حرفهای تو دلی
روزی اگر میل پروازم کشید بنویسید بازی روزگار بامن ناسازگار بود بنویسید که در کنج تنهاییِ خویش دلم سکوتی پر از درد ها بود #مرضیه قربان فلاح #آنجل ممنون که به احترامِ قلم، بدون مولف ، بازنشر نمی کنید🙏
Mostrar más441
Suscriptores
Sin datos24 horas
-37 días
-1230 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
وقتی دل سودایی میرفت به بستانها
بیخویشتنم کردی بوی گل و ریحانها
گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل
با یاد تو افتادم از یاد برفت آنها
ای مِهر تو در دلها وی مُهر تو بر لبها
وی شور تو در سرها وی سرّ ِ تو در جانها
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستانها
آن را که چنین دردی از پای دراندازد
باید که فرو شوید دست از همه درمانها
گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید
چون عشق حرم باشد سهل است بیابانها
هر تیر که در کیش است گر بر دل ریش آید
ما نیز یکی باشیم از جملهی قربانها
هر کاو نظری دارد با یار کمان ابرو
باید که سپر باشد پیش همه پیکانها
گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش
میگویم و بعد از من گویند به دورانها
سعدی
زنــدگــے ڪــهنــه دروغــے بــیــش نــیــســتــ
هیــچ ڪــس راضــے زحــال خــویــش نــیــســتــ
زنــدگــے انــدوه وحــســرت خــوردن اســتــ
جــان شــیــریــن را بــه مــســلــخ بــردن اســتــ
زنــدگــے جــولــانــگــه درد و غــم اســتــ
ڪــوره راهے انــتــهایــش مــبــهم اســتــ
زنــدگــے ســرشــار از نــاگــفــتــنــے ســتــ
ڪــس نــمــيدانــد چــه روزے رفــتــنــے ســتــ
زنــدگــے حــرمــان مــا را مــشــتــرے ســتــ
بــغــض آدم در گــلــویــش بــســتــرے ســتــ
زنــدگــے تــڪــرار تــلــخ بــردگــے ســتــ
ایــن همــان مــرگــســتــ ،نــامشــ زنــدگــے ســتــ
نیایش صبحگاهی 🌺🍃
✨بارالهی...
🕊ترسهای بی دلیلم را
✨که ریشه در باور ضعیفم دارد را
🕊از من بگیر
✨جاری کن چشمه ای از
🕊آرامش بی مثال خودت را بر قلبم
✨و کنارم باش تا یادم بماند
🕊که اول و آخر تویی.
✨خدایا...
🕊در این صبح زیبا
✨نوری از وجود نورانيت
🕊برقلب گرفته ما بتابان
✨وباحرارت عشق ومعرفت خويش
🕊قلبهای خسته ما راگرمی عشق ببخش
✨و قلب ما را احیـا بفــرمـا
“آمین "🙏🙏
پنجشنبه ...
شوخی با دل کسی ندارد..
فقط بغضی میشود در گلو
که در حسرت نبودن یار
اشک چشمانش را
خیرات میکند...
#آنجل
#مرضیه قربان فلاح
مولانـــــا
عـقل و دل روزی ز هم دلخور شدند
هردو از احساس نـــفرت پر شدند
دل به چشمان کسی,وابسته بود
عقل از این بچه بازی خــسته بود
حرف حق با عقل بود اما چه سود
پیش دل حقانیت مـــطرح نبود
دل به فکر چشم مشکی فام بود
عقل آگاه از خیال خــام بود
عقل با او منطقی رفتار کرد
هرچه دل اصرار,عقل انــکار کرد
کشمکش ها بینشان شد بیشتر
اختلافی بیشتر از پیــشتر
عاقبت عقل از سر عاشق پرید
بعد از آن چشمان مــشکی را ندید
تا به خود آمد بیابانــــگرد بود..
خنده بر لب از غــــم این درد بود...
00:43
Video unavailableShow in Telegram
گر به مستی به جهان نادر دوران گردی
گر به بازوی قوی رستم دستان گردی
گر به گنج زر و مال چو قارون گردی
گر به صورت به جهان یوسف کنعان گردی
آخرش در عجل خسته و نالان گردی
گر بگیری تو سکندر همه ی دوران را
گر به جن و ملک و عرش دهی فرمان را
گر به کنگان ببری کنگره کیوان را
عاقبت مرگ به در آید و تو حیران گردی👌
1.08 MB
عشق یعنی گم شدن در یک غزل
محو چشمانی شدن در یک مثل
عشق یعنی عاشقی ٬ دلدادگی
گرم آغوشی شدن در سادگی
عشق یعنی خیس دلتنگی شدن
دست در دستان یک رنگی شدن
عشق یعنی نیمه شبها سوختن
مثل شمعی از فراق افروختن
عشق یعنی لحظه های عا شقی
روز و شب ها در پی دلدادگی
عشق یعنی اشک یعنی انتظار
لحظه لحظه بی قرار و بیقرار
عشق یعنی بوسه بر یک عشق پاک
بر وفا داری٬ محبت٬ سینه چاک
عشق یعنی عهد بستن تا ابد
بر سر پیمان نشستن با خرد
عشق یعنی چون منی سنگ صبور
از تمام بی وفایی ها به دور
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.