cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

ܟࡎߊ‌߬ر 🌰ددی🙈

شروع رمان جذاب ( فندق ددی و حصار آغوش) 🙈💋 حین اسپنک زدناش انگشتشُ تو دهنت عقب و جلو کنه🍓🌸

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
6 609
Suscriptores
-2624 horas
-1217 días
-54230 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

🌰ددی #part_269 برای اینکه واقعی به نظر برسم به گریه هام ادامه دادم و شکمم رو گرفتم. - وای خاک  به سرم چیشده دخترم. دستم رو روی شکمم گذاشتم که یعنی اره من دلم درد میکنه ارواح عمم. لاله رفت برام چایی نبات بیاره و من توی بغل صدرا بودم. توی حالتی که مادر بچه رو میگیره تا بهش شیر بده. برای منم همونجوری بود... چند تا نفس عمیق کشیدم تا سر اینکه داشته اونو میکرده هوار نزنم. نوک سینه ی ددی رو که بین لب هام گرفتم با تعجب نگاهم کرد. - مگه من مامیتم بچه؟ زدی وسط حالم تازه ممه هم میخوری با اخم نوک سینش رو گاز گرفتم که دادش هوا رفت. لاله بدو بدو سمتمون اومد و شیشه شیر حاوی چای نبات رو دست صدرا داد. - چیشد صدرا خوبی؟ #part36 #تریسام انگشتامو روی #بهشت خیسم کشیدم، ویبراتور رو روی سوراخم تنظیم کردم ، صدای اه و نالم کل اتاقو پر کرده بود با تصور یه تریسام‌خشن انگشتمو توی سوراخ پر آبم فرو کردم -اهههه دلم یه کلفت میخاد اوووف بره تو سوراخم جرممم. بدهه اههه در اتاق باز شد و شیخ عربی به سمتم اومد -چیه جنده #لاپات خیس شده؟الان ارومش میکنم #ویبراتور رو از دستم گرفت و گوشه ای انداخت سرشو لای پام فرو برد و کل ترشحات تپلمو. لیس زد … https://t.me/+o86iRV4pwF1hYjEx https://t.me/+o86iRV4pwF1hYjEx صحنه دار ترین رمان تلگرام
Mostrar todo...
Photo unavailable
ایرپادی که قیمتش 500 بود اینجا میده 298t 😍 ساعت هوشمند زیر قیمت بازار🫠 بهترین هدیه واسه عشقت💝 https://t.me/+po1oxx2YWWM2M2Q0
Mostrar todo...
#part_389 با چشم و ابرو اشاره کردم به رکسانا که نیم وجبی من رو ببینه. - اع.... چخبر؟ همونجور که مانتوش رو در میاورد و سمت سرویس میرفت تا دست هاشو بشوره گفت: - والا هیچ خبری نیست...گرما و گرما و گرما این سه تا کلمه ی گرما رو همچین گفت که منظورش رو فعمیدم. جلوی خندم رو گرفتم‌.. امیر لب زد؛ گرم نیست که لابد بردتت جهنم... برای اون گرمت بود خاله. پوقی زدم زیر خنده.... لا به لای خنده هام به دلوین نگاه کردم. نشسته بود نقاشی میکشید... - دلوین چیکار میکنی مامان؟ دلوین مهربون لبخندی بهم زد. دلم میخواست یه لقمه ی چپش کنم این بچه رو. وای جفتشونو بخورم اصلا. - ببین نقاشی کشیدم. - ببینم...دخترم چی کشیده؟ دلوین نقاشیش رو بلند کرد و سمتم اومد. -اههه..اهییی..داداشی ت.پلم پاره شد اهههییی…بسهه داداشم روم خیمه زده بود و ک.یر کلفتشو تند تند توی ک*ص ابدار و تنگم عقب جلو میکرد حس نبض زدن ک*یر کلفت و درازش داخلم ترشحات ک.صمو بیشتر میکرد -اومم داداشی…بسههه…الان ارضا میشی بیچاره میشیم…اهههه…ولی خیلی حال میده دوس دارم تا صب زیرت جر بخورم…اهههه حرفم تموم نشده بود که اه مردونه ای کشید و با حس مایع داغی توی ک*صم…💦😱👅 https://t.me/+gO-DgTziLj02YTI0 https://t.me/+gO-DgTziLj02YTI0
