رمان صحنه دار / رمان عاشقانه
5 309
Suscriptores
-624 horas
-247 días
-130 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
Repost from .
Mostrar todo...Repost from .
🔴 #فوری سوالات نهایی دینی پخش شد👇
دهم : دانلود رایگان pdf
یازدهم : دانلود رایگان pdf
دوازدهم : دانلود رایگان pdf
رمان: #ویچر( جلد هشتم )
#فصل_طوفانها
#The_Witcher ( #8 ) #Season_of_Storms
نویسنده: #آندره_سپکوسکی
#Andrzej_Sapkowski
ژانر: #فانتزی #خارجی
خلاصه:
گرالت از ریویا. که ماموریتش محافظت از مردم عادی در برابر هیولاهایی است که با جادو خلق شده اند. جهش یافته ای که وظیفه کشتن موجودات غیرطبیعی را دارد.او از یک علامت جادویی ، معجون و... دو شمشیر ،استیل و نقره استفاده می کند.
اما اگر گرالت سلاح های خود را گم کند چه اتفاقی می افتد؟
در این رمان مستقل ، گرالت می جنگد ، سفر می کند و دوباره عشق می ورزد ، ، جادوگرها نقشه می کشند ... و در سراسر جهان ابرها جمع می شوند - فصل طوفان ها در راه است....
ღ👇🏻𝒥𝑜𝒾𝓃𝑒𝒹👇🏻
💦@Romansahnedarrrr💦
🌸@Romansahnedarrrr🌸
👍 1❤ 1
دختر سرایدار رو مجبور میکنه براش سا*ک بزنه که یهو...😱🔞
باباتون گفتن صداتون بزنم برین پیشش...
پوزخندی زد و گفت: همیشه وقتی میخوای یکیو صدا بزنی خودتو #میمالی بچه جون؟
بدون هیچ ملایمتی دستشو روی سرم گذاشت و #مجبورم کرد روی #زانوهام بشینم
ناگهان #حجم زیادی از عضوش #وارد دهنم شد و #عقی زدم
خواستم سرمو عقب بکشم که اجازه نداد و با گرفتن موهام شروع کرد به #عقبجلو کردن تو دهنم که یهو در به #شدت باز شد و...🙊💦
https://t.me/+aazB359_fxE0NmI0
https://t.me/+aazB359_fxE0NmI0
Repost from تی تی رمان
-از رسم ما میدونی دختر جون؟
با ترس نه آرومی گفتم
- ما رسم داریم ارباب شب #زفاف جلوی بزرگای خاندان پرده #عروسش رو بزنه و اگه دختری #با_کره نباشه تا صبح زیر مردان خاندان میره و بعدشم برده #جنسیشون میشه.
نفسم تو #سیـ_نه حبس شد خانم بزرگ دستم رو #محکم تر کشید و وارد اتاق حجله شد. دور تا دور اتاق تمام #مردهای فامیل ارباب نشسته بودن و وسطشون #حجله رو گذاشته بودن و تور نازکی دورتادورش بود.
خانم بزرگ توی حجله درازم کرد و بیرون رفت.ارباب وارد #حجله شد و تند لباس هام رو دراورد.
-هیس نترس عزیزم خون #بکا_رتتو ببین بیرون میرن.
از ترس لرزیدم ... چرا خانواده ام به ارباب نگفته بودن من وقتی بچه بودم و #تصادف کردم پرده بکارتم رو از دست دادم؟
#مردو_نگی کلفتش رو آروم به #بهشـ_تم مالید و کنار گوشم زمزمه کرد:
-فقط یکم درد داره #عزیزکم، تحمل کن دلبرم باشه؟
با چشمای #اشکی نگاهش کردم، یعنی این بار اخری بود که ارباب رو میدیدم؟
#مردو_نگی ارباب آروم وارد #بهشـ_تم شد، از درد آخی گفتم و زمین رو چنگ زدم که ...
https://t.me/+PrbYS-noCaM0YjA0
https://t.me/+PrbYS-noCaM0YjA0
رمان: #ویچر (جلد هفتم )
#بانوی_دریاچه
#The_Witcher ( #7 ) #The_Lady_of_the_Lake
نویسنده: #آندره_سپکوسکی
#Andrzej_Sapkowski
ژانر: #فانتزی #خارجی
خلاصه:
سیری ، پس از عبور از یک درگاه در برج پرستو ، به سختی از مرگ نجات یافت ، اوخود را در دنیایی کاملاً متفاوت،دنیای الف ها می یابد. او بدون چاره ای گیر افتاده است.به نظر نمی رسد زمان وجود داشته باشد و هیچ مرز و درگاه آشکاری برای عبور از دنیای خانه او وجود ندارد.
اما این سیری ، فرزند پیشگوی است و شکست نخواهد خورد. او می داند که باید فرار کند تا سرانجام به ویچرگرالت و همراهانش بپیوندد - و همچنین تلاش کند تا بدترین کابوس او را فتح کند. لئو بوهارت ، مردی که سیری را تعقیب ، زخمی و شکنجه می کرد ، هنوز به دنبال او است وجهان هنوز در جنگ است.
ღ👇🏻𝒥𝑜𝒾𝓃𝑒𝒹👇🏻
💦@Romansahnedarrrr💦
🌸@Romansahnedarrrr🌸
❤ 1