cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

🔞خوناشام🩸میلیونر⛓ شاهزاده الفا و 🐺 نقره ای تنهایش

‼️محافظ کانال و تعرفه ی فروش رمان ها، پس از اتمام ، فایل عیارسنج در این کانال قرار میگیره 👇 https://t.me/joinchat/RiqAuohAdobC7zvX ربات ناشناس درخواست و نظرات شما دوستان 👇 https://t.me/iHarfBot?start=2542302291

Mostrar más
El país no está especificadoEl idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
Publicaciones publicitarias
593
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

❗فردا از #خوناشام_میلیونر پارت داریم❤
Mostrar todo...
#پارت_14 رومن به صندلی تکیه داد" من باید پیش یه انسان فانی برم " لعنتی اون باید از کنترل ذهن استفاده کنه بعد حافظه ی دندون پزشک و پاک کنه. در غیر اين صورت هیچ فانی مایل به کمک کردن به اون نیست. "ممکنه تو پیدا کردن یه دندون پزشک اونم تو این موقع از شب دچار مشکل بشیم." لازلو سمت میز رفت و یه دستمال کاغذی برداشت بعد شروع به پاک کردن خون از روی وانا شد. نگاهی نگران به رومن انداخت.  "آقا ، شاید بهتر باشه دندونتون رو داخل دهانتون  نگه دارید." گرگوری پشت میز کار ، صفحه زرد تو دستش رو دوباره مرور کرد.  "شیش ، یک تعداد دندانپزشک وجود داره." صاف ایستاد و پوزخندی زد.  " پیدا کردم! کلینیک دندانپزشکی SoHo SoBright بیست و چهار ساعته در روز برای شهری که هرگز نمی خوابه ، بازه. یکنوع بازی شبیه لوتو." لازلو نفس عمیقی بیرون داد.  "خیلی خوبه. مطمئن نیستم ، چون قبلاً چنین اتفاقی ندیدم، اما می ترسم اگه نیش شما امشب با موفقیت درست نشه ، هرگز نخواهد شد." رومن بلند شد.  "منظورت چیه؟" لازلو حوله های کاغذی خون آلود رو در سطل آشغال کنار میز انداخت.   "جراحات ما به طور طبیعی هنگام خواب بهبود پیدا می کنه. اگر طلوع افتاب شما در حالی که هنوز نیش خودتون رو از دست دادید بخوابید ، بدن شما برای همیشه رگهای تغذیه ای و زخم و می بنده‌" _گه توش.   رومن ایستاد.  "پس امشب این کار انجام میشه" "بله قربان." 
Mostrar todo...
#پارت_13 _رگ تغزیه جایی که دندون نیش بهش متصل بود باز شده. رومن دستمال رو روی سوراخ جایی که باید دندون نیش راستش بود فشار داد. "نازکه" لازلو گفت"شما با قدرتتون می تونید خونریزی رو قطع کنید." _این سوراخ بسته میشه اما من برای همیشه یه نیش خواهم داشت. رومن دستمال خونی رو کنار گذاشت و دندون نیشش رو روی سوراخ فرو برد. گرگوری خم شد تا نگاهی بندازه. _فکر کنم درسته. رومن دستش و ول کرد و تلاش کرد تا دندون نیشش سر جاش بمونه. نیش چپ درست سر جاش بود در حالی که با رها کردن دندون راستی روی شکم وانا افتاد. خون بیشتری شروع به ریختن کرد "اوه" رومن دستمال رو دوباره تو دهنش فرو کرد. _قربان،پیشنهاد می کنم به دندون پزشکی مراجعه کنید. لازلو دندون نیش و برداشت همون طور که سمت رومن می گرفت این و گفت. _من شنیدم که اون ها می تونن دندون از دست رفته رو ترمیم کنن. "درسته."  گریگوری خرخر کرد. "کاری که باید انجام بده اینه که وارد یه مطب بشه و بگه ببخشید من یه خون اشامم و دندون نیشم رو که به‌ اندازه ی یه انگشته تو یه عروسک جنسی فرو کردم و از دست دادمش. اونها قرار نیست برای کمک به او صف بکشن." رومن گفت "من به یه دندون خون آشام احتیاج دارم. به لیست سیاه نگاه کن. "لیست سیاه؟"  