✧ خـــ🩸ـــونابـه ✧
آرام گرفته ماه در برکه ی آب.. انگار در آغوش تو شب رفته بخواب.. ای عشق فقط تو جای خورشید بتاب...! 𝑨𝒚𝒅𝒆𝒏✍ https://telegram.me/BChatBot?start=sc-669390-Ft0hFDx 𝑺𝒕𝒂𝒓𝒕🕊 1401/3/27
Mostrar más726Suscriptores
-124 hours
-37 days
-630 days
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
#part_79
بوسهای رو پیشونیش نشوندم و ازش فاصله گرفتم ، از شانس خوبم همه تو سلول از خواب بیدار شده بودن و نگامون میکردن..
امیری که تا این لحظه ساکت بودو رو تخت نشوندم و تکیشو به دیوار دادم..
وقتی برای تلف کردن نداشتم پس چشمکی به امیرِ بی حال زدم و از تخت پایین پریدم..
تک تک وسایلمو با عجله جمع میکردم و زیر لب با خودم فحشهای رکیکی زمزمه میکردم..
اینجا دیگه به هیچ وجه امن نبود ، نمیتونستم بزارم امیر اینجا بمونه مخصوصا حالا که با این همه سروصداو درگیری توجه همه بهمون جلب شده بود..
همسلولیا هم بظاهر مشغول کار خودشون بودن اما به جرعت میتونستم نگاه کنجکاو همشونو حس کنم و این مجبورم میکرد بعضی از وسایل ارتباطی رو با احتیاط بیشتری جمع کنم..
در نهایت کولهی حاوی وسایلمو رو تخت گذاشتم و دوباره از تخت بالا رفتم.. امیر همچنان تو شوک بود و ساکت نگام میکرد ، که ای کاش من میتونستم بمیرم واسه این حالت مظلوم و ترسیدش..
سرمو نزدیک گوشش بردم و با صدای آرومی که بقیه متوجه نشن گفتم :
_امیرم ، ما باید همین فردا از اینجا بریم.. وسایلتو میگم هاکان جمع کنه ، توم یکم استراحت کن..!
تا خواستم به حالت درازکش درش بیارم دستشو رو دستام گذاشت و با صدایی که قلبمو آتیش میزد گفت :
_پیشم بمون رههام ، دیگه دلم نمیخواد بخوابم.
چشمامو بخاطر عذاب وجدانی که هرلحظه بیشتر خودشو نشون میداد ، بستم و نفسمو فوت کردم..
معلوم بود خیلی ترسیده ، لابد از من ناامید شده وگرنه امیر قبلا بدتر از اینارم دیده بودو خم به ابرو نیاورده بود..!
10400
پیش به سوی کنکور...🫰🏻
عزیزای دلم دعام کنید ، ایشالله همه از این جلسه سربلند بیرون بیان🩵✨
8700
https://t.me/+sq-hCosvoaNhYzQ0
مایل به حمایت؟🙂
` 𝐁𝐀𝐍𝐃 𝐨𝐟 𝐃𝐀𝐄𝐓𝐇 `
▪️-⃤-𝐖𝐞L𝐜O𝐦e 𝐓o 𝐓𝐡i𝐬 𝐖o𝐫L𝐝 -⁰¹- ╭─━─━─≪💻≫ ─━─━─╮ - 𝐈𝐧 𝐭h𝐢𝐬 𝐖o𝐫l𝐝 , 𝐭h𝐞 𝐩e𝐧a𝐥t𝐲 𝐟o𝐫 𝐦i𝐬t𝐚k𝐞s 𝐢s 𝐝e𝐚t𝐡. 𝑳i𝑵k: @Bandofdeathbot
9600
دو پارت جدید تقدیم نگاههای پرمهرتون🥹💜
سخنی؟نظری؟انتقادی؟
https://telegram.me/BllChatBot?start=sc-408015-zpcUiJK
برنامه ناشناس
بزرگترین ، قدیمیترین و مطمئنترین بات پیام ناشناس 📢 کانال رسمی و پشتیبانی 👨💻 @TxT_xD
17800
#part_78
کاش میتونستم امروزو از خاطره جفتمون پاک کنم ، من لیاقت این حس پاکو خالص رو ندارم.. حق با پدربزرگ بود ، آخه این امیر پاک کجا و من عوض کجا؟
منی که همه چیز زندگیمو ازش پنهون کردم ، منی که یه آدم ساده تو دستگاه بابابزرگش بیشتر نیستم ، منی که حتی نمیتونم تو سختیاش ازش محافظت کنم کجا و اون کجا..!
