cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

🚷 MY RED BALLERINA🚷

پارت گذاری : صبح ساعت 9 شکارچی تاریک من 1 پارت 🌌 شب ساعت 9 بالرین سرخ من 1 پارت🍷 لینک بات مون : @ROSALINAMBOT به قلم : Rose🥀 تبلیغات : https://t.me/+OyMLs6eDJoFhYzBk

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
18 661
Suscriptores
-4024 horas
-2877 días
+1 44630 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

⁠ . با دیدن #آمپولی که مرد در دست داشت به گریه افتاد و طولی نکشید که صدای بغض کرده‌اش بلند شد : _تو حق نداری اون چیزِ خر رو به باسنم بزنی‌‌‌... گوشۀ چشمان مرد چین افتاد.... با تفریح گفت : چیزِ خر ؟! بی‌ادب بشی جای این یه دونه دو تا می‌زنم علاوه بر باسنت زبون درازتم از کار بیفته‌‌...حالام بخواب رو تخت ! اشک‌هایش شدت گرفت . دست روی بازوی عضلانی‌ و خالکوبی شدۀ مرد گذاشت و ملتمس نالید : استراحت می‌کنم زودِ زود خوب می‌شم... لبخند کجی زد و در دل قربان صدقۀ آن نیم وجبی رفت . _آخر عاقبت کسی که چشماش رو مثل خرِ شِرِک می‌کنه تا شوهرش رو خر کنه همونیه که گفتم... کودکانه و بغض کرده پچ زد : دردم میاد... دست آزادش را روی کمر دخترک گذاشت و راه فرار را بست . کمی خم شد تا هم قدش شود . ملایمت به خرج داد و بوس صدا داری روی گونۀ تب دار دخترک زد . _آروم می‌زنم که فلفل خانوم دردش نیاد...فقط کافیه مثل یه دختر خوب بری رو تخت بخوابی و #شلوارت رو بکشی پایین... تقلا می‌کند تا خودش را از بغل مرد بیرون بکشد اما بی فایده است . جیغ و گریه‌اش در هم آمیخته شده و با حرص و ناغافل گاز محکمی از بازوی مرد می‌گیرد . شاهکار با تفریح به او و سلیطه بازی هایش می‌نگرد و نه تنها رهایش نمی‌کند بلکه او را بیشتر میان بازوانش می فشارد‌‌‌... _در اسرع وقت واکسن هاری میزنم... دخترک خسته از تقلاهای بی‌نتیجه‌اش پیشانی تب دارش را سینۀ ستبر مرد چسباند : _سگ خودتی ! داری گولم می‌زنی...چون گوشیت رو شکوندم و لباسای مارکدارت رو با اتو سوزوندم می‌خوای تنبیهم کنی... دست زیر تنش انداخت و او را به سمت تخت برد . با بدجنسی خندید و خباثت به خرج داد : _قربون اون مغز فندوقی و کوچولوت بشم...اول خوبِت می‌کنم چاق و چله‌ت می‌کنم بعد می‌خورمت...تنبیه کردن به بچۀ مریض که لذتی نداره فلفل خانوم... با لحنی بغض آلود و مظلوم شده مرد را صدا می‌زند... _شاهکار جونم ؟ روی تخت به شکم خواباندش و شلوارش را به نرمی پایین کشید . _جانِ شاهکار ؟ شُل کن عزیزم...مگه من می ذارم فلفل خانوم دردش بیاد ؟ فعلاً باید خوبِش کنیم که فردا امتحان داره...خیلی بد میشه اگه از امتحانش عقب بمونه...می‌دونه که یه استاد بد اخلاق و عوضی داره ، نه ؟ _فردا بهم نمره بده ؟ من هیچی نخوندم...باشه غیاث جونم ؟ با فرو رفتن سوزن نطقش کور می شود و صدای فریادش بلند می‌شود... _فردا برگه‌ت رو سفید ببینم می‌ندازمت بیرون سلیطه خانوم ! https://t.me/+lAec8Q0CQ003OGI0 https://t.me/+lAec8Q0CQ003OGI0 اون خشن و مغرور و دیوانست! با بدنی که پر از تتوهای رنگارنگ و جورواجوره! شاهکار دیوان سالار! یه روانی به تموم معنا که وقتی کمرمو بین بازوهاش اسیر‌ میکنه دلم هری میریزه! اون واسه همه بده ولی بندِ دلش گیر کرده به دلِ من… منی که باعث بهم خوردنِ نامزدیش بودم و اون نمیدونست…🔥 https://t.me/+lAec8Q0CQ003OGI0 https://t.me/+lAec8Q0CQ003OGI0 https://t.me/+lAec8Q0CQ003OGI0 https://t.me/+lAec8Q0CQ003OGI0 https://t.me/+lAec8Q0CQ003OGI0 .