گریگوری روی میز رومن خم شد و شروع به باز کردن کشوها کرد.  "می تونی لیسش بزنی." "یه دهن خونی الان دارم ! به کشوی پایین نگاه کن." گروگری فهرست تلفن سیاه رو برای مشاغل مربوط به خون آشام ها پیدا کرد و اون رو باز کرد تا صفحات سفید داخل اون رو نگاه کنه.   "باشه."  انگشت و پایین آورد.  " قبرستون ها . تعمیرات تابوت. خدمات نگهداری از دخمه ها. دخمه های سفارشی با پنجاه درصد تخفیف. جالبه." رومن غرید: "گرگوری". "درسته."  ورق زد.  "خوب. D's. اموزش آداب و معاشرت که مثل یه جنتلمن لاتین حرکت کنید. زایمانهای کثیفی مثل یه نوزاد در خاک از کشور قدیمی می خوابن. لباسهای دراکولا کوچک به اندازه های اضافی." رومن ناله کرد.  "من در ژرفای پوستیم."  اون آب دهنش و بلعید و از طعم خون لبخند زد.  وعده غذایی برای اولین بار  طعم بهتری داشت. گرگوری ورق دیگه ای زد.  "پارچه های تضمین شده برای جلوگیری از نور خورشید آزار دهنده ،سیاه چال هایی به انتخاب شما از چندین نقشه طبقه شده. "او آهی کشید. همش همین بود جزء یه دندون پزشک."
Mostrar todo...
❗فردا از شاهزاده‌ی خوناشام پارت داریم
Mostrar todo...
#پارت_12 با مکیدن های مکرر، خون از طریق دندون های نیشش بیرون ریخت و دهانش و پر کرد. قورت داد و با حرص بیشتر نوشید خوشمزه و عالی، اون مال خودش بود. دستش و روی نوک سینش گذاشت فشار داد چه احمقی بود چطور به خوردن خون تو لیوان راضی شده بود. آخه چطور ممکنه این جایگزین خون گرم جاری شده از لب ها و مکیدنش کرد؟ اونم توسط یه شیطان، تقریبا فراموش کرده بود که این می تونه چه قدر شیرین و لذت بخش باشه. این یه تجربه عالی بود تمام حواسش مثل یه شیر فعال بود و تو آتیش می سوخت دیگه هیچ وقت از تو لیوان خون نمی نوشه هیچ وقت. با یه مکیدن دیگه متوجه شد که کاملا خشکش کرده خوب تا آخرین قطره از خونش و نوشیده بود اما بعد از این اتفاق تازه از حس‌گنگ و گیجی‌ که داشت بیرون اومد. چه جهنم خونیی، اون کنترلش رو از دست داده بود اگه اون یه فانی بود الان مرده بود. و اون می تونست با این کارش فرزند دیگه ای از خدا رو نابود کنه. چطور ممکنه این امر علت رفتار تمدن خون آشام ها رو پیش ببره؟  این عروسک به هر خون آشام یادآوری می کنه که گاز گرفتن چقدر لذت بخشه.   هیچ خون آشامی ، حتی پیشرفته ترین و امروزی ترین خون آشام  ، نمی تونه از این تجربه استفاده کنه بدون اینکه چیزی واقعی بخواد. تنها چیزی که فکرش رو می کرد گزیدن اولین زن زنده ای بود که با اون روبرو می شد.  وانا پاسخی برای حفظ انسان نبود.اون شعار مرگ بر وجود آنها بود. (منظور رومن اینه که خوناشام هایی که خیلی وقته کسی رو گاز نگرفتن با این کار دوباره اون لذت و تجریه می کنن و اشتیاقشون زیاد میشه برای گاز گرفتن ،و این امر باعث به خطر افتادن جون انسان ها و شروع جنگ میشه) رومن با ناله دهنش و از گردن اون جدا کرد.  خون روی پوست سفید عروسک پاشید اول فکر کرد که اون نشت کرده.   اما نه ، اون مطمئن بود که اون و خشک کرده بود.  لعنتی ، خون ازش میاد .  "چه جهنمی؟" لازلو زمزمه کرد: "وای خدای من". "چی؟"  