cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

🌈 𝐋𝐆𝐁𝐓 𝐅𝐚𝐦𝐢𝐥𝐲 ☁️

•تحت حمایت انجمن قلم‌سازان• ❤️🧡💛💚💙💜 ❤️🧡💛💚💙💜 ❤️🧡💛💚💙💜 ❤️🧡💛💚💙💜 ❤️🧡💛💚💙💜 ❤️🧡💛💚💙💜

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
198
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

#قراره_به_دست_مسترمرموزوخشمگین_تنبیه_بشه🚫♨️ #هات#آب_آور💦♨️ بالرز وارد اتاق شدم،روی تخت نشسته بود ودود سیگار اطرافشو گرفته بود.♨️ چشای لعنتیشو بهم دوخته بود،پاهای لرزونمو به هم چسبونم 🔥وتودلم به خودم امیدواری دادم،آروم باش کاراتو مجبوری باید انجامش بدی⁉️کم نیار دختر. ازجاش بلند شد❗️ساکت بود⁉️میگفت سکوت رو دوست داره.🔥 سیگارو روی جا سیگاری خاموش کرد وبه سمتم اومد.🚫♨️ لباس دکلته ی #کوتاهی تنم بود که تا بالای زانوهام بود. آروم #برم_گردوند وبه دیوار تکیه داد🚫لباسمو بالا داد ودستشو به #باسـ*ـنم کشید.⁉️🚫 خودمو #سفت کردم که با دست دیگش سیلی محکمی روی #ک*م زد🔞💢 واین کارش باعث شد #قـ*بل کنم براش.💢❌ #لبخندکوتاه ولی گرمشو کنار گوشم حس کردم.❌⭕️ دستشو از #شلوارم رد کرد وخواست به #کـ*م برسونه که پشیمون شد.❓‼️ #شرتـ*مو پایین کشید واز پام درآورد.🔞 انگشتاشو به #ممنوعه‌م رسوند و#تومشتش گرفت که #آهی از بین لبام خارج شد وبازم لبخند شو#حس کردم.🔞⛔️ بانگشتاش شروع کرد مالیـ*ـدنم ❌یکی از انگشتاشو #واردم کرد واولی بعد دومی بعد سومی که دیگه نتونستم تحمل وبا عجز نالیدم:🔞📛 _ایوان نمیتونم،اینجوری نمیتونم.❌♨️ سرشو جلو اورد وکنار گوشم لب زد: _هیشش تکون نخور #دلبر خوش سیما قراره یه #تنبیه متفاوت رو تجربه کنیم،باهم‼️❌ وبعد صدای زیپ شلوارش که پایین کشید اومد و...❓❕♨️ #جوین_شوازخوندنش_خیس_میکنی❌ https://t.me/+_UICgb7xnRMyZWE0 https://t.me/+_UICgb7xnRMyZWE0
Mostrar todo...
#سوراخ_تنگ_صورتیشوبه_فـ*ـاک_میده_آقاپلیسه🔥💦 #بچه‌مچه‌نیاد ♨️ #پارت56 با شنیدن صدای #آه وناله ازسلول بغلی چشمامو باز کردم.❌ بغض کرده پشت کردم به درسلول. چون توخیابون خواستن بهم #تجـ*ـاوز کنن آوردنم اینجا چون فک کردن منم یه #جـ*ـنده خبابونیم،هرشب صدای آه و#ناله ازجاهای مختلف شنیده میشد وباعث از ترس تاخود صبح به خودم بلرزم.💦♨️ دستی روی بازوم نشت با #وحشت به عقب برگشتم ومسئول امشب سلول هارو دیدم. لبخندی زد وگفت: _امشب نوبته توعه،تاحالا امتحانت نکردم جوجو.♨️💦 تاخواستم جیغ بزنم دستشو روی دهنم گذاشت وخم شد کنار گوشم لب زد: _جیغت باعث میشه چندنفر هم به جمعمون اضافه شن💢♨️ وچندتایی #سوراختو_بگـ*ـاییـ*ـمش.❗️♨️ باوحشت 🔥سرمو به طرفین تکون دادم که لبخندی زد وگفت: _ازجات بلند شو وبدون سروصدا دنبالم بیا.