cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

NoVeL

پیج اینستاگرام Taboo روز های فرد ساعت ۲۰،۳۰ https://instagram.com/saloviya9689?igshid=hif58jru6dex ناشناس مدیر: LILI*_*HOZAK https://t.me/BiChatBot?start=sc-6361-rn8NkM4

Mostrar más
Irán144 630El idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
Publicaciones publicitarias
867
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

دارن جرعت حقیقت بازی میکنن که‼️👇 -جرعت یا حقیقت؟ -جرعت -اممم خب ارسام رو بوس کن به اجبار نشستم رو پاهای ارسام " ایرانی یا خارجی؟ امیدوار بودم بگن ایرانی که"خارجی"! ارسام:من بوس میخوام یالا یالا یالا! همه خندیدن😂🙈 چشمامو بستم و بوسیدمش ولم نکرد رفته بود تو حس بچها از خنده غش کرده بودن!🤣 اقا ارسام حیا کن بابا جنگل رو رها کن ولشکن تموم شد بچم😄😂 درگوشم گفت: -انقدر خوشمزه ای نمیتونم ولت کنم که💦😂 #واای پسره زد بالا🙊👿 ابروشون رفت🤣🤣 #پارت28 سرچ کن نبود بلفت❌🥶 https://t.me/joinchat/sU6Kq_Uz-RVlMjk0
Mostrar todo...
#پیشنهاد_ویژهههه واییی الان دختره چه فکری راجع‌بهشون میکنه.😂😂😂😂😂 اینو از دست نده یه رمان توپپپپ هیجانی🤣🔥🔥🔥👇 - چه غلطی می‌کنی مانی؟ چرا اومدیم تو اتاق؟ - می‌خوام بهت آموزش بدم. - آموزش چی؟ در اتاق رو بست و چرخید سمتم. - #جذب_دخترها. #پوزخندی زدم و اون رو به کنار هل دادم. - بیا برو ببینم من کاری ام نکنم دخترها همین طوری سمتم میان. دستش رو گذاشت تخت سینه‌ام و #هولم داد. - وایسا ببینم... الان میبینم چه‌قدر اون دختری که می‌خوای اومده سمتت حرصی نگاهش کردم و با صدای #کنترل شده‌ای گفتم: - #گمشو اون ور مانی من وقت این‌کارها رو ندارم. - گم نمی‌شم... #عوضی برای خودت دارم می‌گم. پوفی کشیدم و به دیوار اتاق تکیه دادم. - بفرمایید خانم معلم. #چشم_غره‌ای رفت و گفت: - چون وقت نیست پس اونی که از همه کارساز تره رو میگم. یهو به سمتم #خیز برداشت و دست‌هاش رو دو طرف صورتم گذاشت و بین خودش و دیوار #قفلم کرد. با اخم نگاهش می‌کردم که با صدای آروم و #گیرایی گفت: - این حرکت خیلی #موثره برای تاثیر پذیری بیشتر باید تو #تخم چشم‌هاش نگاه کنی و #جذبه‌ای که مخصوص خودته رو حفظ کنی. #پوزخندی زدم. - این حرکت دیگه خیلی کلیشه‌ای شده الاغ. - هنوز تاثیر داره پس چی فکر کردی. چشمی چرخوندم و دست‌هام رو توی سینه جمع کردم. - باید لحن صداتم آروم و بم کنی. صدا خیلی مهمه حواست باشه. ابرو بالا انداختم و یه نگاهی که می‌گه 《نه بابا راست میگی》 بهش انداختم. درحالی که نگاهش رو از چشم‌هام به #لب‌هام