Mostrar todo...
👍 1
-دکتر نگفت عفونت واژنت واسه چیه؟ با خجالت سرم رو پایین ميندازم -چرا... چیزه... یعنی.... ابرو در هم میکشه و پوزخندی میزنه -نمیدونستم عفونت واژن باعث بسته شدن زبون هم میشه... آخه قبلا درسته من رو قورت میدادی... یادم باشه برات تخم کفتر بخرم زبون باز کنی دوباره زبون بسته! لجم گرفت و با غیض میگم -گفتش به خاطر  رابطه بدون کاندومیه که داشتیم... بعدشم گفت تا یه مدت حق نزدیکی نداریم... حقته ناباور بهم نگاه میکنه. کم کم رگه های تمسخر تو نگاهش از بین میره و عصبانیت جاش رو میگیره -تو رفتی گفتی شوهرم بدون کاندوم من رو میکنه؟!... لابد لنگ و پاچه هات رو هم براش باز کردی اره؟!..احمق بی‌شعور مگه بهت نگفتم دوست ندارم کسی جز خودم بدنت رو ببینه؟! با ترس به صورت سرخ شده از عصبانیتش نگاه میکنم. یا بسم الله. این چرا اینطوری شد یهویی؟! و با استفاده از اینکه میدونم دلش نمیاد کاریم بکنه از موضعم پایین نمیام و همونطور سلیطه وار میگم -اولا که دکتر محرمه...دوم اگه نمیذاشتم معاینه کنه چطوری میخواست تشخیص بده؟! با غیض بهم نگاه میکنه -سلیطه بازی در نیار؛ بیشتر از این دیونم نکن بیوفتم به جونت و سیاه و کبود میکنما تابان... بهت گفتم بیا خودم معاینت کنم گفتی نه ازت خجالت میکشم....واسه من ادا تنگا رو در آوردی!... انگار نه انگار خودم پردت رو زدم و هر شب میکنمت.... جاهایی از بدنت رو از حفظم که حتی خودتم ندیدیشون به طرفم میاد و پلاستیک دارو رو از کنارم بر میداره و پماد رو از توش در میاره -بده ببینم چه کوفتی برات نوشته... همینم مونده یکی دیگه بیاد به من بگه زنم رو بکنم یا نه... به من میگه از پشت نه درد دارم... همین که میکنم توش هی اخ اوخ میکنه.. دائم الپریود هم که هست... حالا میره واسه ملت لنگاش رو میده بالا وقتی مبینه خندم گرفته و دارم ریز ریز میخندم با چشمای عصبی بهم نگاه میکنه -به قران تابان بخندی تک تک استخونات رو خورد میکنم توله سگ... گوه میزنه تو اعصاب من خودش حال میکنه شلوارم رو بدون آمادگی میکشه پایین که بهت زده هینی میکشم -دراز بکش پاهات رو باز کن از ترسم سریع در حالی که میخوام بهش زبون درازی کنم به حرفش گوش میدم. پایین پام میشه و دستمال مرطوبی از جاش در میاره سعی میکنم تکون بخورم ولی با نیشکونی که از پام میگیره هینی میکشم -من ناشتا ناشتا گوه بخورم اگه یه بار دیگه به توعه توله سگ دست بزنم!... عقل تو کله پوکت هست اصلا؟!... لعنتی میدونی خونریزی داری با لباس روشن بلند شدی تو شهر سگ چرخ زدی؟ بغض کرده لب بر میچینم و سعی میکنم چیزی نگم که عصبانیتش رو بیشتر کنه -خب مگه چی شده؟! دستمال رو به طرف بین پام میبره و سعی میکنه پایین تنم رو تمیز کنه که بعدش پماد بزنه -چی شده؟!... هیچی نشده عزیزم... فقط مادرم باید بهم زنگ بزنه بگه پسر مگه تو پول نداری؟....چرا نوار بهداشتی نمیخری واس زنت که بزاره بین اون پاهاش وقتی میدونه پریوده "هولی شتی" بدون اختیار از بین لبام خارج میشه -منه خرم از همه جا بی‌خبر بگم مگه چی شده... اونم واسم فیلمی بفرسته که خانم با مانتوی خونی داره تو خیابون راه میره یهو حرف تو دهنش خشک میشه و من در حالی که برای خودم فاتحه میخونم چشمام رو میبندم. با صدای لرزونی میگه - تا...تابان این خو....خون چیه؟!.... مگه تو تازه پریود نشده بودی؟! سرش رو به شدت بالا میاره و میگه -به من دروغ گفتی نه؟!... تو که تازه پریودت تمام شده بود پس این دریاچه خون از کجا داره میاد؟! -ش...شاهکار ر...راستش دکتر گفت به خاطر رابطه خشنی که داشتیم واژنم پاره شده! با رگی برجسته و عصبانی چند ثانیه بهم زل میزنه و بالاخره از جاش بلند میشه -میرم بی حسی و نخ و سوزن بیارم بدوزمت!! https://t.me/+lAec8Q0CQ003OGI0 https://t.me/+lAec8Q0CQ003OGI0 شوهر وحشی خودش میخواد واژن زنش رو که جر داده با نخ و سوزش و بی‌حسی تو خونه بسوزونه!!!😂😂😂😂😂🥲🙂🪡🪡 https://t.me/+lAec8Q0CQ003OGI0 https://t.me/+lAec8Q0CQ003OGI0 https://t.me/+lAec8Q0CQ003OGI0 https://t.me/+lAec8Q0CQ003OGI0 https://t.me/+lAec8Q0CQ003OGI0
Mostrar todo...
