عزیزجونی
اینجا محلی است برای جمعآوری خاطرات و تجربیاتی که از مادربزرگها و پدربزرگهای خوب داریم؛ با ما همراه باشید، تجربیات خوب را به اشتراک بگذارید. رعنا شکوهی ستا آیدی ارسال مطلب: @ya_anisalmostaenesin
Mostrar más134
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
🌱 مهم ترین درسی که از مادربزرگم آموختم این بود:
🌱اگر میخواهی چیزی را نابود کنی، اگر میخواهی صدمه و آسیبی به چیزی برسانی، کافی است آن را محدود کنی، کافی است آن را محصور کنی. آن وقت میبینی که خود به خود خشک میشود، پژمرده میشود و میمیرد...!
📙 از کتاب: شير سياه
👤 نوشته: الیف شافاک
@azizjoooni
❤️مادرجون میگفت: وارد آشپزخانه که میشوید با لبخند و جانانه وارد شوید
آنجا برنج هست، گندم و آرد هست؛ اینها برکت خدا هستند.
با اخم و ناامیدی وارد آشپزخانه نشوید که خدا خوشش نمیآید و برکت از شما خواهد رفت.
❤️مادرجون میگفت: زنی که از آشپزخانهاش بوی غذا میآید، قشنگ دل به زندگی بسته
❤️مادرجون این حرفها را طوری بیان میکرد که آدم دلش میخواست ساعتها در آشپزخانه بماند و آشپزی کند.
❤️مادرجون با انارها و سیبهای گوشه آشپزخانهاش هم نجوا میکرد.
❤️مادرجون گلها و درختهای باغچه را با اسم قشنگ صدا میزد: انجیرک خانم، سیب خوشگلم و ...
❤️❤️مادرجون چیزی از روانشناسی نمیدانست. او فقط یک زن ساده روستایی بود که دکترای ارامش داشت با چندین زبان ...
مهربانیش همه را آرام میکرد ...
🌷تقدیم به همه مهربانها🌷
@azizjoooni
🌷آدمهایی که دایما شاکرند
ذکر لبشان "خدایا شکرت" هست
اصلا انگار غم و غصه ندارند
🌷وقتی به زندگیشان نگاه میکنی خیلی مشکلات هست اما آرامش محضاند
هیچوقت از مشکلاتشان حرف نمیزنند فقط لبخند و امید
آدم کنارشان قوت قلب میگیرد
🍂بعضیها هم دقیقا درست برعکس ...
همیشه شکایت دارند
دائم از وضعشان ناراضیاند
هر جا مینشینند از گرفتاریهایشان حرف میزنند
از بدشانسیهایشان
آدم پیش آنها یاد غمهایش میافتد
🌾🌺🥀🌹🌸🌼🌻
خداوند شاکر است و بنده های شاکر رنگ خدا هستند
رنگ آرامش و زشتیها را میپوشانند
بدی ها را نادیده میگیرند
سختیها را رد میکنند
و باور دارند که آخرش آسانی است
🌸🌼🌻🌷💐
چون خداوند فرموده: حتما آخرش آسانی است
آدمهای شاکر، خدا را واقعا باور دارند
بیایید ما هم رنگ خدا بگیریم:
"خدایا! سپاسگزارم"
@azizjoooni
🌱آدمهایی هستند که دلبری نمیکنند ...
حرفهای عاشقانه نمیزنند ...
چیز خاصی نمیگویند که ذوق کنی اما عاشقشان میشوی!
ناخواسته دلت برایشان میرود ...
😘این آدمها فقط راست میگویند ...
راست میگویند با چاشنی قشنگ مهر ...
لبخند میزنند نه برای اینکه توجهت را جلب کنند
لبخند میزنند ...
چون لبخند جزیی از وجودشان است ...
لبخندشان مصنوعی نیست اجباری نیست ...
🌱در لبخندشان خدا را میبینی ...
اینها ساده اند!!!
حرف زدنشان ... راه رفتنشان ...
نگاهشان ...
ادعا ندارند، بیآلایشند، پاک و مهربانند ...
چقدر دوست دارم این آدمهای گمنام و بینشان اما خالص را ...🌹
@azizjoooni
*فریدون مشیری*
دل که تنگ است کجا باید رفت؟
به در و دشت و دمن؟
یا به باغ و گل و گلزار و چمن؟
یا به یک خلوت و تنهایی امن
دل که تنگ است کجا باید رفت؟
پیر فرزانه مرا بانگ برآورد
که این حرف نکوست ،
دل که تنگ است برو خانه دوست... ؟
شانه اش جایگه گریه تو!
سخنش راه گشا!
بوسه اش مرهم زخم دل توست!۸
عشق او چاره دلتنگی توست...!
دل که تنگ است برو خانه دوست...
خانه اش خانه توست...
باز گفتم:
خانه دوست کجاست؟
گفت پیدایش کن!
برو آنجاکه پر از مهر و صفاست!
گفتمش در پاسخ:
دوستانی دارم
بهتر از برگ درخت!
که دعایم گویند
و دعاشان گویم !
یادشان در دل من ،
قلبشان منزل من...!
صافى آب مرا ياد تو انداخت ، رفيق!
تو دلت سبز ،
لبت سرخ ،
چراغت روشن!
چرخ روزيت هميشه چرخان!
نفست داغ ،
تنت گرم ،
دعايت با من!
روزهايت پى هم خوش باشد.!
🌹تقدیم به آنانی که پاک و مهربان می اندیشند!!!