انداخت گفت: - بعد آروم نگاهت رو به #لب‌هاش می‌ندازی و... آروم سرش رو بهم نزدیک کردم. همچنان #بی‌حس نگاهش می‌کردم. فاصله‌ی #لب‌هامون داشت کم می‌شد. که یکدفعه در اتاق با #شدت باز شد و ساحل در حالی که #می‌خندید وارد شد و تا نگاهش به ما و #لب‌های_غنچه مانی افتاد چشم‌هاش گرد. - یا حضرت عباس!! صدای #نا‌باورش که اومد مانی سرش رو بلند کرد. ساحل سریع روش رو برگردوند و گفت: - م...من... ببخشید... چیزی ندیدم...وای خدای من... یعنی... شما... به سمت بیرون پا تند کرد تا خواستم جلوش رو بگیرم از اتاق بیرون زد. برگشتم سمت مانی و با #عصبانیت یقه‌اش رو گرفتم. - دیدی چی‌کار کردی #مرتیکه الان فکر می‌کنه یه چیزی بین ماست!! تو کمک نکنی میمیری!! لبخندی زد و گفت: - خوبه که حالا فکر می‌کنه یه رقیب عشقی داره حسودی میکنه بهت نزدیک میشه.😂😂 اصلا اعصاب خورد کن تر از این بشر نیست.🤣🤣🤣👇 https://t.me/joinchat/VN-o-cmJJcSW7KLa https://t.me/joinchat/VN-o-cmJJcSW7KLa
Mostrar todo...
! آریا با عصبانیت غرید: -چرا چرت می‌گی؟ شهرزاد و من ؟ -نظم دادگاهو بهم نریز جناب معین ! آریا رو به قاضی گفت: -جناب قاضی،دیوونه‌ام کرده! روانی‌ام کرده! پاشو کرده تو یک کفش که الا و بلا من طلاق می‌خوام. بغضم گرفت. اون از کجا میدونست که من رد رژلب سرخ رو یقه‌ی پیراهنش پیدا کرده بودم! -آقای قاضی، من می‌خوام طلاق بگیرم. فقط این آقا از من دور بمونه برام کافیه. آریا از کوره در رفت: -می‌کشتمت سلین! تو منو بازی دادی هشت سال با عنوان یکی دیگه پیشم بودی !با این‌که می‌تونستم اذیتت کنم اما نکردم. گفتم گناه داره. این راضیت کرد حالا عاشقم کردی و ولم می‌کنی؟ قاضی محکم روی میز زد: -سکوت! چه خبره اینجا؟ یک بار دیگه بدون اجازه حرف بزنی بیرونت می‌کنم. ادامه بده دخترم. تو به خودم گفتی که جناب معین بهت خیانت میکنه؟ صدای پچ پچ مادر و خواهر آریا از پشت سرم رو می شنیدم اما باید میفهموندم بهش -شوهرم...با یه خانم دیگه ای در ارتباطه آریا قرمز شد و انگشتش را تهدید وار توی هوا تکان داد. -مدرک دارید بر علیه همسرتون؟ با بغض سری تکون میدم - سلین این چرت و پرتا چیه داری میگی من مگه مریضم ک... حرفش رو ادامه نداد. -بیا بریم بیرون. دستم رو محکم کشید و به سمت در خروجی برد -که من بهت خیانت میکنم به زنی که نه ساله عاشقشم و تازه بعد هشت سال فهمیدم که قولم زده الان جوری بهت ثابت میکنم که جلوی قاضی آبروی وکیل مملکت رو نبری و با کاری که کرد... https://t.me/Aghoshgarmentezar https://t.me/Aghoshgarmentezar
Mostrar todo...
آݟــۅۺ ڱــࢪݦ أݩــٺــڟــأࢪ