بی طاقت لبامو به گوش چسبوندم و با همون صورتی که نفهمیدم کی خیسِ اشک شده بود ، زمزمه کردم :
_ببخش منو امیر.. همش تقصیر منه..بمیرم برات که هیچوقت نتونستم پای قولم وایسمو ازت محافظت کنم.. ببخش که حتی لیاقت مراقبت کردن ازتو ندارم..!
_رهام بمیره که نمیتونه از قلب مریضت مراقبت کنه ، تو تموم این سالا با فکر اینکه یروز پناهت میشم شبامو صبح کردم اما حالا چی؟
حالا که من پر از دروغ و بی کفایَتیَم و تو داری جلو چشمم پرپر میشی چی؟
صورتشو کمی از بدنم فاصله دادم و دستمو به گونش چسبوندم ، چقدر داغ شده بود..
نگاهمو رو صورت رنگ پریدش چرخوندم و با حس لرزش پلکش سریع جسمش رو تختش خوابوندم..
وقتی چشماش نیمه باز شد لبمو به دندون کشیدم تا اشکم درنیاد ، تو اون لحظه تنها دعایی که از بچگی بلد بودمو زمزمه کردم و به سمت لبا و صورتش فوت کردم..
یادم نمیاد هیچوقت ارتباطم با خدا خوب بوده باشه ولی لاکردار وقتی پای امیر وسط میومدو من از ته دلم صداش میکردم هیچوقت دست رد به قلبم عاشق نمیزد!
برعکس منِ بیمصرف ، اون همیشه پشتیبان خوبی واسه پسرک طلاییم بود..
34700
#part_77
#رهام
با عجز به صورتش ضربه میزدم و سرمو رو سینش گذاشته بودم ، ناخودآگاه نگاهم سمت بچههایی که با اون اشکان حروم زاده درگیر بودن چرخید..
وقتی صدای تقلاهی امیرو شنیدم بدون مکث گارد ویژه رو خبر کردم.. با وجود هاکان و حتی کارنی که بهشون ملحق شده بودن ، تعدادشون انقدرا زیاد نبود..
اما جوری برای اين شرايط تعلیم دیده بودن که تو همون دقیقههای اول اشکان و دارودستش رو کَت بسته رو زمین خوابوندن و پوزخند پر از نفرت من حواله صورتی داغونشون شد..
بیشرف برای قطع کردن نفس من اومده بود و وای از لحظهای که امیر بهوش بیاد ، قسم میخورم بلایی به سرشون بیارم که تیکه پارههای استخونشون روزیِ سگام بشن!
نگاهمو ازشون گرفتم و بی توجه به داد و بیداداشون و یا اینکه صداشون باعث دردسر میشه ، صورت عرق کرده و سرخ رنگ امیرو بین انگشتام گرفتم..
الان امیر برام از همه چیز مهم تربود و مطمئن بودم که بچه ها خوب بلدن چجوری صداشونو خفه کنن..
ولی امان از وقتیکه به چشمای بسته دلبرم نگاه میکردم ، هربار میمردمو زنده میشدم و بغضی که تو گوشه گلوم لونه کرده بود پررنگ تر میشد..
سریع جسم سبکشو تو بغلم گرفتم و سرمو به شونش فشار دادم.. حالم از خودم و وجودم بهم میخورد اما دلم نمیخواست کسی متوجه حالم بشه..
صدای هاکانو میشنیدم که اسممو بلند فریاد میکشید اما تو اون لحظه به هیچچیز جز امیر نمیتونستم توجه کنم ، باعث و بانی اصلی این حال امیر من بودم!
23800
رفقا شرمندتونم یه مشکلی برام پیش اومده امشب نمیتونم پارتارو آپ کنم ولی فردا شب حتما چندتا پارت میزارم..
سپاس از صبوریتون🙂💜
7800
اگر تمام نابینا های جهان بینا شوند باز هم دو نابینا می ماند.