👍 1
میدونه متاهله... میدونه بند دلش بسته شده به جون نامزدش ماهی خانوم. اما تحریکش میکنه... وادارش میکنه به یه سکس تند و آتشین!🔥 اما به شکلی که تجاوز دیده شه نه به اختیار...! قُرابِ دیوان سالار میشه متجاوزگر! مرد عاشق پیشه‌ای که همه زندگیش ماهی خانومشه. میشه متجاوزگر! به جرم تجاوز به تابان محکوم میشه اما..... خبر نداره که همه چیز طبق خواسته تابان پیش رفته!!!! https://t.me/+lAec8Q0CQ003OGI0 https://t.me/+lAec8Q0CQ003OGI0
Mostrar todo...
_ پاهاتو باز کن! خیره به پلاگ بزرگ توی دستش رون هامو بیشتر بهم فشردم و سرمو بالا انداختم با نیشخند انگشتشو روی خط ک*صم کشید : همین حالاشم که خیص کردی بیبی هورنی؟! https://t.me/+R6BsmVLmH1JmNzNk https://t.me/+R6BsmVLmH1JmNzNk راننده فرمول یکی که دختر مکانیک رقیبو به زور لیتل خودش میکن و...🫣🔥
Mostrar todo...
👍 1
اینم گیفت پارت جمعه شب🎇🥂
Mostrar todo...
38❤‍🔥 1🔥 1😍 1
Photo unavailable
#MY_DARK_HUNTER خلاصه رمان 🔞 پارت اول رمان 🥃 خرید VIP رمان 🔮
ژانر : ROMANCE | #EROTIC#                     #ACTION |  #SMUT #FANTASY
لینک پارت : #PART_103 لینک بات @ROSALINAMBOT
Mostrar todo...
58❤‍🔥 3👍 3😍 3🔥 2🦄 1
ساعت 10 پارت هدیه بزارم!؟؟🍒🎇
Mostrar todo...
👍 141 13😍 6❤‍🔥 5🍓 2🍾 2
من کیسانم... استاد دانشگاه جدی و تعصبی! از سر دلسوزی، دانشجوی ریزه میزه و لوندم و صیغه کردم که با بچه‌ی چند ماهه‌ش بی‌پناه نمونه! با دین و ایمون بودم اما وقتی محرمم شد و هر روز توی خونه‌م دیدمش، نتونستم جلوی خودمو بگیرم... اونم بیوه بود و‌ ...😱🔞❗️ https://t.me/+L0ixJcQ5xSAxMmZk https://t.me/+L0ixJcQ5xSAxMmZk رابطه استاد مذهبی و دانشجوی لوندش🔥❌🙊
Mostrar todo...
👍 1
یه زن بیوه‌ی سکسی که بدجوری با بدن و هیکل سفید و جذابش برای شوهر صوری خودش دلبری می‌کنه🥹❌ برای حاجی که اون و موقع حموم میبینه و نمیتونه طاقت بیاره و...🤤🔞 #ممنوعه‌وسکسی💯🍑 https://t.me/+L0ixJcQ5xSAxMmZk https://t.me/+L0ixJcQ5xSAxMmZk
Mostrar todo...
