi27

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
4 804
Suscriptores
-1224 horas
-977 días
-10130 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

شرایط جدید کانال خصوصی》🔥 بدون منتظر موندن، 100 قسمت پایانی رو بخونین😍 کافیه مبلغ 25000 تومن رو به شماره حساب 5047 0610 8565 5310 محمودی فرد واریز کنین و فیش رو به ایدی زیر بفرستین.👇🏻 @atefehmahmoodi27
Mostrar todo...
بوکسور خشن و روانی که عاشق دختر ریزه میزه میشه و وقتی میفهمه خواستگار داره بهش تجاوز میکنه. با طرد شدن شادی، امیر میشه تنها پناهش و پا توی خونه‌ای میذاره که هر روز.... ❌ https://t.me/+9b5y9IA0X8xhZWY8
Mostrar todo...
شرایط جدید کانال خصوصی》🔥 بدون منتظر موندن، 100 قسمت پایانی رو بخونین😍 کافیه مبلغ 25000 تومن رو به شماره حساب 5047 0610 8565 5310 محمودی فرد واریز کنین و فیش رو به ایدی زیر بفرستین.👇🏻 @atefehmahmoodi27
Mostrar todo...
اخر هفته تون به خیر و شادی💚 اگه نظر یا پیش بینی داشتین بهم بگین. هرچی باشه می شنوم☺️
Mostrar todo...
3
درسته بعدش کم کم قلبم نرم شد. دوباره گذاشتم نزدیکم باشی و احساسم بهت، زنده شد اما... بازم عاشقت نشدم. چه وقتی که اعتراف کردی، چه بعدش همه ی افسوسم این بود که کاش یکی دیگه رو دوست داشتی. یکی که با عشق غریبه نباشه. یکی که بتونه پا به پات بیاد. لنگ نزنه. روح و تنش زخمی نباشه. نه منی که سر تا پام زخم های چرکی و عقده بود. اشک نمی گذارد واضح ببینمش. ترسیده است! _ شیدا... سرم را از روی بازویم برمی دارم. _ نه! بذار بگم. اینا مغلطه نیست. من همین بودم. هنوزم هستم. فقط نه به شدت و داغونی اون موقع... خیلی بهتر از قبل شدم. کیان میگه. خودمم می فهمم که چقدر فرق کردم با شیدای یک سال، دو سال، سه ساله پیش اما... بازم من شبیه نیلو نیستم. نیلویی که هشت سال با شهاب زندگی نکرده. زخم نخورده. تجربه ی بد نداشته. توی بچگی عروس نشده که حسرت و عقده ی کارای نکرده ش رو داشته باشه. #قسمت۵۱۸ #سرگشته #عاطفه_محمودی_فرد
Mostrar todo...
15👍 3
_ نزدیک ترین و پررنگ ترین ادم زندگیم بودی. از وقتی که یادم میاد. هرچی هم بزرگ تر شدم وابستگی و دلبستگیمم بهت بیشتر شد. طبیعیش شاید این بود که توی دوره ی بلوغ و همراه تغییر هورمون هام لااقل، اون وسط یه هورمون عشق هم ترشح بشه و من احساسم نسبت به تو با اون همه محبتی که بهم می کردی تغییر کنه اما... تغییر نکرد. خودم، نذاشتم. نخواستم. هربار اومدم یه جور دیگه نگات کنم، ازت روگردوندم چون فکر اینکه اینجوری به تو و رابطه ی بینمون خیانت کردم، خوره ی جونم می شد. نمی دونستم که فرق احساس واقعی تو با فکر من، فرق زمین و اسمونه. اگه می دونستم، اون موقع منم دل به دلت می دادم. واسه همینم وقتی اعتراف کردی، گفتم باورهام رو خراب کردی. من یه عمر فکر کردم که پیش تو، فرقی با ایلین و ارمین و رفیقات ندارم... قلبم خودش را به سینه ام می کوبد. پاهایم توی شکمم می کشم. وقتی که سرم را روی بازویم می گذارم، تمام نگاهم از او پر می شود. #قسمت۵۱۶ #سرگشته #عاطفه_محمودی_فرد
Mostrar todo...
10👍 3
_ می خواستی به من عشق و نشون بدی. تو نمی گفتی اما من می دونستم که امید داشتی احساست، احساس منم تغییر بده. می خواستی در ازای دلی که دادی، دل بگیری اما نمی دونستی که عشق واسه ادمی که احساساتش یخ زده، غریبه. ادمی که... حتی دوست داشتن ساده و محبت کردن به ادمای زندگیش و هم یادش رفته. گلوله ی اندوه در گلویم، به چشمانم می رسد و اب می شود. _ به کی می خواستی عشق و یاد بدی ارمان؟ به من؟... منی که هشت سال با مردی زندگی کردم که دوستم نداشت؟ حتی اگه اون سالایی که توی خونه باغ کسی جز تو محبت چندانی بهم نداشت و حساب نکنم، همون هشت سال زندگی کردن با شهاب بسه. ادم یخ می زنه ارمان! ادم از بی محبتی، یخ می زنه. چجوری احساسی بمونه؟... تو مگه من و ندیدی؟ از همون روزی که توی بیمارستان بودم تا وقتی که حالم بهتر شد و اعتراف کردی؟... اون روزی که برگشتم خونه باغ، من دیگه اون دختری که واسه همه توی قلبش جا داشت، نبودم... اگه اون روزا ازم می پرسیدی تعداد ادمایی که دوست داری چندتاست، به انگشت های یه دستمم نمی رسید. شاید باورش سخت باشه ولی همین بود. #قسمت۵۱۷ #سرگشته #عاطفه_محمودی_فرد
Mostrar todo...
7
Mostrar todo...
فــو | ســلناشــمس🖤🔞

صدای ناله ی منو و تلمبه های تو یک ریتم اصلیٍ زندگیه :) فـــو: دیوونه چیزی یا کسی بودن❤️‍🔥 عاشقانه، مافیایی، صحنه‌دار 🖤♨️ زمان پارت گذاری رمانمون: روزی یک پارت. نویسنده: ‹ سلناشمس › ادمین ‌vip و تبلیغات « @Tb_romani » لینک چنلمون 😋👇🏻✨ @Sln_Romani

بهم گفت بابام اونجاست اما وقتی رفتم اون تنها بود و منو کشونده بود اونجا تا بهم تجاوز کنه... https://t.me/+uN3MMy0d_aVkNTBk
Mostrar todo...
😱 1
دوست دارین این کانال افتتاح بشه؟ توضیحات👆🏻Anonymous voting
  • اره. من استقبال میکنم😍
  • نه. این نوع از محتوا رو دنبال نمی کنم.
0 votes