رومن به گردن اون نگاه کرد و اونجا داخل  پلاستیک سخت جای گرفته بود ، و اون یکی از دندانهای نیشش بود. "فاگ!"  گریگوری با اون  قیافه زیباش نزدیکتر شد.  "چطور شد؟" "پلاستیک" خون بیشتری از دهان رومن چکه کرد.  لعنتی، اون داشت تمام خونی رو که خورده بود رو از دست می داد.  "پلاستیک داخلش سخته و لاستیکیه. اصلاً شبیه پوست انسان نیست." "اوه عزیزم."  لازلو با انگشتای عصبی به دکمه‌ی دیگه حمله کرد.   "این وحشتناکه تو بافت خارجی خیلی واقعی به نظر میرسه. من متوجه نمیشم ... خیلی متاسفم ، آقا." "این کمترین مشکله ماست."  رومن دندونش رو از گردن دختره جدا کرد.  بعداً نتیجه ی تأسف بار خودش و توضیح می داد.  در حال حاضر ، اون نیاز داشت تا دندون نیشش رو ترمیم کنه. "تو هنوز داری خونریزی می کنی."  گریگوری یه دستمال سفید بهش دادو...
Mostrar todo...
#پارت_11 رومن برای لمس گردن وانا دستش و بالا برد پوستش سردتر از پوست واقعی انسان بود اما هنوزم خیلی نرم بود. زیر نوک انگشتاش شریان قوی و ثابتی رو حس می کرد. ابتدا نبض و فقط با انگشتاش حس کرد اما بعد چند لحظه این حس با کوبیده شدن در تمام بدنش از بین رفت. آب دهنش رو قورت داد چه قدر گذشته بود هجده سال؟ نبض رو بدنش پخش شد و قلب خالی و یخیش و تمام حس های اون و پر کرد. سوراخ های بینیش باز و بسته شد حالا اون بوی خون می داد. گروه خونی A مثبت درست خون مورد علاقه ی رومن  تمام بدنش همزمان با اون نبض شروع به تپیدن کرد. منطقش و از دست داد و جاش و احساس گرفت. احساسی که سال ها تجربه نکرده بود خون خواهی تمام وجودش رو فرا گرفت و باعث خرخر گلوش شد و آلتش سخت. انگشتاش رو دور گردن عروسک حلقه کرد و اون و سمت خودش کشید. _من می خوامش. این و گفت و برداشتش و سمت مبل با سرعت زیاد حرکت کرد و اون و روش پرت کرد. آروم دراز کشید حالا پاهاش به صورت خم شده روی کوسن بود. تحمل دیدش تقریبا پیش از اندازه بود مقدار کمی خون تو رگ های رومن فریاد کشید ،می جوشید و آماده ی دریدن بود و فقط یه چیز می خواست اونم خون اون زن بود. روی مبل نشست و موهای دختره رو از روی گردنش کنار زد. پوزخندی که زد کمی ناراحت کننده بود اما به راحتی نادیده گرفته شد. وقتی خم شد انعکاس خودش و تو چشمان شیشه ای عروسک دید. نه چون اصلا چیزی قابل نمایش نبود. تنها چیزی که میدید نورهای قرمز و درخشان چشمان خودش بود. وانا باعث شده بود تا بیدار بشه. صورتش و برگردوند تا گردنش و ببینه شریان نبض دار روی گردنش این و می‌گفت که من و ببر من و ببر. با غرغر کمی بدنش رو فشار داد دندون های نیشش بیرون اومد و باعث شد تا موجی از لذت درونش موج بزنه. بوی خون درونش هجوم برد و آخرین ذره ی کنترلش رو ازش گرفت و جانور درونش رو آزاد کرد و گازش گرفت. طول کشید تا به خودش بیاد و به واقعیت برگرده. پوست اون ممکنه مثل انسان باشه اما بافت داخلیش کاملا متفاوت بود. پلاستیک سخت و ضخیم بود اگه این موضوع مرتبط باهاش نبود ثبت نمی‌کرد  بوی خون افکارش رو بهم می ریخت. غرایزش پیروز شد و مثل یه حیوون گرسنه تو مغزش زوزه کشید. دندون های نیشش رو عمیق و عمیق تر درونش فرو برد تا این که با شکستن دیواره ی شریانی اون احساس شیرینی و طراوت کرد اون بهشتی از خون بود.
