نگار فرزین ( بی گناه)
بی گناه (آنلاین) آهو _ آوای زندگی _ بیراه عشق _ستاره های نیمه شب ( فایل کامل) وکیل تسخیری جلد یک و دو و سه نگار فرزین نویسنده @Negar_farzin_1350
Mostrar más16 485
Suscriptores
-2824 horas
+857 días
+20130 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
Repost from N/a
_دیگه هرگز نبینمکه به هیچ مردی اونطوری نگاه کنی!
قلبم تند می زند؛ این آدم همان کیان این اواخر نبود.
کیانی که همه چیز دروجودش مرده بود. که به من اعتراف کرده بود نمی خواهدم!
الان که نه مامان بود و نه علیرضا و نه هیچ کسی...چطور نقش آدم عاشق را بازی می کرد.
با کف دستم پسش زدم.
امااو تحمل نداشت. امشب عوض شده بود. من را جلو کشید و نفس داغش گونه ام را سوزاند:
-تو باید فقط مال من باشی. مال من!
من زن رسمی اوبودم!
https://t.me/+Lrd75KPtSq5mYTlk
https://t.me/+Lrd75KPtSq5mYTlk
یه داستان خیلی نرم و عاشقانه با قلمی بسیارروان و قوی که فکر می کنم اگر نخونی باختی!
63620
Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️🔥
🩵 عاشقش شدم.نمیدونستم که دوست داداشمه! دل دادم بهش وخودمو دراختیارش گذاشتم اما بی هوا غیب شد ومن موندم و...
💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...
🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد
🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و
❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم رفت
🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...
💜لینک رمان های آنلاین اینجاست
💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه
💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه
💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...
🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت
❤️عاشقانهای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی
🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه
💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...
❤️دوست داشتنش ساده نیست
🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...
🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...
🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه
💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!
🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقهاش در ترکیه زندگی میکند...
🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بیرحم میشود
💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل
🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره
🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...
❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم
🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم
🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی
💜عشق تا بینهایت
💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...
💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش میشه
🩷عشق عجین شده خون و باروت
💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی
🩶عروس خونآشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه
💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی
🩵اون مرد دیوانهوار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....
❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم
💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..
💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.
🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.
🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره
💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم
💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی
🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...
🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود
🤎من واقعیتم که دردهای بیاغراق زندگی، روی دوشم سوارند!
💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد
❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد
🖤همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام
🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته
🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام
💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...
🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک
🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد
🩵عشقم بهم خیانت کرد
🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون
💙رابطهای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز
💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم میخواست که...
❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...
🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود
🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!
❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
15410
Repost from N/a
- دوستت دارم ، اما نه به عنوان یه زن . دوستت دارم مثل دختری که خودم بزرگش کردم گندم .
پلک زدم و لبام و روی هم فشردم .
- کی گفته من ...... عاشقتم ؟
یزدان جلو اومد ، انقدر که باید برای دیدنش سرم و بالا می گرفتم . انقدر که سینه به سینه ام شد ....... انقدر که نفس های گرم و مردانه اش و روی گونه های یخ زدم حس می کردم .
به نوک انگشتش ، یقم و کنار زد و به تتو اسم خودش که بالای سینم زده بودم نگاه انداخت .
- این اسم منه ، نه ؟
نفس عمیق کشیدن هم دیگه برای پایین دادن بغض تو گلوم چاره ساز نبود ......... دستام و مشت کردم و فشردم ........ نمی خواستم ملامت بشم ........ بخاطر عشقی که نفهمیدم کی تو قلب و روح و جسمم نشست و عجین شد .
من یزدان و دوست داشتم و از برملا شدن این حس وحشت داشتم ....... آره می ترسیدم .
- مگه فقط یدونه یزدان ....... تو دنیا داریم که به خودت ........ گرفتی ؟ فقط یه ....... تشابه اسمیه .
نگاه یزدان آروم بالا اومد و تو چشمام که مطمئناً سرخ و پر بغض دیده میشد ، نشست ....... بد بود که یزدان ذره ذره من را می شناخت . بد بود که حرف نزده هم یزدان دردم را میفهمید ......... بد بود که تا این حد من را بلد بود .