یکی تو که نمی بینی چقدر دوستت دارم
و دیگری من که چشمم کسی جز تو را نمی بیند.
https://t.me/+SnXHqBreFLU0MjE8
_"از این ناراحت نیستم اونی کـه باید میشد نشد..از این ناراحتم چرا با اینکـه میدونستم اشتباهه با سماجت تمام ادامه دادم...از اینکـه واستادم تا بـه بدترین شکل ممکن ببازم..!"
https://t.me/+OA9iG7lJJ4FjZWI8
+میترسم یروز از خواب بیدار شم و ببینم همش توهم بوده..همه خاطرههامون، شادیامون، لبخندامون، عشق بازیامون.. همش فقط و فقط یه رویا بوده!!
من.. واقعا از نبودت میترسم رههام..
_تهش چی؟ بالاخره که باید یاد بگیری با ترسات مقابله کنی!
https://t.me/+w8aug2uNui0yZmU0
عادت کردن چی هست اصلا؟
مگه نه اینکه یعنی خو گرفتن؟
مثلا من خو بگیرم به نداشتنت؟به دستای سردت...به جسم بی جونت؟
مگه میشه عادت کنی به ندیدن چشمای عزیزت؟
https://t.me/+QtkWy1GmVyxjYzZk
فهمی دربرابر واژه های غریبی که پراکنده به گوشم میرسید نداشتم و آخرین تصویری که خاطرم بود متعلق به همون چشمهای مشکی بود که اینبار رگه های قرمز ، سفیدیش رو پر کرده بود.
https://t.me/+muDo_n29JQphNWU8
+من برای هر دردی درمانی سراغ دارم ولی اینبار تو بگو آقای دکتر با درد دلتنگیت چیکار کنم؟
https://t.me/+BFLdQex0cr0zYmE0
من و از چی میترسونی رهام؟...عشق تو حتی نرسیدنشم قشنگه، پر از رویاست...چه باشی چه نباشی من قراره عاشقت بمونم...به قول خودت، به دست آوردنت یه درده به دست نیاوردنت یه درد دیگه ولی...جفتش عشقه...جفتش سراب چشمهاته...این قشنگترین نرسیدن دنیاست.
https://t.me/+NqBIjw79XGA4NGY0
+با تمام قدرت شلاقم بزن،بدنم رو با شمع بسوزون و کمرم رو با رد چاقو نقاشی کن
ولی هرگز نزار کسی جز خودت خراشی روی تنم بندازه ارباب!
https://t.me/+gQLrpWgZrWA3YjVk
بهت قول میدم یجایی دلت واسم تنگ بشه که جلو بقیه بغضترو قورت بدی.
https://t.me/+q3-r9UrKPV0xOTk0
من دوستت داشتم اما گذاشتم بری
چون تو آدم زندگی من نبودی . . .
https://t.me/+E1-rSU2SZ1s2MTI0
تو انقدر حقیری که نمیدونی وقتی تمامِ پناهِ یک نفری، نباید بیپناهش کنی...
https://t.me/+trd4cyAGQdtlYTU0
_یعنی ممکنه یروزی واسه من انگشتت بره رو ماشه؟
+شاید برای تلافی!
https://t.me/+KbTv5CBF1YdmNWI0
من عاشق روحت شدم، قبل از اینکه حتی بتونم جسمت رو لمس کنم!
https://t.me/+EjxYfTJ1yvk0Y2U0
-ما باهم همچی رو از نو ساختیم،قدرتمون از خیلیا بیشتر بود،خیلیارو زدیم زمین..تنها دلیلشم باهم بودنمون بود،شاید اگر من و تو کنار هم نبودیم نمیتونستیم دوباره سر پا شیم،خیلی کارا ازمون برنمیومد.
https://t.me/+fP7Ni-q0NipjYjQ8
من اونقدر به تو نزدیک شدم و تو اونقدر به من وابسته شدی که حکم خون توی رگات رو دارم
ادم که دلیل زنده بودنش رو از خودش دور نمیکنه!..میکنه؟
https://t.me/+9zW1YASdzKpiY2E0
اندیشیدن به پایان هر چیز،
شیرینی حضورش را تلخ میکند.
بگذار پایان غافلگیرت کند،
درست مانند آغاز..
https://t.me/+SH1t28w4eQw5Zjhk
حـرمـان
حرمان🖤" تو همچون یادگاری بر درختی پیر می مانی که مرا بعد از تو هر کس دید لعنت ها نثارت کرد" عاشقانه، اجتماعی، تراژدی"
26300