🚫⁉️ ناچار به حرفش گوش دادم،دستمو سمت #حموم کشید. درحموم اخر روباز کرد ومنو هل داد تو#جیغ آرومی کشیدم که اشاره کرد #لباسمودربیارم.❓❗️ نالیدم:ترو.... تروخدا نکن❌منو اشتباهی آوردن اینجا♨️من دخترم.🔞 باعصبانیت لب زد: _یا وقتمو طلف نکن⛔️ یا میگم دوستامم بیان.♨️ ترسیده و#لرزون شروع کردم به #کندن لباسام. دستی به #سیـ*ـنـه های کوچولوم🍓 کشید سیلی محکمی روشون زد🚫علاوه بر درد حس عجیب #لذت_بخشی وجودم رو پرکرد. بلندم کرد ونشوندم روی #سکویی که تو #حموم بود🔥شروع کرد به بازی با **م و #لیـ*ـسیـ*ـدن سیـ*ـنه هام.❌💢 بعد شلوارشو باز کردو #کـ*ـرشو مالید به ممنوعه‌م🛑 اشکام تند تند میریختن ومنتظر #درد بودم که یهو آژیر خطر به صدا دراومد و...❌♨️💢 #بیا‌بقیشو‌بخون❌♨️ https://t.me/+_UICgb7xnRMyZWE0 https://t.me/+_UICgb7xnRMyZWE0 ساعت ۵ صبح
Mostrar todo...
❤️🧡💛💚💙💜 ❤️🧡💛💚💙💜 ❤️🧡💛💚💙💜 ❤️🧡💛💚💙💜 ❤️🧡💛💚💙💜 ❤️🧡💛💚💙💜 #𝐁𝐞𝐚𝐬𝐭‌_𝐚𝐧𝐝_𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐲 ☯️ #𝐏𝐚𝐫𝐭_161 🌈 دیو و دلبر اینبار گفتم: _ تو که میدونی میترسم از دستت بدم موهامو دور دستش کشید و چشماشو ریز کرد. _ بگو ببینم چی میخوای انگار دستم رو شده بود. _ فردا میای بیمارستان مطمئن شم حالت خوبه _ اگه اینجوری خیالت راحت میشه باشه فکر کنم هستر هم انقدر خسته بود که مخالفتی نکرد. _ واقعا؟! هستر لبخند کوچیکی زد و دستشو دوباره رو چشمام گرفت تا مجبور شم چشمامو ببندم. _ راضی شدی حالا بخواب _ باشه باشه نمیخوای تعریف کنم دوست دارم مراسم عروسیمون چجوری برگزار شه هستر گفت: _ فردا هم میتونی راجبش صحبت کنی _ حداقل بگم لباس تو از کجا بگیریم هستر گفت: _ نه بخواب _ هستر مراسمو بزاریم ژوئن تولدتم هست دستشو دور شکمم محکم تر حلقه کرد و در گوشم گفت: _ کافیه یک کلمه دیگه بگی تا برم گگ بیارم آنا خودم هم خسته بودم آروم آروم پلکام رو هم رفت. جلوی آینه ایستادم و یه نفس عمیق کشیدم سوفی داشت سر همه تقریبا داد میزد تا کارارو انجام بدن و ما هم از دستش در امان نبودیم. _ سه ساعت دیگه مراسم شروع میشه اونوقت هنوز هیچی حاضر نیست ربکا اون گلارو داری کجا میبری اینجوری خراب میشن نتونستم جلوی خودمو بگیرم و خندیدم، سوفی شاکی شد. _ به چی داری میخندی دستامو به علامت تسلیم بالا بردم که یهو هستر سرشو پایین انداخت و اومد تو و دوباره سوفی جیغ زد. _ زود باش برو بیرون مگه نگفتم قبل مراسم نمیتونی ببینیش هستر چشمکی به من زد. _ خیلی خب فقط اومدم بگم مامان بابات رسیدن سوئیچ ماشینو بده دارم میرم فرودگاه دنبالشون _ باشه همون پایین روی میزه قبل از اینکه سوفی دوباره اعتراضی کنه، هستر رفت. دستاشو به کمرش زد و چشماشو چرخوند تا ببینه به چی گیر بده، منم