- من تو رو بزرگ کردم گندم ........ از وقتی که نیم متر قد بیشتر نداشتی و شبا از ترس تو بغلم می خوابیدی .......... تا الان که با این چشمای آماده به گریت جلوم ایستادی .......... به خودت بیا گندم ......... تو برای من کافی نیستی . نه اینکه بد باشی ، نه اینکه دوستت نداشته باشم ، نه اینکه زشت باشی ........ اتفاقاً تو قشنگ ترین دختری هستی که تو این دنیا دیدم . اما من نمی تونم تو چشمات نگاه کنم و تو رو تو نقش یه زن ببینم . تو فقط برام دخترمی .
لبم و گزیدم و بغضم بالاتر اومد و ابروانم لرز برداشت و یزدان تو نگاهم مات و لرزان شد ........ انگار از پشت شیشه بارون خورده ای تصویرش رو می دیدم .
- چرا ........ چرا اجازه نمیدی که تلاش کنم ......... که شاید تونستم ...... حست و به خودم ...... عوض کنم . شاید تونستم ......... برات همون زنی بشم که می خوای .
ابروان یزدان اندکی درهم رفت و خودش را اندکی عقب کشید .
- قراره چطوری حسم و عوض کنی ؟ قراره چه بلایی به سر خودت و من بیاری تا نگاهم و به خودت عوض کنی ؟
دماغم و صدادار بالا کشیدم و لبم و بیشتر از ثانیه قبل گزیدم که قطره اشکی روی گونم رد انداخت ........... حتی ایده ای نداشتم که قراره چوری نگاهش و نسبت به خودم عوض کنم .
اگه به لباس باز پوشیدن و نشان دادن زنانگی هایم بود که من همین الانش هم با یک تاپ نیم تنه و شلوارک بسیار کوتاه ریش ریش که قدش دو وجب بالاتر از زانوانم بود ، مقابلش ایستاده بودم .
اگه به خوابیدن درون تختش بود که من گاهی بعضی شبها که با کابوس از خواب می پریدم بدون آنکه اجازه از او بگیرم ، به تختش می رفتم و سر روی سینش می گذاشتم و مجبورش می کردم آنقدر برایم حرف بزند تا خوابم ببرد .
حتی تا شش سالگی ام هم در خاطرم بود که او من را به حمام میبرد .
من هیچ چیز تازه ای برای عرضه به او نداشتم .
- من ........ من ......... دوستت دارم یزدان ........ به خدا دوستت دارم ........
ابروان یزدان عمیق تر درهم رفت .
سرش و به سمتم خم کرد و از فاصله ای نزدیک تر در چشمان خیسم نگاه انداخت .
- می دونی انتظار من از یه زن چیه ؟ می تونی برام برآوردش کنی ؟ آره گندم ؟
- بگو ......... بگو انتظارت چیه . شاید ........ شاید تونستم برآوردش کنم وووووو .....
https://t.me/joinchat/hXznhyAIK50yMGE0
19500
Repost from N/a
_ هزینه سزارین بزن به حساب بیمارستان
لگنت کوچیکه طبیعی احتمال خونریزی و پارگی هست نمیتونی طاقت بیاری
ماهی از درد سرش رو به بالشت بیمارستان فشرد
_نه خانم دکتر میتونم بخدا
_یعنی چی؟ من باید تشخیص بدم یا شما؟
ماهی بغض کرده لب چید
_الان ... گفتن ۳ سانت دهانه رحم باز شده
توروخدا ... من زور میزنم سزارین نکنید
دکتر بی حوصله اخم کرد
_به همکاری نیست!
