اشارت های نور
در اشارت های نور زیست می کنیم. https://t.me/BiChatBot?start=sc-183893-xqSjTNj برای کلامی واندیشه ای ویا انتقادی
Mostrar más271
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
رنگ نوشته های من سبز بود سبزی که از مشکی اومده بود
از ته تاریکی و سیاهی ...
میخواستم هرطورشده سبز پررنگ خودم باشم
برای شما از حسم بگم
اما مثل هزارچرای بی جواب نشد
نگاهی به نوشته های خاک خورده م اینجاانداختم
چه امیدها که بسته بودم
چه روزها که درعین ناامیدی به خودم نهیب میزدم و هرچندکم دنبال دستاویزی برای بلند شدن بودن
من فقط منتظرم تعداد سین های کانال به ۹۰ برسه حداکثر متوسطی از شماکه منوخوندید...
روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است.
دست جادویی شب
در به روی من و غم میبندد
میکنم هر چه تلاش،
او به من میخندد.
نقشهایی که کشیدم در روز،
شب ز راه آمد و با دود اندود
گاهی قلب آدمی بی آنکه بداند می ایستد درد امانش نمیدهد بتپد می ایستد تا دردبیشتری نکشد
چه بسا قلب های زیادی ایستاده اند...
میخواستم بی مقدمه کانال رو ببندم
امانتونستم
نمیشد باوجود لطف و توجه خیلیاتون بی خداحافظ برم...
حقیقتا اگر شوقی به نوشتن و ذوقی به دیدن نور بود هرچند کوتاه علت شمابودید.
نزدیک به یکسال از نوشتن من دراین کانال گذشت
بخوبی یادم میاد روزای اولی که مینوشتم حسم چی بود
و حالا گردش روزگار طوری رقم خورده که مثل چرخش ۳۶۰درجه حال من شبیه همون حال یکسال پیش شده...دوست نداشتم ازهمون اوایل اگرغمگینم اینجابنویسم هرچندکه بعضی ازشما صبورانه کنارم بودید چه ناشناس و چه پی وی... همیشه سعی کردم درتاریکترین لحظات نور امید ببینم تابتونم ادامه بدم ولی در حال فعلی خودم نه میبینم نه میخوام که ببینم
گاهی انگار همه چیز علیه آدم میشه و نمیدونم بهترین راه چیه ...فقط میدونم اگر بخوام ازاین لحظه به بعدبراتون بنویسم ردی از نور نیست اون چیزی که همیشه در نوشته هام ازش میگفتم نیست و همونطور که ازاسم کانال مشخصه باید حرفی گفت از اشارتی ازنور...
من به دنبالش گشتم برای پیداکردنش جنگیدم ولی چندان موفق نبودم
به هرشکل ازهمتون ممنونم که خوندید نوشته های منو.
به احترام همه ی شما من مدتی صبرمیکنم تالفت بدید و بعدکانال رو میبندم...
برای همتون آرزومیکنم در دل غمهاتون نور پیداکنید وهرگز ۳۶۰درجه ای نشید🌷
مسابقه داریم🥳
ارنست همینگوی یه بار برای یه مسابقه داستان کوتاه یه داستان ۶ کلمه ای می فرسته و برنده هم میشه
For Sale:Baby Shoes, Never Worn
برای فروش: کفش بچه، هرگز پوشیده نشده.
و این شد ایده مسابقه ما
داستان کوتاهی بنویسید حداقل ۶ کلمه و حداکثر ۱۰ کلمه ( کلمات مرکب مثل کتاب فروش یک کلمه حساب میشن)
و برای این ایدی @kian_fou
تا پایان روز دوشنبه بفرستید.
سه شنبه داستان ها رو به رای می ذاریم و چهارشنبه جایزه بهترین داستان رو خودم میدم که سورپرایزه😎
سوژه هر چی بود بود. انگلیسی هم نوشتید اشکالی نداره.