❤﷽ در حال تایپ:آغوش گرم انتظار📌 هفته ای 6 پارت 💫 کپی=پیگرد قانونی داره پس لطفا برای خودتون دردسر نکنید❌ ارتباط:

https://t.me/BiChatBot?start=sc-414328-D71VFF4

آموزش زبان ترکیه:

https://t.me/joinchat/1gH3s7-cLlQ0M2Y0

تولد چنل: 1399/4/5

#پارت5 لباس هام به خاطر خیس بودن به تنم چسبیده بودن، به شدت از این که لباس هام بهم بچسبن متنفر بودم. کلافه به هیراد گفتم: آقای بازیگر لباس هام خیسن. از آب بیرون اومد و با یه لبخند ژکوند گفت: خب بکنشون. با دهن کجی گفتم: آها بعد چی بپوشم. بلوزش رو در آورد و با همون لبخند رو مخش جواب داد: تو رو نمی دونم ولی من می تونم تورو بپوشم. نیشخند زدم و گفتم: تو بگو برای یه درصد. شونه بالا انداخت. _ تو اول و آخرش توی بغل خودم می آی. اداش رو در آوردم و به دیوار تکیه دادم. با دیدن شکم عضله ایش وسوسه شدم دستی به عضله هاش بکشم. لب زیریم رو گاز گرفتم، بغل کردنش حتما حس خاصی داره! _ خوشکله؟ با لذت سرم رو به نشونه ی مثبت تکون دادم که ادامه داد: دوست داری بهشون دست بزنی؟ بی توجه دوباره سرم رو به نشونه ی مثبت تکون دادم که گفت: هوس بر انگیز مگه نه؟ _ آره خیلی... با دیدن چهره ی خندونش به خودم اومدم و گفتم: آره ستاره ها خیلی خوشکلن. خندید و سرش رو به نشونه ی مثبت تکون داد. _یعنی خیلی شیک و ظریف خودت رو زدی به کوچه علی چپ. هم چنان خودم رو به اون راه زدم که گفت: حالا اگه دوست داشتی به سیکس پکم دست بزنی من مشکلی ندارم. روی زمین نشستم و با لبخند عصبی گفتم: لطفا زر نزن. سرش رو به نشونه ی تاسف تکون داد. _ من اگه برگردم به خونه اول به کارگردان زنگ می زنم که عذرت رو بخواد، خیلی بی ادب شدی. نگاهم رو به نگاه عسلی اش دوختم و جواب دادم: فضولی اش به تو نیومده عزیزم. چشمک زد و لبش رو گاز گرفت: هین... می گه عزیزم! _ بیا برو بابا. به طرفم خم شد و با اخم گفت: برم تو بغلت؟ دستم رو برای سیلی زدن بهش بالا بردم که دستم رو توی هوا قاپید. _ درسته آدم شوخی هستم، ولی از چنین غلط هایی خوشم نمی آد. برای خوندن بقیه رمان جوین شو👇🏻😄 https://t.me/joinchat/VtwKTlTQZdljMTVk
Mostrar todo...
رمان پارادوکس احساس

خلاصه ی رمان: آریانا نویسنده ای که به گذشته پرتاب می شه و اون جا عاشق می شه، دختری که کم کم تمام هدفش می شه موندن تو گذشته اما... آیا تا آخر توی گذشته می مونه؟ به قلم معصومه موسوی

#پسره_با_این_کاراش_دختررو_دیوونه_میکنه #رمانی_طنز_فان_عاشقانه https://t.me/Aghoshgarmentezar https://t.me/Aghoshgarmentezar من:با آریا معین کار داشتم منشی زشتش بود همه عشوه هاش _بگم کی اومده با شیطنت نگاهی بهش کردم و گفتم:خرگوشک با تعجب شماره رو گرفت انگار آریا جواب داد که باهاش کمی حرف زد وقتی قیافه کلافمو دید گفت خرگوشک اومده هنوز حرفش تموم نشده بود که کشیده شدم تو اتاق و صدای هینم تو گلوش خفه شد همچین با لباش افتاده بود به جون لبام که گفتم دیگه لبی برام نموند ازم فاصله گرفت خواست پیراهنش رو در بیاره که انقدر هل شدم که نفهمیدم چی گفتم:نه...نه...اینجا نمیشه باید رو تخت باشه با گفتن حرفم زود کوبیدم تو دهنم که آریا گفت:چشمممم پس حاضر شو بریم خرگوشک من:کجا _پیش به سوی پدر و مادر شدنمون با این حرفش منو در آغوش کشید و برد سمت تخت تو اتاق منو روی تخت گذاشت و خیمه زد روم لبام در اسارت لباش بود که با ورود شخصی مات موندم ولی آریا.... https://t.me/Aghoshgarmentezar
Mostrar todo...
آݟــۅۺ ڱــࢪݦ أݩــٺــڟــأࢪ