میگم بدنت دووم نمیاره یا خودت میمیری یا بچه خفه میشه
عصبی زیرلب ادامه داد
_وقتی تو این سن حامله میشی همین میشه دیگه که من هر حرفو باید صدبار بگم
تو الان باید مدرسه میبودی نه رو تخت زایشگاه
ماهی با درد ناله کرد و دستش رو روی شکمش گذاشت
پرستار با دلسوزی جلو اومد
_همراهیت کجاست؟
من بهش بگم پرداخت کنه
بغض ماهی منفجر شد
پایین تنهاش تیر میکشید و مرگ و به چشماش دیده بود
_ همراهی ندارم ، تنهام
درد دوباره شروع شد
تو دلش به بچه التماس کرد
_توروخدا تنهام نذار
توروخدا سالم دنیا بیا
تو که میدونی مامان پول عمل سزارین نداره
ماما با اخم برگشت
_چی شد؟ پرداخت کردید؟
۲۷ میلیون بیشتر نیست
چون شما وضعیتتون اورژانسیه و اونجا دولتیه میرسه به ۱۲ تومن
دخترک بلندتر هق زد
درد شدت پیدا کرد
_ التماستون میکنم ... کمکم کنید طبیعی به دنیاش بیارم
ماما صداشو بالا برد
_ میمیری میگم
چه اصراری داری به طبیعی
بابای این کجاست اصلا؟
تو زبون نمیفهمی با شوهرت حرف بزنم
ماهی چشماشو بست
اشک روی گونه هاش چکید و بدنش لرزید
بابای بچهاش؟
دکتر طوفان خسروشاهی؟
همون مردی که ماهی براش قربانی انتقام بود؟
بی جون هق زد و با چشمای بسته تو دلش با بچه حرف زد
(کاش میتونستی تو به جای من حرف بزنی
من دارم از درد میمیرم مامانی
کاش تو زبون داشتی و تعریف میکردی بابات چیکار باهامون کرد
که چطور طوفان شد تو زندگیِ دخترعمهی ۱۷ سالش تا از اصلان خان خسروشاهی انتقام بگیره)
پرستار با عجله گفت
_ ضربان قلبش ضعیفه خانم دکتر
_ پروندشو بیارید
ماهی نمیشنید
گوش هاش سوت میکشید و حتی جون نداشا برای آخرین بار شکمش رو نوازش کنه
(کاش میتونستی بهشون بگی بابای من همکارتونه و شماها دارید اینطور تحقیرآمیز با مامانم حرف میزنید
میگفتی بابای من تخصص قلب داره
که الان آمریکاست
که اومد تا خانوادهی مادریمو زمین بزنه و برگرده و این وسط مامانم شد قربانی
میگفتی بابامم مثل شما دکتره
میگفتی مامانم ازم قول گرفته منم دکترشم)
_ خانم دکتر مشکل قلبی داره
_ ای وای ، چرا اعلام نکرده؟
بگید دکتر قلب و عروق بفرستن بخش زنان زایمان
کسی ماسک اکسیژن روی صورتش قرار دار و ماهی بی جون لبخند زد
( آمریکا خوش میگذره طوفان خسروشاهی؟
تو هم میری بالای سر زنای باردار که مشکل قلبی دارن؟
وقتی کمکمشون میکنی بچهاشونو سالم به دنیا بیارن اصلا یادت میاد زن و بچه خودت یک جای این دنیا برای زندگیشون میجنگن؟)
گوش هاش سوت کشید ، چشماش سیاهی رفت و کسی سوزن رو توی رگش فرو برد
_ بفرستیدش اتاق عمل تا دکتر خسروشاهی برسن
برای ثانیه ای پلکش پرید از شنیدن فامیل آشنا
نتونست مقاومت کنه
به توهماتش لبخند زد و هوشیاریشو از دست داد
طوفان با اخم وارد اتاق عمل شد و سمت بیمار قدم برداشت
_چندساله طبابت میکنید خانم دکتر که هنوز نمیدونید باید قبل از زایمان شرح حال دقیق بگیرید؟
زن مضطرب دهان باز کرد که جواب دهد که طوفان تشر زد
_نمیخوام چیزی بشنوم
رضایت نامه رو بدید شوهرش امضا کنه
وضعیت قلبی که تو پرونده شرح داده شده بود اصلا برای زایمان خوب نبود
پرستار مداخله کرد
_شوهر نداره دکتر
همراهی نیاورده
طوفان بدون نگاه به صورت بیمار سمت دستگاه ها رفت
_چندسالشه؟
_هفده
برای ثانیه ای دست طوفان مشت شد
ماهیِ کوچولوی اونم 17ساله بود
فقط هیفده سال زندگی کرد و بعد از اون طوفان با بی رحمی روزگارش رو سیاه کرد
نفس عمیقی کشید
باید جون دخترک رو نجات میداد
شاید میتونست بعدا ازش بخواد برای پیدا شدن ماهی کوچولوش دعا کنه!