سعی کردم بدون اینکه آرایشم خراب بشه لباسمو عوض کنم. ربکا بالاخره از دست سوفی فرار کرد و اومد پیشم، لباسمو که دید برام دست زد. _ خیلی بهت میاد لعنتی محکم بغلش کردم و گفتم: _ انقدر که همه چی خوبه استرس دارم _ خیالت راحت امشب بهترین شبت میشه آنادیل چند ساعت باقی مونده مثل چند دقیقه گذشت و حالا من فقط چند قدم با قشنگ ترین تععدم فاصله داشتم، بابا دستشو جلو آورد تا دستشو بگیرم دیگه مثل قبل مخالف به نظر نمی‌رسید. زیر چراغونی های باغ با همدیگه سمت جایگاه رفتیم، همه چیز عالی به نظر می‌اومد و نشون می‌داد سوفی چقدر زحمت کشیده بود؛ بابام منو به هستر سپرد و عاقد شروع کرد. هستر زیر لب گفت: _ نگاه کن چقدر بهم نزدیک شدیم دلبر دیگه تا وقتی که بمیرم میخوام کنار تو باشم ازش پرسیدم: _ قول میدی؟ خندید و گفت: _ معلومه برای همین اینجام.⋆ 𝐋𝐆𝐁𝐓 𝐅𝐚𝐦𝐢𝐥𝐲 ☯️ @Iridescent_Hearts 💟
Mostrar todo...
00:23
Video unavailable
یه چنل مخصوصی فیلم بازا 😻🏳️‍🌈 با ژانر : #bdsm⛓ 🌈#lgbt # 😈gay ♥️#lesbian #کره‌ای🇯🇵 #انیمه💜 #فیلم‌ترسناک🔥 🔞دارای صحنه های باز و بدون سانسور🔞
Mostrar todo...
5.36 KB
فیلم و سریال bdsm⛓
فیلم و سریال lgbt🏳️‍🌈
فیلم لزبین♥️
فیلم گی💙
فیلم و سریال کره ای🇯🇵😈
انیمه های جذاب و سسکی💖🧸🎈
فیلم ترسناک و استیریت👹🚶🏻‍♂️🚶🏻‍♀️
گیف‌و‌کلیپ‌های‌ساخته‌شده‌از‌قسمتی‌از فیلما🔥🥺
‼️فیلم در خواستی‼️
00:09
Video unavailable
دنبال فیلمای #گی پ #لزبین میگردی⁉️🏳‍🌈 چرا واستادی #بپاچ💦 تو جمع ما🤤👨‍👨‍👧‍👧 #فیلم و #سریال درخواستی👬🤝
Mostrar todo...
k25464150210.mp41.10 MB
فیلم bdsm و lgbt ⛓🏳‍🌈
فیلم لزبین ❤️
فیلم لزبین ❤️
عکس و گیف گی 😈 🇮🇲
انیمه های جذاب سکسی 💖🧸🎈
درخواستی دارم ‼️🤤
گیف و کلیپای ساخته شده از قسمتی از فیلما 🔥🥹
🔥🍓 جوین 🍓🔥
بهش تجاوز میکنن امگای بیچاره زیر دوتا الفا پاره میشه😵‍💫💦 من با #زور به داخل خونه بردن یکیشون به اون یکی نگاه کرد گفت : 🙁 _ نظرت چیه که با هم #امتحانش کنیم😈🚫💦 مرد سر تکون داد #نیشخندی زدم و بعد یکی از #اون آلفا ها دستم گرفت و من #کشید سمت خودش که #جیغ کشید با التماس گفتم : 😭 + تروخدا #ولم کن ... بزارید برم😣 ولی #این فقط باعث شد که #لبخند بزنه و #بیشتر به کارش ادامه بده . گریه هام اوج گرفته بودن و فقط جیغ میزدم #کمک میخواستم . یکی از اون #آلفا ها دستشو کرد زیر لباسم #نیپلم فشار داد...♨️ که #گریه ام اوج گرفت جیغ میزدم و میگفتم : + ولم #کنید ... ولم کن😵 که #الفای دیگ خم شد و شروع به بوسیدن لب هام کرد و بعد #دستش زیر شلوارم کرد و ...💦👩‍🦯 https://t.me/+Y7Ms-lc9sXhkZjVk https://t.me/+Y7Ms-lc9sXhkZjVk #گی 💏 #امگاورس🔞 #تجاوز🤕
Mostrar todo...