Mostrar todo...
🔥🔥🔥 🔥🔥 🔥 #الفا_پارت1 خلاصه: در زیر ماه خونین ، در پیشگویی گفته شده است که یک گرگ با خون مخلوط یک جادوگر و یک خون آشام متولد می شود. معلوم می شود که سِلِن بر جهان ماوراء طبیعی فرمانروایی می کند و از قدرت وحدت گرگینه ها برخوردار خواهد بود. سِلِن که خانواده اش را از دست داده ،قصد پیدا کردن برادر خودش را میکند؛ تنها خویشاوند باقی مانده اش که به نظر می رسد زنده است. ولیعهد آلسید مک سیگورد ، پسر دوم پادشاه ویکتور ، مغرورترین ، بی رحم ترین و قدرتمندترین در بین همه خواهر و برادرهایش است. او نیز آلفا است ، هرچند مانند پدرش پادشاه آلفاها نیست. با وجود نوزده سالگی ، آلسید به عنوان جوانترین ژنرال پدرش در پادشاهی گرگینه ها شناخته می شود. بنابراین ، نیروهای تاریک از پیشگویی که قرار است به ثمر برسد می ترسند. نبردی برای برتری بر جهان ماوراء طبیعی اتفاق می افتد. ------------ چه سرنوشت پیچیده ای در انتظار شاهزاده آلفا و سلن است؟ آیا عشق همه چیز را فتح می کند یا تاریکی همه چیز را فرا می گیرد؟ نبرد بین خوب و بد ؛ چه کسی در این نبرد برای برتری پیروز خواهد شد؟ شروع ترجمه رمان°شاهزاده الفا و گرگه نقره ای تنهایش°
Mostrar todo...
"عشق اثبات نمی خواهد ، بی قید و شرط اتفاق می افتد؛من از دست دادن تو امتناع می کنم !!″ ~ شاهزاده آلسید "اگر من جهان را در کف دست خود دارم ، چه کسی به عشق نیاز دارد؟" ~ پادشاه ویکتور
Mostrar todo...
#پارت_10 رومن به خشکی گفت:" اونها هرگز این طور نیستن." _استفاده ازش آسونه. لازلو به گردن عروسک اشاره کرد.  "گیره رو بر می دارید ، قیف کوچک و واردش می کنید  ، دو چهارم خون مورد علاقه خودتون رو از صنایع Romatech انتخاب می کنید و اون و پر می کنید." "وقتی خون کمی داشته باشه چیزی روشن یا اخطاری داده میشه؟" لازلو اخم کرد " فکر کنم بتونم یه چراغ نشانگر بزارم." رومن آهی کشید و گفت"شوخی بود‌ ادامه بده" _بله قربان. لازلو گلویی صاف کرد" سوئیچی که اینجاست باعث میشه تا پمپی که داخل سینه ی عروسک گذاشته شده روشن شه. به اصطلاح یه قلب مصنوعی . این باعث جریان خون در شریان و شبیه سازی یه نبض واقعی می شه." رومن سری تکون داد.  "و این جا باتری قرار می‌گیره." صدای گرگوری خفه به نظر می رسید: "هییمم."  "اون ادامه می ده و می ره." رومن نگاهی به معاون خودش انداخت و اون و در حالی که دندان هاش رو روی انگشت شصت وانا تکان می داد دید. چشماش از هیجان درخشید "گرگوری! عقب برو." با یه غرش کم ، گرگوری پای عروسک و انداخت.  "تو دیگه سرگرم کننده نیستی." رومن نفس عمیقی کشید و آرزو کرد کاش براش صبری بمونه. اما هیچ خدای عزت نفس نمی خواد دعای یه دیو و با یه اسباب بازی جنسی فانی بشنوه.  " از آزمایش رد شده؟" "نه آقا."  لازلو سوئیچ VANNA رو زد.  "ما فکر کردیم شما باید افتخار اول بودن و داشته باشید." اولین.  نگاه رومن بدن کامل عروسک و اسکن کرد ، جسمی که حالا با خون حیات بخش درونش می تپید.  "‌حالا آماده برای گاز گرفتن یه خوناشام هستش." گرگوری در حالی که ژاکت شام مشکیش رو صاف می کرد ، لبخند زد.  "چالش تست چشایی. لذت ببر." رومان به معاون  بازاریابی خودش ابرو بالا انداخت . بدون شک ، این آزمایش ایده گرگوری بود. احتمالاً فکر می کرد رئیسش برای احساس زنده بودن به کمی هیجان احتیاج دارد.  متاسفانه حق با اون بود.