نیمه های عمل بود که هشدار داد
_بیشتر از این بیهوشی برای قلب ضرر داره ممکنه بره تو کما
بی حسی تزریق بشه ، هوشیارش کنید
پرستار سر تکون داد
_چشم دکتر
ماما نوزاد خونی رو از شکم دخترک بیرون کشید و طوفان ناخواسته لبخند زد
دخترک ۱۷ساله ای که صورتش زیر ماسک اکسیژن و کلاه اتاق عمل پنهون بود
صدای گریه نوزاد بلند شد
چشم های بی جون دخترک باز شد
به سختی ماسک رو از روی صورتش برداشت و خش دار نالید
_بچم
ماما با کینه اخم کرد و طوفان متوجه نفرتش شد
عقب زدش و با چشماش هشدار داد
نوزاد رو از بین دستاش بیرون کشید و روی سینه ی مادر گذاشت
_ پسرکوچولومون کاملا سالمه خانم جوان
اما برای زایمان های بعدی حتما زیرنظر متخصص قلب باش وگرنه
سرش رو بلند کرد و ساکت شد
زمان ایستاد!
بی جان پچ زد
_ ماهی
https://t.me/+QDTT3Dj00r9kNzE0
https://t.me/+QDTT3Dj00r9kNzE0
https://t.me/+QDTT3Dj00r9kNzE0
29520
Repost from N/a
_ دلم میخواد رو گردنت اسنیف کنم.
_ اسنیف چیه؟
با چشمان خمارش به یقهی باز لباسم خیره شد.
نزدیک شد و در فاصلهی نزدیکم ایستاد:
_ اسنیف...
شیشهای از جیبش بیرون کشید و مقابل صورتم تکان داد، پودری سفید درونش بود:
_ به روش کشیدن این میگن!
ابروهایم بالا پرید:
_ و این چیه؟
لبخندی روی لبهایش نقش بست:
_ دوس داری امتحانش کنی؟
چشم ریز کردم، مشکوک بود.
_ چی هست؟
لبهایش را با زبان خیس کرد و دستش را به دور کمرم حلقه کرد:
_ بهش میگن کوک...
اخم کردم:
_ کوک چیه؟ چرا انقد گنگ حرف میزنی؟
با سرخوشی قهقه زد و یک دستی سرهی کوچک شیشه را باز کرد:
_ تا حالا کوکائین نشنیدی؟
ابروهایم بالا پرید:
_ منظورت همون مواد مخدرس؟
لبخند کجش حرفم را تایید کرد، به ارامی انگشتش را روی شانهام کشید و بند لباسم را از روی شانهام پایین برد.
لباس به زور به تنم بند شده بود و هر آن ممکن بود بیفتد:
_ اهوم، همون مخدرس...
_ میخوای، میخوای بکشی؟ تو معتادی؟
دوباره خندید و اینبار محکمتر من را در اغوشش گرفت:
_ تکون نخور!
مطیعش شده تکان نخوردم که شیشهی کوچک را از کنار گردنم کج کرد و با تکانهای ارام خطی از آن پودر را روی شانهام ریخت:
_ اهوم...حالا میخوام بهت نشون بدم اسنیف چیه!
سپس سر به سمت گردنم برد و ابتدا بوسه ای روی گردنم نشاند که در جایم پریدم.
_ هیش گفتم تکون نخور...
سپس بینیاش را به شانهام کشید و سریع نفس محکمی کشید که پودر را به اعماق بینی اش رساند.
-هییی کشیدی واقعا؟
سرش را سریع عقب برد و تکانی داد، چشمانش کمی قرمز شده بود، پرهی بینیاش از ان مواد سفید شده بود.
_ الان، الان تو...
