cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

گودمَن 🥀🎩

نویسنده: مرلین رمانی در ژانر: عاشقانه، مافیایی به قلمی با جوهر قرمز🥀🎩

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
1 100
Suscriptores
-424 horas
-107 días
-1330 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

Repost from N/a
اسلحه از بین انگشت های لرزونم لیز خورد و رو زمین افتاد...خیره نگاهش میکنم وقتی پلیس وحشیانه دست هامو پشت کمرم میبره و دستبند میزنه... -راه بیوفت! با سرعت خودشو به ما میرسونه و مامور رو عقب میزنه -خودم میارمش... -ولی جناب سروان... ! سرباز که اخم هاشو میبینه...کوتاه میاد و عقب نشینی میکنه! با دور شدنش مسیح نزدیکم میاد.. دستمومیگیره -نترس چیزی نمیشه! من کنارتم... با نفرت نگاهش میکنم -گورتو گم کن! لحظه ای چشم می بنده، سیبک گلوش بالا پایین میشه. -افسون ببین م... -اسم منو تو دهنت نیار عوضی! به خدا قسم کاری میکنم تقاص خیانتتو پس بدی!...تا اون وقت نمیخوام ریختتو ببینم. -تو زن منی.... به شدت کنارش میزنم -آره هم زن صیغه ایتم! هم اون احمقی که به عنوان بادیگاردش استخدامت کرد!...این اینجا تموم نمیشه مسیح بهت قول میدم -جناب! خانومتون تماس گرفتن.. گفتن گوشیتون خاموشه، حال پسرتون بد شده! نگاهم از سرباز که گوشیشو آورده بود روی مسیح رنگ پریده لیز میخوره و....ای کاش میشد گوشام کرمیشد و نمیشنیدم ! اون حتی مجردم نبود... https://t.me/+VLns4BnOU6liNjQ0 ۲۲
Mostrar todo...
Repost from N/a
یکی یه‌دونه و لوس مامان و بابام بودم. بابام به کل فامیل گفته بود دوست نداره شوهرم بده. منم تا شاهزاده سوار بر اسب سفیدم از راه نمی‌رسید، حاضر نبودم تن به ازدواج بدم تا اینکه یه روز همسایه قدیمی بابابزرگم زنگ زد خونه‌مون و سراغ بابام رو ازمون گرفت. چند روز بعدم ما رو دعوت کرد خونه‌شون و من تو نخ پسر بزرگ حاج آقا نادری رفتم که ده سال از خودم بزرگتر بود و استاد دانشگاه. جالبه رامین با هیچ یک از معیارای من جور درنمی‌اومد اما نمی‌دونم سرنوشت چطوری رقم خورد که تا به خودم اومدم دیدم زندگیم به بودن رامین گره خورده ولی... https://t.me/+zNrC-RBvuiY2Yzc0 https://t.me/+zNrC-RBvuiY2Yzc0
Mostrar todo...
Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥 🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟ 💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود... 🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد 🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و ❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت 🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما... 💜لینک رمان های آنلاین اینجاست 💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه 💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه 💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که... 🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت ❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی 🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه 💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ... ❤️دوست داشتنش ساده نیست 🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب... 🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد... 🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه 💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش! 🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند... 🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود 💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل 🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره 🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او... ❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم 🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم 🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی 💜عشق تا بینهایت 💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و... 💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه 🩷عشق عجین شده خون و باروت 💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی ‌ 🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه 💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی 🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که.... ❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم 💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی.. 💛ازدواج اجباری با قاتل زنم. 🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود. 🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره 💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم 💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی 🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند... 🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود 🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند! 💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد ❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد 🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد.... 🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته 🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام 💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه... 🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک 🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد 🩵عشقم بهم خیانت کرد 🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون 💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز 💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که... ❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره... 🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود 🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم! ❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
Mostrar todo...
Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
جادوگر سپیده دختری که قبیله‌اش بخاطر جادوش و رنگ موهای نقره‌ایش شکنجه و کشته شدند بعد از هجده سال دوباره سرنوشت تکرار میشه اما… https://t.me/+cNdtAuX6ZXBjMzlk #عاشقانه_هیجانی_تخیلی ۱۸
Mostrar todo...
Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
•شروع رمان انلاین و جدید• #جــواهــری_درقــلب🫀💎 خلاصه: آراد رادمهر دکتر جراح زیبایی که در کلینیکی که مال پدرش هست کار میکند ازونجایی که پدرش کلینیک رو با رفیقش شریک هست تصمیم میگیرند مدیریت کلینیک رو به آراد و فرزند اقای دلدار واگذار کنند. با اومدن آیسو شریک آراد در کلینیک آراد ازش متنفر میشه که چرا یه خانوم مدیر و شریک بشه باهاش برای مدیریتشون مجبور میشن همخونه بشن. اما آراد ید جور دلباخته دختر چشم رنگی میشود. آرادی که دخترای زیادی تو زندگیش بودن اما اون کشت و مرده ی آیسو شده بود. کم کم عشق شو اعتراف میکنه و بین شون عشقی رویایی شکل میگیره. اما این وسط رقیب آراد عاشق آیسو میشود و سعی میکند اورا از آراد بگیرد . با دشمن پدر آیسو همدست میشود و اورا برای ازدواج تحدید میکند. دقیق شب عروسی شون دختر رو بیهشو میکنه و میدزده و بهش.تجا..وز میکنه. حالا آراد مونده با دختری بی روح که عاشقشه و...😱🚷🔥 https://t.me/+qlk6hydGwmY2OTI0 https://t.me/+qlk6hydGwmY2OTI0 https://t.me/+qlk6hydGwmY2OTI0 https://t.me/+qlk6hydGwmY2OTI0 19پاک
Mostrar todo...
Repost from N/a
حامی پسره عاشقی که بخاطر یه دسیسه‌ به زنش شک میکنه❌ #پارت_واقعی فصل دوم با دیدن عکسای روژیا‌ تو بغل یه پسره  بانفس نفس گوشیو تو دستم فشردم یاد چند روز پیش افتادم که روژیا با دوستش حرف از یه بازی میزد بازی ای که به زودی تموم میشد فکر اینکه..... نه نه اون همچین کاری باهام نمیکنه همش چشمامو‌ میبستم‌‌ و دوباره باز میکردم شاید که اشتباه کرده باشم حس میکردم قفسه سینم‌ سنگین شده نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم به خودم مسلط باشم دوست نداشتم نسنجیده کاری انجام بدم و باز از دستش بدم با دیدنش بین جمع دخترا سعی کردم عادی باشم _بپوش‌ بریم کاری برام پیش اومده با تعجب نگاهی بهم کرد و از جاش بلند شد تا لباساشو‌ بپوشه با رسیدنمون‌ به خونه حس میکردم دیگه توان‌ نفس کشیدن ندارم _حامی حالت خوبه؟ سرخ شدی ‌... لبخند زورکی ای زدم _آره عزیزم بریم بخوابیم که امشب خیلی دلبر تر از همیشه شده بودی با افتادن چینی بین ابروهاش‌ دندونامو‌ روهم ساییدم _من خوابم نمیاد تو بخواب منم یه سریال ببینم میام مچشو‌ گرفتم و بوسی روش نشوندم _عزیزم من الان دلم میخادت‌ نفس به نفس! بی حوصله دستشو کشید _حامی خواهش میکنم اصلا حوصلشو ندارم دیگه رسما داشت دود از کلم بلند میشد با سردی سری براش تکون دادم و از کنارش گذشتم.... یک هفته بعد با خوندن خط به خط نامه بیشتر وا میرفتم تا جایی که از دستم افتاد رو زمین باورم نمیشد حامی بازم وسط راه تنهام گذاشته بازم نامردی کرده با لباس عروس سنگینم‌ با چشمای اشکی بیرون دوییدم‌ و با دیدنش اونور خیابون با گریه سمتش‌ دوییدم که با برخورد...... https://t.me/+zOnt0AQYFZM2Y2U0 https://t.me/+zOnt0AQYFZM2Y2U0 https://t.me/+zOnt0AQYFZM2Y2U0 پسره روز عروسی نامه گذاشته که من دارم ترکت‌ میکنم و دختره تصادف میکنه و تازه میفهمه زنش حامله بوده...😳😭❌ 19پاک
Mostrar todo...