Mostrar todo...
دختر و پسر برده ی لخت ، نوبتی ک.صم لیس میزدن که سرشون داد زدم و موهاشون کشیدم _ این چه طرز لیس زدن آشغالا زود باشید تند تر عمیق تر ، آخ .. ه*رزه های کثیف زبونشون تند تند لای لا..بیا هام کشیدن وعمیق مکش میزدن . _ هرکدومتون بتونه ا*رضام کنه بهش یه جایزه میدم اون یکیم که نتونه سرش میبرم ، از ترس جونشون مثل سگای وحشی پاهام باز کردن و سر لیس زدن رقابت میکردن _ اااه زود باشین سگای خوب تند تند ک.صم لیسش بزنین آفررررین جووون رو چ.وچولم بیشتر ... https://t.me/+7XO7ca4vqVlmYjc8 رابطه جنسی و سواستفاده رپتایل لزبین از برده های انسانی 😈🍑🔞 #محدودیت_سنی
Mostrar todo...
🌰ددی #part_269 برای اینکه واقعی به نظر برسم به گریه هام ادامه دادم و شکمم رو گرفتم. - وای خاک  به سرم چیشده دخترم. دستم رو روی شکمم گذاشتم که یعنی اره من دلم درد میکنه ارواح عمم. لاله رفت برام چایی نبات بیاره و من توی بغل صدرا بودم. توی حالتی که مادر بچه رو میگیره تا بهش شیر بده. برای منم همونجوری بود... چند تا نفس عمیق کشیدم تا سر اینکه داشته اونو میکرده هوار نزنم. نوک سینه ی ددی رو که بین لب هام گرفتم با تعجب نگاهم کرد. - مگه من مامیتم بچه؟ زدی وسط حالم تازه ممه هم میخوری با اخم نوک سینش رو گاز گرفتم که دادش هوا رفت. لاله بدو بدو سمتمون اومد و شیشه شیر حاوی چای نبات رو دست صدرا داد. - چیشد صدرا خوبی؟ _ک..ص باکره دوست داری اروند؟ در حالی که خودمو رو #ک...یر شق شده #بادیگاردم میمالوندم کمرمو محکم چنگ زد و خواست از رو تنش بلندم کنه که سریع رو #سالارش جا گرفتم و صدای جیغم بلند شد _اووف....چه ک...یر بزرگی داری نالش با پاره شدن پردم در اومد و از روی کی...ر خونیش بلند شدم که کمرمو گرفت و اینبار خودشو محک به #ک...صم کوبید! _حالا که پلمپت باز شده تا ابمو خالی نکنم توت نمیزارم بری.... https://t.me/+MUyXoda78QRlNmJk
Mostrar todo...
🌰ددی #part_269 برای اینکه واقعی به نظر برسم به گریه هام ادامه دادم و شکمم رو گرفتم. - وای خاک  به سرم چیشده دخترم. دستم رو روی شکمم گذاشتم که یعنی اره من دلم درد میکنه ارواح عمم. لاله رفت برام چایی نبات بیاره و من توی بغل صدرا بودم. توی حالتی که مادر بچه رو میگیره تا بهش شیر بده. برای منم همونجوری بود... چند تا نفس عمیق کشیدم تا سر اینکه داشته اونو میکرده هوار نزنم. نوک سینه ی ددی رو که بین لب هام گرفتم با تعجب نگاهم کرد. - مگه من مامیتم بچه؟ زدی وسط حالم تازه ممه هم میخوری با اخم نوک سینش رو گاز گرفتم که دادش هوا رفت. لاله بدو بدو سمتمون اومد و شیشه شیر حاوی چای نبات رو دست صدرا داد. - چیشد صدرا خوبی؟ _ک..ص باکره دوست داری اروند؟ در حالی که خودمو رو #ک...یر شق شده #بادیگاردم میمالوندم کمرمو محکم چنگ زد و خواست از رو تنش بلندم کنه که سریع رو #سالارش جا گرفتم و صدای جیغم بلند شد _اووف....چه ک...یر بزرگی داری نالش با پاره شدن پردم در اومد و از روی کی...ر خونیش بلند شدم که کمرمو گرفت و اینبار خودشو محک به #ک...صم کوبید! _حالا که پلمپت باز شده تا ابمو خالی نکنم توت نمیزارم بری.... https://t.me/+MUyXoda78QRlNmJk
Mostrar todo...
「هــــ𝐋𝐀𝐍𝐃‌ـــــات🍑」