اهمیتی به حرف زدنم نداد و نگاهش را به بدنم دوخت:
_ هوم، گفتم تکون نخور...اما ببین چیکار کردی، اینحا هم کوک ریخته...
روی تخت هلم داد و لباسم را پایینتر کشید:
_ آلا تو مال کیای؟
اب دهانم را قورت دادم، اگر باز هم مراعات نمیکردم مرا می کشت.
او کوهیار آریاتبار بود؛ یکی از بزرگترین مافیا های خاورمیانه!
_ مال توام...
لبهایش گردنم را میبوسید:
_ و من کیام؟
چشم بستم و درحالی که بدنم داشت به لمس لبهایش واکنش نشان میداد لب زدم:
_ کوهیار، آریاتبار...
https://t.me/+b31Rpe2qS5M5MzA0
https://t.me/+b31Rpe2qS5M5MzA0
https://t.me/+b31Rpe2qS5M5MzA0
https://t.me/+b31Rpe2qS5M5MzA0
من کوهیارم...
وقتی تن اون کوچولوی دلبر رو دریدم فکرشو نمیکردم آخرین نفری باشه که بتونه ا
حالموخراب کنه!!
بعد چندین سال برگشتم و دوباره رفتم سراغش. اون حالا یه دختر زیبا و خجالتی بود که داشت دنبال دکتر برای ترمیم بکارت میگشت.
بکارتی که دوباره قرار بود مال من باشه🍑💦💦
#صحنه_دار ⛔️
#دارای_محدودیتسنی❌
15210
Repost from N/a
- یه سابقه دار و از زندان آزاد کردی که بشه شریکت تو شرکت، تو اصلاً عقل داری دختر؟
بگو اصل داستان چیه منو واسه چی میخوای؟
بی توجه به صدای بلندش نگاهم رو، روی اون تتوها وجای زخم روی سر و گردنش چرخ دادم، این مرد واقعا ترسناک بود اما باهوش بود.
- حق داری، من یه چیزی فراتر از یه شراکت ساده میخوام.
اخمهاش توی هم شد فکش رو به هم فشرد و با خشم گفت:
- چی میخوای ازم، فقط کافیه معقول نباشه تا گردنتو خورد کنم و بقیهی عمرم به عنوان قاتل تو زندان باشم.
داشتم از ترس قالب تهی میکردم، وحشت داشتم که بگم چی توی سرمه، اگه میفهمید، اگه عصبی میشد، همینجوریش هم اینقدر ترسناک بود که میخواستم به گریه بیفتم.
- دِ بگو دیگه لعنتی.
شونه هام از داد بلندش بالا پرید و ترسیده به حرف اومدم.
-ازت یه بچه میخوام.
چشمهاش درشت شد، یه تای ابروش رو بالا انداخت و با مکث گوشش رو سمتم لبام آوردم و گفت:
- یه بار دیگه نشخوارکن چی گفتی؟
یه قدم عقب رفتم، نیم نگاهی به در اتاق انداختم و گفتم:
- کلی پول دادم تا آزاد بشی... من... من.. فقط ازت یه بچه میخوام، اگه بچه نداشته باشم نمیتونم از پدرم ارث ببرم شرط گذاشته، تو به من یه بچه بده و برو.
نفسش رو سخت بیرون داد، دو بار گردنش روبه چپ وراست خم کرد و قبل از اینکه حرفی بزنه با خشم به گردنم چنگ زد، تنم رو به دیوار کوبید و فریادش منو تا مرز سکته پیش برد.
- مدل جدیه هرزه بازیه عوضی؟
منو از زندان در آوردی تا بیناموسی کنم؟
اشتباه به عرضت رسوندن دخی، من زندان بودم ولی پسر حاجیم، حلال حروم سرم میشه.
دست روی مچش گذاشتم و با وحشت گفتم؛
- محرم میشیم، صیغهم کن.
فشار دستهاش رو بیشتر کرد و من به سرفه افتادم.
- درمورد من چی فکر کردی؟که یه بچه میکارمو بعدش ولش میکنم؟
اشتباه کردی دختر اشتباه، بهتره منو برگردونی تو زندان.
