نجیبِ بی آبرو
برای تبلیغات پربازده در چندین کانال بانوان کلیک کنید👇 https://t.me/joinchat/S1KC24PLiE39E5QP
Mostrar más7 531
Suscriptores
-1024 horas
-667 días
-27930 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
دیدم طلا و دلار تند تند میره بالا خواستم طلا بخرم دخترعموم گفت نخر ارزون میشه به حرفش گوش ندادم ۱۰ تومن ضرر کردم گفتم از کجا میدونستی گفت تو مگه اینجا نیستی؟💰 OnlineTala
6600
از بی پولی خسته شده بودم و نمیدونستم چیکار کنم، آخر ماه که میرسید پولم تموم میشد دنبال یه کار بودم که درآمدش عالی باشه وقت زیادی هم نخواد تا با کانال زیر آشنا شدم تو یک ماه اول تونستم با کار هایی که میگن ۲۴ میلیون کسب درآمد کنم یواش یواش روی دور افتادم و در کمتر از ۴ ماه تونستم ماشینمو عوض کنم خداروشکر میکنم که با این کانال آشنا شدم معجزه میکنن توی زندگی آدم لینکش رو میزارم این پایین همین الان واردش شو همونطوری که زندگیه من رو عوض کرد زندگیه تورو هم عوض میکنه👇
https://t.me/+T0qksdRCfK4xMmNk
6900
Repost from N/a
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 یک خبر داغ :
ایلان ماسک مدیر عامل اینستاگرام و توییتر پروکسیهایی رو طراحی کرده که به طور خودکار به اینترنت استارلینک وصل میشن.
فعلا تعدادی از این پروکسی ها در اختیار کاربران ایرانی قرار داده شده، و ما براتون اینجا گذاشتیم:
. @ProxyStarlink
3400
Repost from N/a
🔹 این پروکسی قطع نمی شه خودم دارم استفاده می کنم👇
✅ ـ PROXY وای فای 💙
✅ ـ PROXY همراه اول 💩
✅ ـ PROXY ایرانسل 💩
✅ ـ PROXY رایتل 💜
8200
Repost from N/a
#داستان_مهمون_ناخوانده
تو خونه مشغول کارام بودم که صدای در اومد و من که مطمئن بودم شوهرم رسیده رفتم در رو باز کردم اما دیدم ی زن و مرد جوون جلوی در موش آب کشیده شدن. به من گفتن ما غریبیم و اگر محبت کنی تا بارون بند بیاد بیایم تو خونه شما بمونیم.
من که میدونستم اگه شوهرم بفهمه که راه ندادم بیان تو ناراحت میشه، با روی خوش گفتم آره حتما بیاید.وقتی داخل اومدن.من درو بستم و برگشتم که یهو دیدم⬇️⬇️
ادامه ی داستان ➡️
3600
Repost from N/a
داستان واقعی پرستار بچه🚫
دختری جوانی به عنوان پرستار بچه در یک خانه کار میکرد.. پدر و مادر بچه ها آن شب برای دیدن فیلمی به بیرون رفتند و بچه ها را به پرستار خود سپردند.
پرستار وقتی دیروقت شد بچه ها را به رختخواب برد و خواباند و بعد از آن برای تماشای تلویزیون به طبقه پایین رفت. که ناگهان صدای زنگ تلفن را شنید، وقتی جواب تلفن را داد ، تمام آنچه که شنید نفس نفس زدن سنگین بود و صدای مردی که از او پرسید: "آیا به بچه ها سرزده ای؟"
با ترس ، تلفن را سر جایش گذاشت وناگهان....⬇️⬇️🔹
⬅️ادامه ی داستان
3500
داستان ترسناک خونه قدیمی
این داستان ترسناک واقعی که میخوام برای شما تعریف کنم مربوط میشه به 8 سال پیش که بابای من تصمیم گرفت بالای اشرفی اصفهانی ی خونه کرایه کنه. ما اونجا ساکن شدیم و من سر کار میرفتم و خواهرم مدرسه میرفت و خیلی لذت میبردیم از اونجا تا اینکه ی روز ساعت 3 صبح خواستم برم دستشویی که دیدم مادرم ی سینی چایی ریخته آورده تو پذیرایی خونه. گفتم مامان این چیه؟جوابش منو میخکوب کرد. گفت...
ادامه داستان باز شود:
ادامه داستان باز شود:
5400
داستان کلبه وحشت انزلی در شمال ایران!
برای اولین بار چهار پسر به یک روستا رفته و تصمیم میگیرند که شبشان را در این جا بمانند.هنگام شب دو نفر از این چهار پسر به خاطر اتفاقی نامعلوم از کلبهی وحشت انزلی پا به فرار میگذارند، اما دو نفر دیگری که در آن جا میمانند و ...
خواندن ادامه داستان
4800