❤﷽ در حال تایپ:آغوش گرم انتظار📌 هفته ای 6 پارت 💫 کپی=پیگرد قانونی داره پس لطفا برای خودتون دردسر نکنید❌ ارتباط:

https://t.me/BiChatBot?start=sc-414328-D71VFF4

آموزش زبان ترکیه:

https://t.me/joinchat/1gH3s7-cLlQ0M2Y0

تولد چنل: 1399/4/5

#پیشنهاد_داغ_ادمین💯♨️ پسره مست کرده شب میره سراغ خدمتکار خونه‌اش و میخواد بهش تجاوز کنه که...😱😱🔥🔥 با #ترس عقب رفتم و با لحن #لرزونی صداش کردم. - آ...آقا د... دنی خوا...خواهش می‌کنم. بدون توجه بهم مشغول در آوردن لباس‌هاش شد. حتی این کار هم با #آرامش و #خونسردی همیشگیش انجام میداد. خودم رو به تاج تخت رسوندم. چیزی تا مرز ریختن اشک‌هام نمونده بود. - شما... شما #مست هستین ب...بذارید برم. هنوز دستش به سمت #شلوارش نرفته بود که برگشت سمتم و با نگاه #خمارش بهم نگاه کرد و لحن #کشداری گفت: - بذارم بری؟ می‌دونی چند وقته توی کفتم دختر؟ #قلبم چنان می‌تپید که می‌خواست انگار سینه‌ام رو #بشکافه و بزنه بیرون. - #التماستون می‌کنم... من دخترم! #پوزخندی زد و اومد طرفم خشک شده توان هیچ کاری رو نداشتم. با چشم‌های #وحشت‌زده و گردم #زل زدم بهش که فاصله‌ی صورت‌هامون رو به اندازه‌ی یه #نفس رسید. نفس‌هاش بوی #الکل می‌داد و داشت حالم رو بد می‌کرد. #گردنم رو کج کردم که با دستش چونه‌ام رو #محکم گرفت و برگردوند سمت خودش و #فشرد. - ترجیح می‌دم تا قبل از این‌که از دستم بری نهایت استفاده رو ازت بکنم. دست‌هام رو روی سینه‌اش گذاشتم و سعی کردم به #عقب هلش بدم. - برو عقب! گفتم برو عقب!! دیگه برام مهم نبود اون کیه فقط #جیغ و داد می‌کردم تا ازم دور بشه ولی اون راحت با به دست دو دستم رو بالا سرم #قفل کرد و با اون یکی دستش جلوی #دهنم رو گرفت... #شهوت و #نیاز رو از چشم‌هاش می‌خوندم و این من رو #می‌ترسوند. - گربه‌ ملوس خوبی باش... وگرنه من باهات خوب تا نمی‌کنم. پاهام رو که به #حصار پاها و #بدن سنگینش در اومده بود تکون می‌دادم و به #اشک‌هام اجازه‌ی سرازیر شدن دادم... سرش رو تو #گودی گردن فرو کرد و آروم #زمزمه کرد. - امشب تمام و کمال مال من میشی... اونوقت ببینم باز برای اون چشم‌هات برق می‌زنه... بازم براش لبخند قشنگت رو خرج می‌کنی... دستش رو می‌گیری... با هر جمله‌اش یکی از دکمه‌های پیرهن تنم رو باز می‌کرد و وقتی به شلوارم رسید یهو.... بیا ببین چه بلایی سر دختر بیچاره‌ میاد😱 عشق پسره چه طور دختره رو می‌سوزونه.🥺💔👇👇 https://t.me/joinchat/VN-o-cmJJcSW7KLa https://t.me/joinchat/VN-o-cmJJcSW7KLa
Mostrar todo...
ســـکــســکـهـ۞҉ ❮⃟💫

﷽ ملکه امروز شاه دیروز "در حال ویرایش" رمان سکسکه "درحال پارت گذاری" یکشنبه، سه شنبه، پنجشنبه ملکه آینده " در حال تایپ آفلاین" کپی ممنوع ❌ جهت تبادل @britney_asl