ولم کرد، به سرفه افتادم اما قدم هاش سمت در و فکر خراب شدن نقشهم دیوونه کرد که جیغ زدم:
- وقت ندارم، به همه گفتم حاملهم لعنتی، چی ازت کم میشه، عشق و حالتو میکنی و گورتو گم میکنی.
اصلا به تو چه که بچه ای هست یا نه، قرار نیست هیچوقت بفههه تو باباشی، فکر میکنه اون نامزد حرومزادهم باباشه.
بیشتر از قبل عصبی شد، سمتم قدم برداشت و قبل از اینکه مشت گره کردش توی دهنم کوبیده بشه با یه جهش خودم رو بهش رسوندم و لبهام رو روی لبش کوبیدم
م اگه این مرد رو رام نمیکردم شیرین نبودم.
- تو به من یه بچه میدی لعنتی.
https://t.me/+1ieqWSWaFKs2ZjY0
https://t.me/+1ieqWSWaFKs2ZjY0
https://t.me/+1ieqWSWaFKs2ZjY0
https://t.me/+1ieqWSWaFKs2ZjY0
https://t.me/+1ieqWSWaFKs2ZjY0
45470
Repost from N/a
داشت به شدت داد می زد. رگگردنش و شقیقه اش جوری متورم شده بود که فکر می کردمهر لحظه ممکنه بترکه. چشماش گشاد شده بودند.
دوستش داشتم. تقصیر من بود!
خودم می دونستم اشتباه کردم؛ بی هوا لبهاشو بوسیدم.
وسط فریاد زدنش بوسیدمش! وا موند!
نفسهاش آروم شدن. خودم دیدمکه سرخی صورتش کم شد. دوباره بوسیدمش!
و دستمو گذاشتم روی شکمش . عضله هاشو لمس کردم. کلافه بود. گفتم:
-می خوامت!
پلک زد و گفت:
-تو دیوونه ای؟ خول شدی؟ وسط دعوا؟ وسط مواخذه ی من؟!
دستم از زیر پیراهنش سر خورد تا روی سنه اش. تپش قلبش رو حس می کردم. گفتم:
-قتل که نکردم! اشتباه کردم! تو هم شوهرمی. حلالمی ...مال منی!
https://t.me/+ZFL0qbI7ikk4OTE0
https://t.me/+ZFL0qbI7ikk4OTE0
کیان مرد عجیبی با گذشته ای پنهان و مونس دختری خیالباف و عاشق پیشه که عشق کیانچشمشو به روی همه ی واقعیت ها بسته. اما یکهو شیشه ی جادویی عشق ترک بر می داره و مونس با حقایق ترسناکی مواجه می شه.
62500
Repost from N/a
-ولم کنین،ولم کنین آشغالا....سورن تورو خدا بگو ولم کنن
جیغ هایش در سالن طویل و بی روح اکو میشد و وحشت را به جانشان تزریق میکرد
ناخن های بلندش را بند دیوار کرده بود و برای نرفتن به آن اتاق نفرین شده به هر ریسمانی چنگ میزد
-بترس سورن!بترس از روزی که از این سگ دونی بیام بیرون ....روزگارت سیاه میکنم سورن
بهار دست سورن را فشرد و در خودش جمع شد . برخلاف سورن که با چشمانی بی تفاوت به دخترکی که بازوانش اسیر دست پرستار ها بود و پاهایش روی زمین کشیده میشد میترسید از دختر مقابلش
-ولم کنین میگم....من دیوونه نیستم....به خدا من دیوونه نیستم...دروغ میگن
دختر وزن زیادی نداشت ولی آنقدر خودش را منقبض کرده بود که برای بردنش نیاز به کمک بیشتری داشتند و دو پرستار حریف دخترک به ظاهر دیوانه نبودند
مهتا حتی فکرش را هم نمیکرد که سورن و بهار اینچنین به او خیانت کنند و او را روانه دارلمجانین کنند
بهترین دوستش با دوست پسرش تبانی کرده بود و تمام دارایی اش را به تاراج برده بودن و در این میان دلی بود که مهتا آن را هم باخته بود.
