یک زامبیِ بداهه پرداز

ساعاتی که در آن با خودت آشنا می‌شوی.

-امروز با دل‌آرام💙

اوضاع طوری شده‌است که برای یک دقیقه تمرکز و مدیتیشن باید ساعت‌ها وقت صرف کنم. این آشوب مغزی برای اکتسابی بودن زیادی عظیم نیست؟! شاید اصلا باید مشغله‌های فکری‌ام را هم گردنِ کسی بیندازم.

احساس گُنگ بودن دارم روی صندلی فلزی دانشگاه نشسته‌ام، قهوه‌ فندقی‌ام را نوشیده‌ام و تمام حواسم متمرکز احساس خواب آلودگی ‌ام است. چندروز است که خواب کافی نداشته‌ام، خوب غذا نخورده‌ام و حتی از محیط خوابگاه خارج نشده‌ام. به چهره افراد که نگاه می‌کنم ناامید‌تر می‌شوم، احساس می‌کنم هیچکس به اندازه‌ی من برای سازگار شدن با محیط در عذاب نیست و الان چند ماه است که دارم با تمام قوایم تلاش می‌کنم که فقط زنده بمانم، ادامه بدهم و کمی اوضاع بهم ریخته را مرتب کنم. به امتحانات دانشگاه فکر می‌کنم، به اینکه آیا اوضاع تمام آدم‌هایی که در یک آزمون شرکت می‌کنند باهم در یک سطح است؟! وقتی سطح یکسانی وجود ندارد چطور انقدر درگیر قیاس کردن خودمان با دیگری هستیم؟! به شخصه سلامت روح و روانم را صرف این کرده‌ام تا از نظر دیگران خوب باشم، عالی باشم، اما بی نتیجه‌است. تلاش برای کامل بودن در یک زندگی پر از نقص بی نتیجه‌است. پس با ذکر گور پدر حرف مردم، به ادامه‌ی زیستن پر از رنجم می‌پردازم.

شمسِ من، امشب که نامه‌هایم به تورا مرور می‌کردم به ناگاه احساس کردم چقدر فراموش کردنت بر دوش من بار سختی بوده‌است. چقدر جان کنده‌ام، چقدر تلاش کرده‌ام که از یاد ببرم هیچ‌گاه نشد که بگویم دوستت دارم. راستش دیگر دلم نمی‌خواهد به کسی بگویم که دوستش دارم، از بازی با کلمات عصبانی‌ام، خشمگینم، حالم بهم می‌خورد. تویی که باید می‌دانستی، باید می‌شنیدی و باید می‌فهمیدی رفتی و مونس و غم‌خوار یار دیگری شدی به مراتب از من خانم تر، احساساتی‌تر و احتمالا خوش‌زبان‌ تر. اما بگذار راجب چشمانش به تو حق ندهم، هیچکس آن‌طور که چشمان من ساعت‌ها و ساعت‌ها به تصویر تو خیره‌ می‌شد نگاهت نخواهد کرد. هیچکس نمی‌تواند با چشمانی عاشق‌تر از چشمان من نگاهت کند. هنوز هم وقتی از تو می‌نویسم خوب می‌نویسم، تو در من تنها نقطه‌ی تلاقی احساس و عقلم هستی که من تورا هم با قلبم، هم با چشمم و هم با عقلم دوست دارم. از دوست داشتنت هم دارد اعصابم بهم می‌ریزد، من‌که فراموش کرده‌ام البته... -از سری نامه‌ها به شمس.

https://t.me/HarfinoBot?start=05fbddfdbbe4594 فردا امتحان دارم و نتیجه گرفتم باید بیام اینجا و بنویسم : -اجااازه دارم که بگویم سلااام؟

خاکستریِ آروم.🫧

حالم از بیضوی غمگین به آدم مربعیِ غمگین دائما در ساعت ابهام دچار نوسان است. شاید سایکو باشم یا بی مورد چصکی، شاید هم یک خیار چمبرِ بی ربط! -بعد از ۱۲ شب آدم نخوابه یه چنین چیزی پدید میاد.

منبع نمک کشف شده در تلگرام :

عه منم بینی‌ام