هیچ
📚 @hich_365 📚 انواع کتاب های PDF و صوتی بخوانید، گوش دهید، و با ذکر منبع به اشتراک بگذارید. باشد که #هیچ کسی بدون کتاب و مطالعه نباشد...
Mostrar más950
Suscriptores
-1424 horas
-867 días
-38130 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
سوزان سانتاگ میگوید: «یک عمر دنبال کسی گشتم که با او حرف بزنم.» چون چنین کسی را پیدا نکرد، تعداد زیادی مقاله و کتابِ عالی نوشت.
گاهی جایِ خالی یک چیز با چیزی بهتر پر میشود. جهان جایِ جذاب و شلوغیست: جایِ خالی، خالی نمیماند.
#جاى_خالى_اش
👍 1
مرد در دریا
🎨 #ونسان_ون_گوگ
یکی از آثاری که به طور ویژه به نقش مادر می پردازد؛ هر چند نامش در ظاهر کمی عجیب و بی ارتباط است. انام این اثر به مادری تنها و رنجدیده اشاره دارد که نوزادی را بغل گرفته و پدر نوزاد صیاد بوده و در دریا به سر میبرد.
@man_h_hastam
✾࿐༅🍃🏞🍃༅࿐✾
─═┅♦️ #قصه_ننه_علی ♦️┅═─
📕 روایتِ زندگیِ #زهرا_همایونی
✰✰مادرِ شهیدان امیر و علی شاهآبادی✰✰
✏️ نوشتهٔ #مرتضی_اسدی
✅ قسمت 49
پای برهنه با چادرنماز دویدم و دَر حیاط را باز کردم. دو جوان بلندقامت حزباللهی پُشت دَر بودند. میخکوب شدم. فهمیدند نفسم بند آمده، یکی از آندو به طرف مغازه رفت.
فوری اشاره کردم برگردد. گفتم: «آقا! آقا! بیا اینجا. شما با من کار داری؟! از کجا اومدی؟!»
- «از پایگاه مقداد اومدیم.»
- «پیک امیر شاهآبادی هستی؟»
- «بله امیرآقا زخمی شده توی بیمارستانه.»
- «پسرم! به من دروغ نگو، راستش رو بگو؛
امیر شهید شده؟! فعلاً به شوهرم چیزی نگید.
پُشتِ فر داره کار میکنه حالش بد میشه.»
- «نه حاج خانوم! چرا باور نمیکنی؟
امیر زخمی شده.»
محکم گفتم: «پسرجان! من مادرم. خبر دارم! چندروزه دلم آشوبه. شما هرچی که میدونی بگو.»
هر دو به هم نگاهی انداختند. یکیشان گفت:
«خوش به سعادتتون! بله. امیرآقا به آرزوش رسیده.»
از خصوصیات امیر میگفت و من به جنجالی که رجب میخواست بهپا کند فکر میکردم. شماره تماسی داد برای پیگیری کارهای مراسم. قبل از خداحافظی گفت: «چندنفر از رزمندگان جبهه و بچههای پایگاه مقداد، برای تشییع جنازه میان.»
دَر را بستم و آمدم داخل خانه. چشمم سیاهی رفت، افتادم کنار سجاده. سرم را گذاشتم روی مُهر و چندبار گفتم: «خدایا شکرت، بهم آبرو دادی! به شوهرم قدرت بده خودش رو کنترل کنه. هر بلایی میخواد سر من بیاره راضیام. من صبر میکنم؛ فقط نذار حُرمتِ شهیدم جلوی مردم شکسته بشه.»
تمام تنم داشت میسوخت.
سرم را گرفتم زیر شیر آب؛ کمی بهتر شدم.
با شمارهای که روی کاغذ نوشته شده بود تماس گرفتم. قرار شد برای تحویل پیکر امیر، فردا ساعت ۸ صبح معراج شهدا باشيم. قبل از اینکه خداحافظی کنم، گفتم: «پسرم! شنیدم قراره دوستای امیر بیان.
ازتون خواهش میکنم پایگاه رو خالی نکنید، نیرو کمه. امیرم راضی نیست. انشاءالله مردم، این شهید رو
با عزت و آبرو بدرقه میکنن.»
به خواهرم زنگ زدم و گفتم دوست و آشنا را خبر کند.
رجب آمد خانه. با دیدن پاسدارها شَستش خبردار شده بود. چنددقیقه زل زد به من. ترسیدم سکته کرده باشد. پلک نمیزد، طرفش خیز برداشتم. دهان باز کرد و گفت: «به آرزوت رسیدی؟ دوستداشتی مادرِ شهید بشی، حالا خوبت شد؟! خیالت راحت شد بچهٔ منو کُشتی؟ امیر! امیر! امیر!»
امیر را صدا میزد و گریه میکرد، هر چنددقیقه یکبار به من فحش میداد و نفسی تازه میکرد.
به حُرمت امیر سکوت کردم تا خودش را خالی کند.
کمکم میهمانان با لباس سیاه از راه رسیدند.
علی و حسین یک گوشه کز کرده بودند و صدایشان درنمیآمد؛ با آستین لباس اشکهایشان را پاک میکردند.
پتویی برداشتم و رفتم داخل اتاق دراز کشیدم. خواهرم 'خوشبخت'، نشست بالای سرم؛
- «زهرا! میخوابی؟!»
- بله، خواهشاً کسی صِدام نکنه. میخوام بخوابم
تا زود صبح بشه.»
- «تو چه دلی داری!!!»
- «آبجی جان! چندماهه من خواب و خوراک ندارم! امیرم شهید شده، به آرزوش رسید. ازاین دنیای بیوفا خلاص شد. امشب میخوام بگیرم بخوابم؛
با من کاری نداشته باشید.»
پتو را کشیدم روی سرم و چشمم را بستم. در خیالم سر روی زانوی امیر گذاشتم؛ با عطر خوش لباسهایش خوابم بُرد.
تکنیک نگاه از بالکن
تجسم کنید که از بالکن خانه به ترافیکی که در خیابان ایجاد شده نگاه میکنید.
در این حالت برداشتی که شما از واقعه ترافیک بخاطر وسعت دیدتان دارید، با مسافر سواری قرمز رنگی که در یکی از خطوط ترافیک گیر کرده است متفاوت است.
هنگام بروز مشکلات، بخاطر درگیری هیجانی با موضوع از تنها جهتی که به ذهنمان میرسد به موضوع نگاه میکنیم. اگر از فاصله نزدیک نگاه کنیم در وسعت جزئیات غرق میشویم.
تکنیک نگاه از بالکن به ما کمک میکند که در برخورد با مشکلات و تعاملهایمان از پوسته خودمحوری خارج شده و به عنوان سوم شخص به مشکل نگاه کنیم تا وسعت دید بهتری داشته باشیم.
☑️
اگر تو هم نمیدونی هدفت چیه؛
با پرسیدن این چند مورد از خودت،
هدف زندگیتو مشخص کن ....
#هدف
https://t.me/majallezendegii