! آریا با عصبانیت غرید: -چرا چرت می‌گی؟ شهرزاد و من ؟ -نظم دادگاهو بهم نریز جناب معین ! آریا رو به قاضی گفت: -جناب قاضی،دیوونه‌ام کرده! روانی‌ام کرده! پاشو کرده تو یک کفش که الا و بلا من طلاق می‌خوام. بغضم گرفت. اون از کجا میدونست که من رد رژلب سرخ رو یقه‌ی پیراهنش پیدا کرده بودم! -آقای قاضی، من می‌خوام طلاق بگیرم. فقط این آقا از من دور بمونه برام کافیه. آریا از کوره در رفت: -می‌کشتمت سلین! تو منو بازی دادی هشت سال با عنوان یکی دیگه پیشم بودی !با این‌که می‌تونستم اذیتت کنم اما نکردم. گفتم گناه داره. این راضیت کرد حالا عاشقم کردی و ولم می‌کنی؟ قاضی محکم روی میز زد: -سکوت! چه خبره اینجا؟ یک بار دیگه بدون اجازه حرف بزنی بیرونت می‌کنم. ادامه بده دخترم. تو به خودم گفتی که جناب معین بهت خیانت میکنه؟ صدای پچ پچ مادر و خواهر آریا از پشت سرم رو می شنیدم اما باید میفهموندم بهش -شوهرم...با یه خانم دیگه ای در ارتباطه آریا قرمز شد و انگشتش را تهدید وار توی هوا تکان داد. -مدرک دارید بر علیه همسرتون؟ با بغض سری تکون میدم - سلین این چرت و پرتا چیه داری میگی من مگه مریضم ک... حرفش رو ادامه نداد. -بیا بریم بیرون. دستم رو محکم کشید و به سمت در خروجی برد -که من بهت خیانت میکنم به زنی که نه ساله عاشقشم و تازه بعد هشت سال فهمیدم که قولم زده الان جوری بهت ثابت میکنم که جلوی قاضی آبروی وکیل مملکت رو نبری و با کاری که کرد... https://t.me/Aghoshgarmentezar https://t.me/Aghoshgarmentezar
Mostrar todo...
آݟــۅۺ ڱــࢪݦ أݩــٺــڟــأࢪ

❤﷽ در حال تایپ:آغوش گرم انتظار📌 هفته ای 6 پارت 💫 کپی=پیگرد قانونی داره پس لطفا برای خودتون دردسر نکنید❌ ارتباط:

https://t.me/BiChatBot?start=sc-414328-D71VFF4

آموزش زبان ترکیه:

https://t.me/joinchat/1gH3s7-cLlQ0M2Y0

تولد چنل: 1399/4/5

#پیشنهاد_ویژهههه واییی الان دختره چه فکری راجع‌بهشون میکنه.😂😂😂😂😂 اینو از دست نده یه رمان توپپپپ هیجانی🤣🔥🔥🔥👇 - چه غلطی می‌کنی مانی؟ چرا اومدیم تو اتاق؟ - می‌خوام بهت آموزش بدم. - آموزش چی؟ در اتاق رو بست و چرخید سمتم. - #جذب_دخترها. #پوزخندی زدم و اون رو به کنار هل دادم. - بیا برو ببینم من کاری ام نکنم دخترها همین طوری سمتم میان. دستش رو گذاشت تخت سینه‌ام و #هولم داد. - وایسا ببینم... الان میبینم چه‌قدر اون دختری که می‌خوای اومده سمتت حرصی نگاهش کردم و با صدای #کنترل شده‌ای گفتم: - #گمشو اون ور مانی من وقت این‌کارها رو ندارم. - گم نمی‌شم... #عوضی برای خودت دارم می‌گم. پوفی کشیدم و به دیوار اتاق تکیه دادم. - بفرمایید خانم معلم. #چشم_غره‌ای رفت و گفت: - چون وقت نیست پس اونی که از همه کارساز تره رو میگم. یهو به سمتم #خیز برداشت و دست‌هاش رو دو طرف صورتم گذاشت و بین خودش و دیوار #قفلم کرد. با اخم نگاهش می‌کردم که با صدای آروم و #گیرایی گفت: - این حرکت خیلی #موثره برای تاثیر پذیری بیشتر باید تو #تخم چشم‌هاش نگاه کنی و #جذبه‌ای که مخصوص خودته رو حفظ کنی. #پوزخندی زدم. - این حرکت دیگه خیلی کلیشه‌ای شده الاغ. - هنوز تاثیر داره پس چی فکر کردی. چشمی چرخوندم و دست‌هام رو توی سینه جمع کردم. - باید لحن صداتم آروم و بم کنی. صدا خیلی مهمه حواست باشه. ابرو بالا انداختم و یه نگاهی که می‌گه 《نه بابا راست میگی》 بهش انداختم. درحالی که نگاهش رو از چشم‌هام به #لب‌هام انداخت گفت: - بعد آروم نگاهت رو به #لب‌هاش می‌ندازی و... آروم سرش رو بهم نزدیک کردم. همچنان #بی‌حس نگاهش می‌کردم. فاصله‌ی #لب‌هامون داشت کم می‌شد. که یکدفعه در اتاق با #شدت باز شد و ساحل در حالی که #می‌خندید وارد شد و تا نگاهش به ما و #لب‌های_غنچه مانی افتاد چشم‌هاش گرد. - یا حضرت عباس!! صدای #نا‌باورش که اومد مانی سرش رو بلند کرد. ساحل سریع روش رو برگردوند و گفت: - م...من... ببخشید... چیزی ندیدم...وای خدای من... یعنی... شما... به سمت بیرون پا تند کرد تا خواستم جلوش رو بگیرم از اتاق بیرون زد. برگشتم سمت مانی و با #عصبانیت یقه‌اش رو گرفتم. - دیدی چی‌کار کردی #مرتیکه الان فکر می‌کنه یه چیزی بین ماست!! تو کمک نکنی میمیری!! لبخندی زد و گفت: - خوبه که حالا فکر می‌کنه یه رقیب عشقی داره حسودی میکنه بهت نزدیک میشه.😂😂 اصلا اعصاب خورد کن تر از این بشر نیست.🤣🤣🤣👇 https://t.me/joinchat/VN-o-cmJJcSW7KLa https://t.me/joinchat/VN-o-cmJJcSW7KLa
Mostrar todo...
#رمان_عشق_بی_پایان https://t.me/joinchat/sU6Kq_Uz-RVlMjk0 وقتی آرسام مشغول تدریس بود زبونم رو به لب هام کشیدم و خود کار رو روی لب هام کشیدم، اوایل سعی کرد من رو نادیده بگیره که به چشم هاش خیره شدم و به خودکار زبون کشیدم. رشته کلام از دستش در رفت و دستی به چشم هاش کشید، ریز خندیدم و لب پایینی ام رو گاز گرفتم. با یه سرفه به خودش مسلط شد که این دفعه انگشت اشاره ام رو لیس زدم، با چشم های سرخ بهم چشم دوخت، مطمئن بودم که داره فحش بارونم می کنه. تمام مدت رو حرصش دادم که بلاخره تایم کلاس تموم شد. تا اومدم از جا بلند شم با چشم های سرخ بهم نگاه کرد. _شما بمونید لطفاً. شیطون خندیدم، با رفتن بقیه از کلاس در رو بست و یهو دستش رو دور کمرم حلقه کرد، قبل از این که چیزی بگم لب هاش رو به لب هام دوخت و... زنش وسط کلاس تحریکش می کنه🙈 اگه ادامش رو میخوای بخونی جوین شو🔞‼️ https://t.me/joinchat/sU6Kq_Uz-RVlMjk0
Mostrar todo...
ادمین تب گسترده قلب یخی هستم🧊 دوره اول چنل های300+ تا+5کا🍓 ویوت فول باشه معتبرم🍯💛 -در ماه 2بار نوبتت میشه^.^ خارج رایگان دارم واسه پایه ها میرم🖇 فقط رمان (نیمه و اخلاقی)🍒 جذبم+100 خواستی تگ بنداز پیوی🍟 ♡چنل نمونه جذبم: @ad_tabghalbeyakhi🥤 ایدیم: @forosh_pv18
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.