👍 1
Repost from N/a
_من از اولم عاشقت نبودم سحر... روز عقدمونم بهت گفتم یکی دیگه رو دوست دارم! قطره اشکی از گوشه چشمم چکید. برگه آزمایش تو دستم مچاله شد. _چیم از اون دختر کمتر بود؟ واقعا... اصلا به چشمت نیومدم؟! نگاه کلافه اش، بیشتر غرور شکسته ام و له کرد. _تمومش کن سحر..‌. درخواست طلاق توافقی دادم... طلاق گرفتیم مهریه ات و میدم برو پی زندگیت... چونه ام از بغض لرزید. برم پی زندگیم ؟! کدوم زندگی وقتی جونم به جون این مرد سنگدل وصل بود؟! _آرش... بین حرفم پرید‌ و گفت: _منو نازنین همین ماه ازدواج می کنیم... می‌خوام وقتی نازنین اومد تو این خونه نباشی... فهمیدی سحر؟! به معنای واقعی خورد شدم. میخواست اون زن و بیاره تو این خونه؟ تو اتاقی که یکی شدیم؟ من از اول هم اضافی بودم و نخواستم بفهمم... گوشیش زنگ خورد و اسم نازنین و به خوبی روی صفحه دیدم. دیدم که چطور ذوق کرد و تند از خونه بیرون رفت. دستم روی شکمم نشست. _میبینی هیچ کس مامانت و دوست نداره؟ تو دوسم داشته باش، باشه مامانی؟! همین امروز با هم از اینجا میریم...میریم یه جایی که دست هیچ کس بهمون نرسه... https://t.me/+jLY7sEFJz_BlYWY0 https://t.me/+jLY7sEFJz_BlYWY0 سر سفره عقد بهم گفت عاشق یکی دیگه اس... اما اینقدر عشق کورم کرده بود که جواب دادم... میخواستم با عشقی که بهش داشتم اونو هم عاشقش کنم ، اما درست روزی که میخواستم بهش خبر بابا شدنش و بدم،با اظهاریه طلاق توافقی اومد پیشم و...😭💔🔥 #پارت_واقعی_رمان 😍🥹
Mostrar todo...
👍 1
Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️‍🔥 🩵تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟ 💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود... 🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد 🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و ❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت 🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما... 💜لینک رمان های آنلاین اینجاست 💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه 💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه 💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که... 🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت ❤️عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی 🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه 💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ... ❤️دوست داشتنش ساده نیست 🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب... 🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد... 🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه 💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش! 🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند... 🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود 💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل 🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره 🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او... ❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم 🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم 🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی 💜عشق تا بینهایت 💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و... 💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش‌ میشه 🩷عشق عجین شده خون و باروت 💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی ‌ 🩶عروس خون‌آشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه 💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی 🩵اون مرد دیوانه‌وار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که.... ❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم 💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی.. 💛ازدواج اجباری با قاتل زنم. 🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود. 🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره 💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم 💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی 🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند... 🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود 🤎من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند! 💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد ❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد 🖤برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد.... 🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته 🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام 💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه... 🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک 🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد 🩵عشقم بهم خیانت کرد 🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون 💙رابطه‌ای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز 💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که... ❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره... 🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود 🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم! ❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
Mostrar todo...
Repost from N/a
مادر شانا ۲۵ سال پیش به عنوان خون بس،عروس خانواده نامدار میشه اما هیچکس اون و به عنوان عروس قبول نداره مسیح برادرِ هووی مادر شاناست سالها دلباخته ی شاناست اما شانا ازش بیزاره مادر شانا باید بین مرگ و زندگی یکی رو انتخاب کنه و چی میشه اگه مسیح یک سر این تصمیم باشه؟ https://t.me/+h-gt9qeOGRg1MzE0 ۱۵
Mostrar todo...
Repost from N/a
#بنرهاپارت‌واقعی‌هستند به بالا نگاه کردم تا مبادا اشک جمع شده در چشمانم بریزد: ولی تو از اولم منو باور نداشتی مگه نه؟ همیشه منتظر روزی بودی که بذارم و برم صدایش لرزید: واقعا رفتی + اگه بیرونم نمیکردی هیچ وقت نمیرفتم _ رفتی و با وجود دخترمون #شیش سال برنگشتی + برمیگشتم که چی بشه؟ که هر روز باورم نکنی و هر روز بمیرم؟ که هر روز ببینمت و نداشته باشمت؟ که من باشم و تو دل بدی به یه دختر دیگه؟ برمیگشتم که چی بشه؟! https://t.me/+WaoD7xUrC_o5YzNk ۱۲ظهر
Mostrar todo...