اشعارِخفن وشخمی
گنجینه #شعر #عاشقانه # تنانه #طنز #هجو #هزل #ادب_پارسی از عهد دقیانوس تا عهد جدید در کانال گپ شعر هم عضو شوید واز تجارب شاعری ولذت های شعر خوانی باهم سخن بگویید
Mostrar más476
Suscriptores
-224 horas
+77 días
+5730 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
گر به تو افتدم نظر، چهره به چهره، رو به رو
شرح دهم غم تو را، نکته به نکته، مو به مو
از پی دیدن رخت همچو صبا فتادهام
کوچه به کوچه، در به در، خانه به خانه، کو به کو
مهر تو را دلِ حزین بافته بر قماشِ جان
رشته به رشته، نخ به نخ، تار به تار، پو به پو
میرود از فراق تو، خون دل از دو دیدهام
دجله به دجله، یم به یم، چشمه به چشمه، جو به جو
دور دهان تنگ تو، عارض عنبرین خطت
غنچه به غنچه، گل به گل، لاله به لاله، بو به بو
ابرو و چشم و خال تو صید نموده مرغ دل
طبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خو به خو
در دل خویش (طاهره) گشت و نجست جز تو را
صفحه به صفحه، لا به لا، پرده به پرده، تو به تو
#طاهره_قرهالعین
آه ای عزیزِ بیخبر از من
امشب،
دل گرفتهی دریا
با یادگارهای کبودش،
در زیرِ گوش پنجرهام میتپد هنوز..
دریایِ مویْ سپید، به سر میزند هنوز
مشتِ هزار ماتمِ از یاد رفته را..
مهتاب مینویسد،
بر ماسههای سرد
شرحِ هزار شادیِ بر باد رفته را..
چشمِ حبابها، همه از گریهی فراق
آماس میکند..
تیغِ بنفشِ ماه،
این چشمههای گریان را
از جای میکند..
در من،
مدام باران میبارد..
زنجیرهای نازکِ از هم گسستهاش
از لابلایِ جنگل مژگانم،
در آسمانِ آیینه، پیداست!
از دور،
بادِ سرکشِ دریا
خاکستر ملایمِ نسیان را
آسانتر از سفیدیِ کفها،
از روی آتشِ دلِ من میپراکند؛
یادِ تُرا
و عشقِ مرا
زنده میکند....
#نادر نادرپور
@ashar_khafan
Repost from ادبسار
Photo unavailableShow in Telegram
شما را همان رنج پیشست و ناز
زمانی نِشیب و زمانی فراز
چنینست کَردارِ گردانْسپهر
گهی دَرد پیشآرَدَت گاه مهر
بدان ای پسر کِاین سرایِ فِریب
ندارد تو را شادْمان بینِهیب
نگهدارِ تن باش و آنِ خرَد
چو خواهی که روزَت به بد نگذرد
#فردوسی
باشد که:
هم از دادِ ما گیتی آباد باد
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
خوشنویسی: سعید خادمی
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🍀
🍀🍀
Repost from اشعارِخفن وشخمی
01:26
Video unavailableShow in Telegram
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشوره ی ما بود دل آرام جهان شد
در اول آسایش مان سقف فرو ریخت
هنگام ثمر دادنمان بود خزان شد
زخمی به گل کهنه ی ما کاشت خداوند
اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد
آنگاه همان زخم همان کوره ی کوچک
شد قله ی یک آه مسیر فوران شد
با ما که نمک گیر غزل بود چنین کرد
با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد
ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم
یعقوب پسر دید زلیخا که جوان شد
یک حافظه کهنه، دو سه تا عطر، گل سر
رفت و همه ی دلخوشی ام یک چمدان شد
با هر که نوشتیم چه ها کرد، به ما گفت
مصداق همان وای به حال دگران شد
#حامد_عسکری
@ashar_khafan
چگونه میشود
به آن کسی که میرود اینسان
صبور،
سنگین،
سرگردان،
فرمانِ ایست داد
چگونه میشود به مرد گفت
که او زنده نیست،
او هیچوقت
زنده نبودهاست...
در کوچه باد میآید
کلاغهای منفردِ انزوا
در باغهای پیرِ کسالت میچرخند
و نردبام
چه ارتفاعِ حقیری دارد
آنها تمامِ سادهلوحی یک قلب را
با خود به قصرِ قصهها بردند
و اکنون
دیگر چگونه یک نفر به رقص برخواهدخاست
و گیسوانِ کودکیش را
در آبهای جاری خواهد ریخت
و سیب را
که سرانجام چیدهاست و بوییدهاست
در زیرِ پا لگد خواهد کرد؟
ای یار، ای یگانهترین یار!
چه ابرهای سیاهی
در انتظارِ روزِ میهمانی خورشیدند
انگار در مسیری از تجسمِ پرواز بود
که یک روز آن پرندهها
نمایان شدند
انگار از خطوطِ سبز تخیل بودند
آن برگهای تازه
که در شهوتِ نسیم نفس میزدند
انگار آن شعلههای بنفش
که در ذهنِ پاکِ پنجرهها میسوخت
چیزی بجز تصورِ معصومی از چراغ نبود.
در کوچه باد میآید
این ابتدای ویرانیست
آن روز هم که دستهای تو ویران شدند باد میآمد.
#فروغ_فرخزاد
@ashar_khafan
Repost from باران نوشته های خاموشی
وقتی درخت' برگ میزند به تَبَر
وقتی کلید'سر می زند به در
وقتی که زلفِ یار فرفری است؛
دیگر چه حاجتست به خزر؟!
#ع_خاموشی
خرداد ۰۳
@barankhamooshi
روز فرفری ها مبارک