قهقرا

جدیدترین رمان سامان شکیبا ✨ آثار دیگر: ریکاوری (فایل رایگان) بی‌هیچ‌دردان (فایل فروشی) تو رو در بازوان خویش خواهم دید (فایل فروشی) قلب‌تزار ( آنلاین) هویان (آنلاین) لینک همه رمان‌های نویسنده: @samanshakiba_novels کپی نکنید❌

× میگن شوهرش ولش کرده رفته خود را مشغول پاک کردن شیشه ها نشان میدهم خاله ناتنی ام ، همسایه هایش را راه داده بود و محفلشان با له کردنِ جانم ، به راه افتاده بود . فرد دیگری میگوید × میگن نحسه .... چرا تا خونه ات راهش دادی مهین ؟ یک وقت نحسی اش دخترِ دم بختت رو میگیره . لبخند میزنم پر بغض .... خاله مهین به حرف می آید × شوهرش گذاشتتش پیش من .... طلاقش که بده میبرتش .... شنیدم میخواد بذارش بهزیستی گوش هایم باور ندارند آنچه میشنوند را کاوه ؟! کاوه مرا بهزیستی ببرد و رها کند ؟! ممکن نبود .... × دختره بی پدر و مادره خب .... بایدم بذارنش بهزیستی ..... بیشتر از ۱۷ سال هم که بهش نمیخوره ... خاله میگوید + نحسی اش دامن مامان باباش هم گرفت ... به جوونی ولش کردن و با هم رفتن . این دختر موند رو دوش بچم کاوه ..... حالا هم خسته شده دیگه . میخواد ببرش بهزیستی . لب زیرینم را گاز میگیرم تا صدای گریه ام به گوششان نرسد همانطور که پشت به آنها مشغول پاک کردن شیشه ام ، میگویم _ خانوم ؟.. شیشه اینجا تموم شد .... کجا برم ؟ من حق نداشتم او را خاله صدا بزنم + برو زیر زمین .... باز هم همان جای همیشگی من میترسیدم خب ... از تنهایی از تاریکی پاهای لرزانم را به دنبال خود میکشانم از پله ها پایین میروم و به محض ورودم به زیر زمین ، درِ آهنی توسط رویا بسته میشود دخترِ خاله مهین × همین روزاس که گورتو از زندگی من و کاوه بکشی بیرون .... مطمئن باش بهزیستی جایِ بهتریه برات صدای چرخش کلید می آید میرود و حتی اهمیتی به من که از شدت ضعف روی زمین افتاده بودم ، نمیدهد . خود را روی زمین میکشانم موبایل دکمه ای را از زیر لباس های خاکی ام ، بیرون میکشم دست هایم میلرزند وقتی شماره اش را میگیرم طول میکشد تا صدای سردش به گوشم برسد + بله ؟ _ الو کاوه جونم ؟ + بگو دست جلوی دهانم میگذارم تا آن حالت تهوع کذائی از بین برود _ میخوای ... منو ... ببری بهزیستی ؟ انتظار دارم بگوید نه انتظار دارم که صدایش را بالا ببرد که بگوید چه کسی این مزخرفات را به من گفته اما او با همان صدای سرد و آرام ، زمزمه میکند + اره ..... اینو میخواستی بپرسی ؟ _ من ... من زنتم . پوزخند صدادارش به گوش هایم میرسد + از فردا دیگه نیستی دمی از هوا میگیرم و سعی میکنم لرزش بدنم را کنترل کنم _ کاوه جونم ؟ من ... من گشنمه احساس میکردم تمام بدنم در حال فروپاشی است ۴ روزِ تمام بی انکه چیزی بخورم ، خانه شان رابرای عید ، تمیز کرده بودم + برو یک چیزی بریز تو شکمت خب .... کار دارم ، باید برم _ کاوه جونم ..... من .... من خیلی دوستت دارم ها سکوت برقرار میشود پشت تلفن به آنی حلقم میسوزد کفِ خونی از دهانم بیرون میپاشد و من به سرفه می افتم + چته ؟ باز داری بازی راه میندازی ؟ با صدایی که داشت تحلیل میرفت ، میپرسم _ من ... نحس بودم ؟ حالا دیگر نگرانی به صدایش نفوذ کرده + کجایی ؟ چت شده ؟ چرا صدات اینجوریه ؟ دست روی قفسه سینه ام که دیگر داشت از حرکت می افتاد میگذارم _ ف..فقط کافی بود ... بهم بگی ... که نحسم .... خودم میرفتم ...... انگار میفهمد حال بدم را فریاد میزند + کجایی ماهین ؟؟ با تو ام لعنتی ..... جوابمو بده چشم هایم روی هم می افتند من باید زودتر از اینها ، زندگی نحسم را از زندگی اش دور میکردم ..... اما ای کاش او زودتر از آنکه چشم هایم تار شوند ، میگفت که نحس نیستم .... میگفت که دوستم دارد .... https://t.me/+Di9sge1rS5xlNDdh https://t.me/+Di9sge1rS5xlNDdh https://t.me/+Di9sge1rS5xlNDdh https://t.me/+Di9sge1rS5xlNDdh
Mostrar todo...
👍 13