01:01
Video unavailable
اومگایی که وقتی پدر و مادرش فوت میکنن توسط دایی عزیزش به فرزند خوندگی پذیرفته میشه اما یک روز چیزیو که نباید ببینه رو میبینه و توسط زنداییش فروخته میشه ... 🥀🤭👩‍🦯 وقتی ماشین اونجا #متوقف شد با تعجب به #زندایی نگاه کردم گفتم: _ اینجا کجاست😨 با اخم بهم #نگاه کرد و بعد با تن صدایی که تاحالا ازش نشنیده #بودم گفت : + خونه ی #جدیدت ... نباید تو چیز هایی که به تو مربوط #نمیشه سرک میکشیدی .🤬 با ترس #بهش نگاه کردم و تا خواستم چیزی بگم یک مرد به پنجره ی ماشین #ضربه زد و با لبخندی حال #بهمزن روبه من گفت: 🙁 × این همون #جنسی که راجبش #میگفتی😛 با ترس به #لبای زندایی خیره شدم که #گفت ... https://t.me/+Y7Ms-lc9sXhkZjVk https://t.me/+Y7Ms-lc9sXhkZjVk #امگاورس😻 #گی💏 #جنایی 🔫 ساعت ۲۲:۰۰ بپاک🔞
Mostrar todo...
6.28 MB
Photo unavailable
نصف شب خوابیدس که رفیقاش میان سراغش😱💦 دستمو گزاشتم رو چشام  و یکم #مالش دادم مطمئن شم که #خیالاتی نشدم نه🙈 واقعا #خیالاتی نیستم این کیه آخه مثل #جن اونم شب تو اتاقمه 😳   هنوز #گیج خواب بودم رو به اون سایه یا نمیدونم آدم یا #جن یا هرچیزی که بود🫣 - تو کی هستی این موقع #شب تو اتاق من #چیکار میکنی😰 اومد از اتاقم بره بیرون که یکی مثل #سونیک اومد تو و گفت: + اع #بیدار شدی 😈 من #خیالاتی شدم یا این صدای اون فاطمس اومدم داد بزنم و #فوشش بدم که سریع اومد جلو دهنمو گرفت 🤐 +هیسیس ساکت الان #بهشته رو بیدار میکنی😬🤫 دستشو #پس زدم و گفتم - معلومه اینجا #چیکار میکنی😵‍💫 اون کیه اونجا وایساده #نصف‌شبی مثل جنا اومدین تو #اتاقم، میگی ساکت از خواب #نازم بیدارم کردین🫤🥱 همینجوری داشتم حرف میزدم که #یهو..😱 https://t.me/+nkzw8RXdW5hjNGIx نصف_شب میرن تو اتاق 😂دختره که خواب بوده😅  تا حواسشون باشه دختره بیدار نشه و 🤐 ولی از قضا دختره بیدار میشه  وقتی به خودش میاد میبینه دوستای خولش تو اتاقشن 🤣و ... https://t.me/+nkzw8RXdW5hjNGIx https://t.me/+nkzw8RXdW5hjNGIx 🫀🍷🫀🍷
Mostrar todo...
00:01
Video unavailable
پسره رو میدزدن و حسابی شکنجش میکنن بدون اینکه بدونه پسری که داری شکنجش میکنه برادر زادیه ی کسی ایه که ...😱💦 با مشت و لگد افتاده بودن به #جونم😵 #بی‌حال شده بودم دیگه جونی نداشتم ولی نه من به این زودیا کم نمیارم😡 با #حس نکردن #درد دیگه ای سرمو با درد  #بلند کردم که موهام کشیده شد  اخی زیر لب گفتم 🫢 /^حالاا کی #حرومزاده‌اس  هاااا توله سگ👿 پوزخندی زدم و گفتم: نگاه #آیینه کنی میبینی کیه😒 با این حرفم #عصبی نگام کرد که پوزخندی زدم با #بیحالی😏 خواست #مشتی بهم بزنه که یهو ...🥶 بیاو ببین چه بلایی سره پسره بیچاره میارن😨🩸⛓ https://t.me/+nkzw8RXdW5hjNGIx https://t.me/+nkzw8RXdW5hjNGIx
Mostrar todo...
