#تاوان_بی_گناهی
#الهه
#پارت71
مامانم یکم با دقت نگاهم کرد..اخماشو برد توهم و گفت:
_چرا رنگو روت قرمزه؟
رنگو روم قرمزه...وای یاابلفصل...
سریع آب دهنمو قورت دادم و به آیینه پشت سرم نگاه کردم..
وای من چرا انقد سرخ شدم..
دستی به صورتم کشیدم و سریع خودمو از اون حالت گیجی و هولی درآوردم...
رو به مامانم کردم و گفتم:
+ههه وا ایش چرا اینشکلی شدم شبیه آفتاب پرستا😑چیزی نیست مامان بغل بخاری نشسته بودم گرمم شد واسه همین قرمز شدم..
اینو که گفتم سریع رفتم توی اتاق و درو بستم..
عوووووف خدا داشتم سکته میکردم..چقد شرایط بدی بودا..
گوشیو نگاه کردم و چشمم که به پیامای سحر خورد لبمو گاز گرفتمو بهش گفتم میرم صورتمو آب بزنم و بیام..
عوووووف..تو عمرم همچین حالتیو تجربه نکرده بودم..
رفتم سمت صورتشویی.شیر ابو باز کردم و چند مشت آب به صورتم زدم..
آخ.. سردی آب گرمیه پوستمو از بین میبرد...
ولی گرمیه درونمو چی...اونو چیکارش کنم..
از صورتشویی فاصله گرفتم و رفتم سمت یخچال..
احساس میکردم خون توی بدنم مثل مواد مذابه..
پارچ پر از ابو برداشتم و چند تیکه یخ توش شکوندم،و بدون اینکه بریزم توی لیوان همینجوری یه نفس سرکشیدم..
آخخخخی..داشتم هلاک میشدمممم..
گوشیم داشت زنگ میخورد.از اشپزخونه فاصله گرفتم و به سمت اتاقم رفتم..
آخ حلال زاده من...تو دلم داشتم بهت فکر میکردم قربونت برم.
+الوسلام عشقم
_سلام الهه ی من خوبی عشقم
+خوب...خوب که چی بگم..دلم میخواد پیشم بودی الان..پدرم درومد عشقم..
_اخ الهه من توام باید الان کنارم میبودی..دارم میسوزم الهه..نمیدونمچم شده..
+قربونت برم..منم مثل تو بودم ولی الان رفتم یه آبی به صورتم زدم یکم بهتر شدم..
+سحرمن؟
_جانم
+عشقم خیلی دوست دارم..
_منم دوست دارم عشقم خیلی زیاد
صدامو یکم پایین تر آوردم و آروم بهش گفتم:
+تو خانومیِ منیا🙈😍
_الهییی من فداتبشممممم..باز یه حرفی زدی که من نمیتونم جوابتو بدم...❤❤❤😍😍😍😍😍💍💍💍
+آخه من متخصص دلبری از سحرم هستم😌😉
سحر خواست چیزی بگه که گویا پدرش اومده بود و معذب بود.ازم خواست که بیام تلگرام و اونجا باهام حرف بزنه..
بعد از قطع کردن گوشی یه اهنگ شاد پلی کردمو چند دقیقه ای به افق خیره شدم در حالی که نیشم باز بود به سحر فکر میکردم❤😍😁