وانیل
189
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
-130 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
یک شب ز ماورای سیاهی ها
چون اختری بسوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می آیم
سر تا بپا حرارت و سرمستی
چون روزهای دلکش تابستان
پر می کنم برای تو دامان را
از لالههای وحشی کوهستان
یک شب ز حلقهای که بدر کوبند
در کنج سینه قلب تو می لرزد
چون در گشوده شد، تن من بی تاب
در بازوان گرم تو می لغزد
دیگر در آن دقایق مستی بخش
در چشم من گریز نخواهی دید
چون کودکان نگاه خموشم را
با شرم در ستیز نخواهی دید
یک شب چو نام من بزبان آری
می خوانمت به عالم رؤیائی
بر موجهای یاد تو می رقصم
چون دختران وحشی دریائی
یک شب لبان تشنه من با شوق
در آتش لبان تو می سوزد
چشمان من امید نگاهش را
بر گردش نگاه تو می دوزد
از زهره، آن الهه افسونگر
رسم و طریق عشق می آموزم
یک شب چو نوری از دل تاریک ی
در کلبه ات شراره می افروزم
آه، ای دو چشم خیره بره مانده
آری ، منم که سوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می آیم
-فروغ فرخزاد.
400
100
1620
والا این هم اتاقی ما بفهمه بعد اینکه رفت حموم لزومی نداره شوفاژ تا ته زیاد بشه و اتاقو بکنه حموم و ۴ نفر دیگه رو بگا نده کافیه.
1900
Repost from [ دانشجو یار ]
من از تذکر دادن بدیهیات خجالت میکشم.مثلا شرمم میاد که به همسایه بالاییم بگم که ساعت ۱۰ شب نباید چیزی رو با چکش روی زمین بکوبه.چون این مساله انقدر واضحه که با تذکر دادنش حس میکنم دارم بهش توهین میکنم.متوجهین چی میگم؟
@Danshjuyar | Babak
3110