moon.gif.mp40.05 KB
❤️🧡💛💚💙💜 ❤️🧡💛💚💙💜 ❤️🧡💛💚💙💜 ❤️🧡💛💚💙💜 ❤️🧡💛💚💙💜 ❤️🧡💛💚💙💜 #𝐁𝐞𝐚𝐬𝐭‌_𝐚𝐧𝐝_𝐁𝐞𝐚𝐮𝐭𝐲 ☯️ #𝐏𝐚𝐫𝐭_160 🌈 دیو و دلبر وقتی از پارتی اومدیم بیرون تقریبا صبح شده بود، هستر اصرار داشت بریم هتلی که نزدیک اونجاست می‌گفت هردومون مست کردیم نمیشه تا خونه رفت، حالا هم با دستش چشمامو گرفته بود و اجازه نمی‌داد چیزی رو ببینم. _ حالا چشمامو باز کنم؟ _ نه دوباره گفتم: _ حالا چی هستر غرید. _ گفتم نه دکمه آسانسور رو با یه دستش زد چند لحظه بعد بالاخره دست دیگشو از روی چشمام برداشت. _ حالا بازشون کن اتاق رو با کلی شمع ریز روشن کرده بود و گلبرگ های قرمز کف زمین ریخته بود اما چیزی که بیشتر خاصش می‌کرد اسلاید هایی بود که از تلویزیون پخش میشد، همه ی عکس هامون بود. بعضیاشون قدیمی تر بودند که باعث میشد یادم بیاد چند سال از وقتی دیدمش گذشته و چه اتفاقایی افتاد، چقدر زندگیم رو عوض کرد، خیلی از عکس هارو از من گرفته بود با اینکه اصلا یادم نمی‌اومد کی اینارو گرفته، توی یکیشون روی دستش خوابیده بودم. انقدر سرم گرم عکسا بود که متوجه نشدم کی هستر جلوم زانو زد و اون جعبه زرشکی کوچیک رو باز کرد و حلقه رو از داخلش درآورد، به چشمام نگاه کرد. _ شاید بین هزار نفر آخرین مورد مناسب برای تو باشم، میدونم دلبر اما وقتی کنارتم آدم بهتریم، فقط تو بلدی چطوری آرومم کنی حتی اگه درخواستمو قبول نکنی، میخوام جسارت کنم و اینو بهت بگم دستمو گرفت. _ آنادیل با من ازدواج میکنی یه لحظه زبونم بند اومد، نمیتونم بگم به ازدواج با هستر فکر نکرده بودم، از خیلی وقت پیش فهمیده بودم بدون اون نمیتونم زندگی کنم و لذت بخش ترین لحظه هامو با خودش تجربه کردم، اما باز هم دهنم قفل شده بود. _ بیب اگه زودتر جواب ندی مجبور میشم درخواستمو پس بگیرم یه لحظه با اینکه هول کرده بودم خندیدم. _ آخه خودت نگاه کن انقدر زحمت کشیدم دلت میاد... نزاشتم حرفشو کامل کنه و لباشو بوسیدم و جوابشو دادم: _ بله بله حلقه رو توی انگشتم برد و دوباره همو بوسیدیم، بهترین شب زندگیم بود، هستر منو بلند کرد آروم جیغ کشیدم و خندیدم... روی کاناپه کوچیک نشست و سرمو روی پاهاش گذاشت، هردومون خسته شده بودیم ولی دلم نمی‌اومد بخوابم و اون عکس هارو نبینم، با چشمای نیمه باز به تلویزیون نگاه کردم. _ هستر _ جانم سرمو چرخوندم و نگاهش کردم. _ میدونی چقدر دوست دارم؟ موهامو ناز کرد. _ نه چقدر _ بزار فکر کنم یکم بیشتر از اندازه کل دنیا _ شیرین زبونی نکن سرتو به باد میدی.⋆ 𝐋𝐆𝐁𝐓 𝐅𝐚𝐦𝐢𝐥𝐲 ☯️ @Iridescent_Hearts 💟
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.