خلاص
⚪️
میدانی چرا دارم زندگی میکنم؟ چرا دارم مقاومت میکنم؟ چرا زندگی را دوست دارم؟ فکر نکنم بدونی بذار برات بگم.
من زندگی میکنم و زندگی را دوست دارم چون خیلی از کارهای که دوست دارم را تا حالا انجام ندادم و تجربه نکردم. میدانی من تا حالا چی ها را تجربه نکردم؟ بذار برات از بعضیهاشان حرف بزنم و بگم! من تا حالا آزادی را تجربه نکردم، موهام ازاد توی باد نبودن، با لباسهای مورد علاقهام توی کوچهها راه نرفتم، تا هنوز بلد نیستم چطور پیانو بنوازم، چطور نقاشیهای قشنگ بکشم، من تا حالا مستقل زندگی نکردم، حیوان خانگی نداشتم، ۲۰ تا گلدون از گلهای قشنگ نداشتم. تا حالا لخت نخوابیدم، تا حالا استیک نخوردم، عروسی خواهرام را ندیدم، تا حالا به خواهرم نگفتم ایا من واقعا قشنگ مینویسم؟ تا حالا به اون پسره نگفتم چرا یک همچون پیشنهادی را به من داد. تا حالا از امید نپرسیدم چرا برگشت. به ملاقات خیلی از کانال نویس ها نرفتم، ایران را ندیدم، صبا، زهرا، ستاره، تنها ستاره شب آبان ماه را ندیدم من بهشان قول دادم که با هم ایران را ببینیم. از اون دفترچههای که نقشه ایران را دارند نخریدم. اصفهان نرفتم، سنندج نرفتم، رشت نرفتم، دریای نیوگارا را ندیدم، مگدونالد نرفتم، الکل ننوشیدم، به تاکستانهای نارنج و انگور نرفتم، زحمتها و کمکهای خواهر بزرگترم را تا هنوز جبران نکردم، تو صورت پسره توی کلاس نگفتم چرا همیشه باید بهم نگاه کنه. تا حالا کنسرت نرفتم، شبها توی بیرون قدم نزدم، تا حالا خیلی از کتابهای مورد علاقهام را نخوندم، تا حالا با بازیکن مورد علاقهام والیبال بازی نکردم، تا حالا به بچههای کوچک کمک نکردم، تا حالا توی یتیم خونهها نرفتم تا برای بچهها آواز یا شعر بخونم، تا حالا واقعا عاشق نبودم، تا حالا واقعا کسی را نبوسیدم، تا حالا به خواهرم نامه ننوشتم، تا حالا کتابی که میخوام بنویسم را ننوشتم، تا حالا کت و شلوار نپوشیدم، تا حالا هواپیما سوار نشدم، تا حالا به تنهای سفر نرفتم، تا الان توی جنگل نخوابیدم، تا حالا با دوستام لب دریا توی شب دور اتش جمع نشدیم، تا حالا به مادرم نگفتم "ممنون که منو به دنیا آوردی" تا حالا با خیلیها حرف نزدم، تا حالا برای خانه خودم خرید نکردم، تا حالا وسایل خانه نخریدم، تا حالا توی آشپزخانه خودم اشپزی نکردم، تا حالا کیک درست نکردم، تا حالا گربهها و سگهام رو به پیاده روی نبردم، تا حالا صبحها زود نرفتم تنهای ورزش کنم، تا حالا به کسی گل هدیه ندادم و از کسی گل هدیه نگرفتم. تا حالا معنی خیلی از چیزها را نفهمیدم، تا حالا خیلی از کارهای دیگر را انجام ندادم، پس چرا تلاش نکنم؟ پس چرا باید به فکر مرگ باشم؟ پس چرا ناامید بشم؟ چرا زندگی را دوست نداشته باشم؟ حتا اگر زندگی هیچ و پوچ باشه بازم ارزش داره، تجربه همه این حسها ارزش زندگی کردن رو دارند، حداقل برای من!
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.