cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

🦋🕊برای آزادی 🕊🦋

بیا من میز گردی چیدم از شعر و اواز و نوای دل کنارش عکسی از ابروطبیعت هم بناکردم تو را دعوت به این بزم دلی کردم بیاودور میز بنشین برایت چای اوردم کنارش حالی از دل را برایت دردودل کردم تمام کارهایم رادلی تقدیم توکردم🦋 طلا هستم https://t.me/Sharen_Tala

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
2 632
Suscriptores
-224 horas
-257 días
+3930 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

☀️
Mostrar todo...
🥰 1
🕊 خورشید طلوع کرد☀️ و صبح دلانگیز آغاز شد وبعد مدتها قرار است میهمان خانه ام شوی، بیاد گذشته سفره ی صبحانه‌ای برایت چیده ام از نان خشخاشی تازه تا چای داغ با عطر هل و پنیر گوسفندی و مربای توت فرنگی ،هویج و عسل و نیمرو با روغن حیوانی، همراه گردو و خیار و گوجه و‌یک لیوان شیر و آب پرتقال تازه تا هر کدام را ک دوس داری نوش جان کنی ومن فقط بنشینم و با اشتهاصبحانه خوردنت را نظاره کنم و لذت ببرم از بودنت مثل سالیان قبل❤️ صبحانه آماده است بفرما جانا💋 ☕️🍳 سلام صبحتون دلبرانه، عاشقانه، شادمانه، صادقانه ،عارفانه،شاعرانه، شاید دلتون خواست شاهانه🥰😁 الهی همش براتون🤲🧚🥰 #شارن_طلا✍ بداهه ۱۴۰۳/۳/۲۰ 🦋
Mostrar todo...
sticker.webp0.21 KB
1
4_5843656073994571972.mp37.41 MB
1
4_6037542605816857614.mp33.16 MB
1
4_6048717994756933884.mp38.79 MB
1
sticker.webp0.05 KB
🌙✨
Mostrar todo...
1
Photo unavailableShow in Telegram
کلبه رو ترک کردم و مثل هر شب فانوس به دست برای دیدنت حرکت کردم سمت دریا،ولی امشب هوا طوفانی بودوبادتوی دشت میپیچیدونورفانوسم کم وزیاد میشددلم شورمیزدوگواهی بدمیداد،ولی بهش گوش ندادم وباهرسختی خودمو رسوندم جای همیشگی،ولی خبری ازت نبود،چندتا ماهیگیروقایقرانو انورتر دیدم ک بانگرانی داشتن باهم حرف میزدن،نتونستم طاقت بیارم رفتم سمتشونووپرسیدم چیزی شده؟یکی ازاونا ک منوباتوهمیشه سرقراردیده بودبانگرانی گفت راستش چیزمهمی نیست.ک یک مرددیگه گفت چرا دروغ میگی بهش،قایق یکی از همکارامون ک هر شب اینموقع میومدتوطوفان گرفتارشده وخبری ازشون نیست و ما نه میتونیم دل به دریابزنیم وبه کمکشون بریم نه میتونیم بیخیال شیم.تااینوشنیدم فانوس ازدستم افتادوچشمام سیاهی رفت ودیگه چیزی نفهمیدم،وقتی به هوش اومدم خودموتویه کلبه دیدم ک همون مردا اطرافم نشسته بودن وبا هم حرف میزدن ک حالا فهمیدی چرا نمیخواستم بدونه واون یکی گفت متاسفم ولی باید میفهمیدچون اومده بود سراغش.یهوپاشدم و گفتم من میدونم اون برمیگرده و تنهام نمیذاره،من منتظرش میمونم ورفتم سمت دریا به انتظارت #شارن_طلا✍ ۱۴۰۳/۳/۲۰ 🦋
Mostrar todo...
1🔥 1
Photo unavailableShow in Telegram
🕊 🌙شب بود و باز یاد خاطرت و جای خالیت دیونم کرده بود هر کاری کردم بی خیالت بشم نمیشد رفتم جامو پهن کردم تو ایون تا با نگاه به ستاره ها و شمردنشون خوابم ببره ولی هر چقدر ستاره شمردم نشد، حتی دوتا قرص خواب هم قبلش خوردم ک محکم کاری کنم خوابمو، ولی دریغ حتی یه چرت کوچیک. فکر و خیال و بیخوابی خستم کرده بود دیگه چاره ای نداشتم، لباسمو تن زدم و سویچ ماشین رو از کنار تی وی برداشتم و رفتم ماشین روشن کردم و حرکت کردم سمت جایی ک من و تو بعضی اخر شبا میرفتیم اونجا و رو سقف ماشین دراز میکشیدیم وستاره ها رو نشون میکردیم و میشمردیم. رسیدم اونجا و بیادت رفتم رو سقف ماشین دراز کشیدم و اون ستاره ی پر نوری ک نشونه کرده بودی رو پیداش کردم و به یاد تو کلی باهاش حرف زدم و دردودل کردم ولی بازم آروم نشدم، پاشدم سرپا و رو به آسمون و خدا و ستارت داد زدم و کلی از نبودنت، از تنهاییم، از عشق نافرجامم، از نداشتنت گلایه کردم و اشک ریختم تا فقط یکمی آروم شدم ولی بازم چیزی عوض نشد چون تو نبودی و من باید به نبودت عادت میکردم. چون تو نبودی و من باید باور میکردم. #شارن_طلا✍ بداهه #شبتون_بدورازدلتنگی🌙 ۱۴۰۳/۳/۲۰ 🦋
Mostrar todo...
1🔥 1