حرفای نگفته

بچه ها دو سال و هفت ماه و سیزده روزه این چنلو زدم:) دو سال و هفت ماه و سیزده روز مشغول نوشتن شدن!

توروخدا یه شاملو لطفا

اینجا قانون یک طرفه است؛ من عاشقانه می‌سُرایمت،تو فقط دلبری کن -شاملو

افکار سیاهم را بگویم؟ روبروی آیینه می‌ایستم؛ به صورتک نقش بسته بر رویش دست می‌کشم. او، من نیستم. جسمِ من و روحِ دیگری!. چشم‌هایم! آن‌ها هم غریبه هستند. غریب هستند. روحِ من با جسمِ من غریبه است. #مهدیه_رضایی

و من لبخند زدم هنگامی که شنیدم کمرت خم شده دیوانه وار خندیدم تو مرا به این جنون رساندی تو مرا وادار کردی به جهنمی که در دنیایت زندگی می‌کند؛ بخندم. و من لبخند زدم هنگامی که شنیدم از آن بلا زنده بیرون آمدی نه برای زنده بودنت بلکه برای هر روز مردنت #مهدیه_رضایی

گریه خواهی کرد در همانجایی که مرا به گریه واداشتی بر روی مزارت خواهم خندید تو قاتل بودی و من هرگز نبخشیدم دنیای بعدی، زندگی پس از مرگ و ... در تمامشان به عذابت بدل می‌شوم می‌خندم به گریه‌هایت می‌خندم. #مهدیه_رضایی

بر ما دلت نسوخت، ندانم چرا نسوخت ما را دلت نخواست، ندانم چرا نخواست -حسن دهلوی

من از دیکته‌هایی که به جان خود تحمیل کردم به ویرانی رسیدم. #مهدیه_رضایی