Mostrar todo...
#پارت_9 گرگوری ، ظاهراً از عصبانیت رئیسش بی توجه بود ، خندید.  "VANNA وانا یه وسیله‌ی ضروری برای  تغذیه‌ی مصنوعیه یه خون آشامه." لازلو دکمه گشاد روی مانتو‌ آزمایشگاهش رو  پیچید ، و ابروهاش از نگرانی رو هم بود.  بدیهیه که اون روحیه و حس خشم رئیسش رو بسیار جدی تر می گرفت.  "اون راه حل مناسبی برای خون آشاماست که هنوز مجبور به گاز گرفتنن و اون در هر نژاد یا جنسیتی که ترجیح بدن در دسترسشون خواهد بود." "تو قصد داری اسباب بازی های مردونه هم بسازی؟"  رومن پرسید. "بله " بالاخره دکمه شل شد و روی زمین افتاد.  لازلو اون و برداشت و تو جیبش گذاشت. "گرگوری فکر می کرد ما می تونیم از اون در شبکه‌ی خون آشام دیجیتال تبلیغ کنیم. شما می توانید VANNA Brown ، VANNA Black¡ª وانا قهوه ای، وانای سیاه  رو انتخاب کنید" "و اینی که اینجاست حتما VANNA White وانای سفیده ؟"  رومن لبخند زد.  "بخش حقوقی عاشقش می شه." "ما می تونیم چند عکس تبلیغاتی از اون با یه لباس شب مجلل بگیریم."  گرگوری قوس پاش و نوازش کرد.  "و چند صندل سیاه " رومن نگاهی به معاون خودش در بازاریابی انداخت  ، سپس به‌سمت لازلو رفت.  "تو میگی از این عروسک می شه به عنوان تغذیه کردن استفاده کرد؟" "آره!"  لازلو با اشتیاق سرش و تکون داد.  "دقیقاً مثل یه زن زنده ، اون قادر به انجام چند وظیفه ست و هم نیازهای جنسی و هم تغذیه شما رو برطرف می کنه. اینجا اجازه بدید بهتون نشون بدم ." اون عروسک و به جلو خم کرد و موهایش و به کناری کشید.  "من کار رو اینجا انجام دادم ، جایی که خیلی قابل توجه نباشه." رومن کلید کوچیک و برش U شکل رو برسی کرد.  در پایه U ، یک لوله کوچک با انتهای گیره بیرون زده بود.  "تو لوله توش گذاشتی؟" "بله. این به طور خاص برای شبیه سازی شریان واقعی طراحی شده . ما یه الگوی دایره ای داخلش گذاشتیم."  لازلو انگشتش و روی بدنش گذاشت تا محل شریان کاذب و نشون بده "این از طریق حفره قفسه سینش حرکت می کنه، سپس از یه طرف گردن و از طرف دیگه پایین می ره ، و در نهایت به سینه بر می گرده." "و تو اون و با خون پر می کنی؟" "بله ، آقا. اون بسته بندی شده با یک قیف رایگان خواهد بود. خون و باتری الان داخلش گذاشته نشده."
Mostrar todo...