دلم میخواد وقتی روش بالا و پایین میشم خودتو کمر بزنی و تا ته فشار بدی توش🍓🔞 #lams_dagh🔥 #havasran💋 #کپی_ممنوع❌ ورود افراد زیر🔞سال به هیچ عنوان توصیه نمیشود‼️

خانوم روانشناسی که با بیمارش وارد رابطه میشه ...🔞🔥 #سریع ازش جدا شدم. _ اردلان ... آروم باش! با حرص سی.نم رو فشرد و غرید: _ نمیتونم! مردون*گیش رو که هر #لحظه بزرگ تر می شد رو روی به*شتم #احساس می کردم. من رو روی مبل پرت کرد و پیراهنش رو در آورد و به سمتم #حمله ور شد ...👅💦 https://t.me/+d2cToUag_ohjNzA0 https://t.me/+d2cToUag_ohjNzA0 رمان دارای صحنه های باز و بدون سانسور ورود افراد زیر 20 سال به شدت ممنوع❌🔞
Mostrar todo...
#part_388 سه تا کاسه بستنی ریختم و سمت بچه ها رفتم. یکی یدونه بستنی دستشون دادم. داشتیم میخوردیم که  زنگ خونه به صدا دراومد. لبخندی روی لبم جاخوش کرد. دلوین با گفتن اخجون خاله رکسانا از جاش پرید تا در رو باز کنه. امیر اما اخم کرد... از وقتی رکسانا دوست پسر گرفته بود بچه ی من باهاش قهر بود. نیم وجب کله پاچه چجوری غیرتی میشد.. ادم دلش میخواست بخورتش...یه لقمش کنه و بعدم تموم. - به به سلام سلام سلام سلام. نگاهی بهش انداختم و در حالی که دستمو باز میکردم تا امیر بیاد توی بغلم گفتم: - به به رکسانا خانم... چه عجب. همونجور که شالش رو روی مبل مینداخت هوفی کشید و گفت: - مگه مسعود وقتم میزاره برام؟ امیر با شنیدن این حرف اخماش در هم رفت. - ک*صتو انگشت کن تا پرده بکارتت پاره بشه🔞🔥 - مم.....آقا ترو خدا نمیتونم دردم میاد پاهاشو از هم باز کردم و شورت خیسشو پایین کشیدم که ک*ص کوچولوش معلوم شد. خمار دستی به خیسی چ*وچ*ولش کشیدم - هوممم برام خیس شدی کوچولو، ک*ص لایه پات هم مثل موهات سرخه حنا!!🍓💦 بی طاقت نوک انگشتمو تو سوراخ واژنش هل دادم که جیغ بلندی کشید و خون از ک*ص کوچولوش...... https://t.me/+jqdeX9SBq_5iODg8 https://t.me/+jqdeX9SBq_5iODg8
Mostrar todo...
خواهر کوچولوی فاحشه......😱🔞 -ک^ص تپلم برات خیس کرده داداشی، سوراخش داره نبض میزنه دلش میخواد انگشتش کنی!!! - از کی تا حالا انقدر جند.ه شدی که لنگاتو برای برادرت باز میکنی؟ خمار انگشتمو روی چو^چول خیسم مالیدم و ناله بلندی کردم که با خشم نزدیکم شد، برای اغوا کردنش بدنمو پیچ و تاپ دادم که حرصی دستمو پس زد و ک^صمو تو مشتش گرفت........ - جوری جرت بدم که دیگه ک^صی برات باقی نمونه - اوووفف ک^صم باد کرده داداشی دلم میخواد با ک^یر کلفتت پردمو بزنی......🤯⛔️🔥 https://t.me/+RYcYZmGFGWI4ZDlk https://t.me/+RYcYZmGFGWI4ZDlk
Mostrar todo...
🌰ددی #part_268 اینقدر روی پاهاش تکون تکونم داد تا چشم ها روی هم افتاد و دیگه چیزی نفهمیدم. ** با شنیدن صدای حرف زدنی ..خواب الود لای پلک هام رو باز کردم. دیدم تار بود...چندین بار پلک زدم تا کامل و شفاف بتونم ببینم. با دیدن صحنه ی مقابلم چشم هام شد اندازه ی دوتا طالبی گنده. نفسم بند رفت. اینی که خوابیده بود روی تن و بدن لاله و داره تند تند تلمبه میزنه. ددی من بود؟ اره صدرا بود. اشک توی حدقه ی چشمم حلقه زد و به ثانیه نکشید که گریم هوا رفت. درست عین این بچه های کوچولو گریه میکردم. عر میزد رسما... صدرا مات و مبهوت بهم نگاه کرد و سریع خودش رواز توی لاله بیرون کشید وهموکجور لخ.ت و عور سمتم اومد. - چیشده خوبی؟ چته... وای یا خدا...لاله ببین چشه این بچه لاله. با صدای داد صدرا...لاله هم خودش رو جمع و جور کرد و سمتم اومد. آقا معلم تقلبم  و گرفت شلوار و شورتم و پایین کشید‌و با انگشت چاک باسنم  کشید -فردا با مادرت میای مدرسه از امتحاناتم محرومی   ک^یر کلفت و‌ قطورش و لای ک^صم گذاشت و با شهوت گفت:-ولی اگه اجازه بدی صورتیت و بخورم به مادرت چیزی‌نمیگم‌ -اههه...آقا معلم...هر وقت شما واسم میخورید میدم خونه از تپلم آب چکه‌میکنه -اووف...به خودت دست‌نمیزنیا بیا خودم یکاری‌میکنم ارضا شی،دوست داری زبونم و بکنم تو ک^ص خوشگلت؟ https://t.me/+n2KPB_Hw5RY3ZmY0 معلم ۳۸ ساله و هاتی که دانش آموزش و موقع تقلب میگیره و اونو توی کلاس💦
Mostrar todo...