دست سورن دور شانه بهار حلقه شد و بنزینی شد و آتشی به جان مهتا انداخت که با تمام توانش به سمتشان حمله ور شد و این بار پرستاران هم حریفش نشدند که مهتا از میان دستشان گریخت و سمت بهار هجوم برد
-میکشمت هرزه ...به روح بابام میکشمت
بهار با ترس پشت سورن سنگر گرفت و سورن با اخم هایی در هم خودش را سپر بهارش کرد و مانع برخورد مشت های پی در پی مهتا شد
مشت های مهتا اسیر دست سورن شد و همین تماس کوچک هم برای مهار کردن دختر عاشق اما دیوانه کافی بود که سست شده خیره چشمان سورن شود .
-چجوری تونستی سورن؟!
دستان سورن به دور تن مهتا پیچید و سد چشمان مهتا ترک برداشت و قطره اشکی از چشمانش چکید
-چرا اینکار کردی؟..من دوست دا
با فرو رفتن سرنگ در گردنش ادای عاشقانه هایش نیمه کاره ماند و برای لحظه ای دنیا به دور سرش نوسان گرفت و در میان دستان سورن بدنش همان نیمه جانی که برایش مانده بود را هم به حراج گذاشت
تن بی جان دختر را روی تخت انداختن و از لای پلک های نیمه بازش قطره اشک سمجی چکید
-منتظرم باش سورن....داستان من و تو همینجا تموم نمیشه...منتظرم باش برمیگردم
https://t.me/+wlYvN0mv4ZtiNDk0
https://t.me/+wlYvN0mv4ZtiNDk0
-گوشی ات زنگ میزنه سورن
سورن بر روی تن بهارش خیمه زد و موهای مواجش را از روی صورتش کنار زد و سر جلو برد و در یک سانتی صورتش لب زد
-بذار زنگ بزنه، فعلا کار واجب تر دارم
پوست زیر سیبک گلوی بهار را به لب گرفت و پایین و پایین تر رفت و پوست نرم بالای سینه اش را به کام گرفت
صدای زنگ موبایلش لحظه ای قطع نمیشد و کم کم اعصابش را بهم میریخت.
وقتی صدا برای بار پنجم پرده گوشش را لرزاند لعنتی به پشت خطی کنه اش فرستاد و ناراضی از تخت پایین آمد تا صدای گوشی را خفه کند ولی با دیدن نام مرکز روانی بدون هیچ تعللی آیکون سبز را لمس کرد
-بله!
-جناب آریا مهتا....
با شنیدن صدای لرزان زن پلکش پرید و ابرو در هم کشید
-مهتا چی؟!
-فرار کرده...
https://t.me/+wlYvN0mv4ZtiNDk0
https://t.me/+wlYvN0mv4ZtiNDk0
پارت واقعی رمان
12200
Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️🔥
🩵 عاشقش شدم.نمیدونستم که دوست داداشمه! دل دادم بهش وخودمو دراختیارش گذاشتم اما بی هوا غیب شد ومن موندم و...
💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...
🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد
🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و
❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم رفت
🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...
💜لینک رمان های آنلاین اینجاست
💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه
💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه
💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...
🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت
❤️عاشقانهای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی
🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه
💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...
❤️دوست داشتنش ساده نیست
🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...
🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...
🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه
💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!
🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقهاش در ترکیه زندگی میکند...
🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بیرحم میشود
💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل
🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره
🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...
❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم
🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم
🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی
💜عشق تا بینهایت
💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...
💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش میشه
🩷عشق عجین شده خون و باروت
💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی
🩶عروس خونآشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه
💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی
🩵اون مرد دیوانهوار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....
❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم
💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..
💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.
🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.
🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره
💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم
💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی
🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...
🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود
🤎من واقعیتم که دردهای بیاغراق زندگی، روی دوشم سوارند!
💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد
❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد
🖤همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام
🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته
🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام
💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...
🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک
🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد
🩵عشقم بهم خیانت کرد
🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون
💙رابطهای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز
💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم میخواست که...
❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...
🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود
🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!
❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
19200