سیزده تون مبارک
🌷ﺩﻟﻢ ﺣﯿﺎﻁ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺪﺭ ﺭﺍ میخواهد ...
ﯾﮏ ﺑﻌﺪﺍﺯﻇﻬﺮ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ...
ﺑﺎﻏﭽﻪ ﺭﺍ ﺁﺏ ﺩﻫﯿﻢ ..
ﻓﺮﺷﯽ ﺑﯿﺎﻧﺪﺍﺯﯾﻢ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻮﺍﻥ ...
ﺑﻮﯼ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺁﺏ ﻭ ﮔﻞ ﻭ ﺑﺮﮒ ...
🌷ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﯾﻢ ﻭ ﺩﻟﮕﺮﻡ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﻗﻬﻘﻬﻪ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ ...
🌷ﭘﺪﺭ ﺑﯿﺎﯾﺪ ﻭ ﻃﺎﻟﺒﯽ ﻫﺎﯼ ﺧﻨﮏ ﺭﺍ ﯾﮏ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻗﺎﭺ ﮐﻨﺪ ...
ﻭ ﻣﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﮊﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻧﻪ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﻋﻄﺮ ﺧﻮﺷﺶ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯾﻢ.
🌷ﺩﻟﻢ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﻣﯽخواهد ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻣﯽﻧﺸﺴﺘﯿﻢ ﻫﯿﭻ ﮐﺪﺍﻣﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﮔﻮﺷﯽﻫﺎﯼ ﻫﻤﺮﺍﻫﻤﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩﯾﻢ ...
ﺻﺤﺒﺖ ﺍﺯ ﺗﮑﻨﻮﻟﻮﮊﯼﻫﺎﯼ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﻭ ﻋﮑﺲﻫﺎﯼ ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮐﯽ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻧﺒﻮﺩ!!!
🌷ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻠﻔﻦﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺯﻧﮓ میخورد ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻧﮑﻪ ﺷﻤﺎﺭﻩﺍﯼ ﺑﯿﺎﻓﺘﺪ ﺍﺯ ﺻﺪﺍﯼ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﻭﺟﺪ ﻣﯽﺁﻣﺪﯾﻢ ﻭ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺍﺯ ﺫﻫﻨﻤﺎﻥ ﺧﻄﻮﺭ نمیکرد ﻛﻪ "ﺣﻮﺻﻠﻪاﺵ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﻡ" ...
ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺁﯾﻔﻮﻥ ﺗﺼﻮﯾﺮﯼ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺭ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺣﯿﺎﻁ میگذشتی
ﭼﻪ ظهر ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ....
ﭼﻪ ﺩﺭ ﯾﺨﺒﻨﺪﺍﻥ ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ!!!
🌷🌷ﺍﻣــا ﺣﯿﻒ!!!
ﻫﻤﻪ ﺷﺎﻥ ﮔﺬﺷﺘﻨﺪ، ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ...
ﺑﭽﻪ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﭘﺪﺭﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﺳﺎﻋﺖ ﺷﻨﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻪ ﺑﺸﻮﻧﺪ، ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﺮشون ﮔﺮﺩﻭﻧﯽ،
ﺍﺯ ﻧﻮ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﺸﻦ!!
ﺑﻌﺪﻫﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﻣﺪﺍﺩ ﺭﻧﮕﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺩﻧﯿﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﮐﻮﭼﮏ میشوند ﺗﺎ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﮐﻨﻨﺪ.
🌷ﮐﺎﺵ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﮐﺴﯽ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﭘﺪﺭ ﻫﺎ ﻭﻣﺎﺩﺭﻫﺎ ﻣﺜﻞ ﻗﻨﺪ ﻣﯽﻣﺎﻧﻨﺪ،
ﭼﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺑﮑﻨﻨﺪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ...
مادرم شاعر بود
او تنها شاعری بود که دوستت دارم هایش را میپخت
مادرم دوستت دارم هایش را
هر صبح
در قابلمه بار میگذاشت
دوستت دارمهای مادرم
دم میکشید ، جا میافتاد
مادرم
دم ظهر
دوستت دارم هایش را
در بشقاب ها میکشید
نمی دانی
چه لذتی دارد ؟!
آدم
دوستت دارم های مادرش را
نوش جان کند ،
با لیوان های ، پر از آب میوۀ جانش
مادرم اهل زبان بازی نبود
دوستت دارم های مادرم
«به هزارو یک شکل» در می آمد
عصر های زمستان
سوپ داغ می شد
میشد شلغم پخته که بخار از آن بلند میشد
تابستان ها
فالوده با شربت بادرنجبویه
پاییز می شد مربایِ کدو حلوایی ،
می شد چای عسل و دارچین و زنجبیل
به بهار که می رسید
مادرم
دوستت دارم هایش را
می پیچید درون برگهای انگور
دلمه می کرد
گاهی
می ریخت درون دیگی پر از دوغ
با سبزی های معطر
با فلفل های سبز تند
با نخود و بلغور گندم
می شد آش دوغ
مادرم شاعر بود
تنها شاعری که
دوستت دارم هایش را می پخت
تنها شاعری که
غذاهایش شد مجاز
شد استعاره
می شد کنایه که یعنی دوستت دارم
کدام شاعر را دیده اید ؟!
زیباترین مجاز را در عالم شاعری
بار بگذارد !
خوشمزه ترین استعاره ها را دم کند
صریح ترین کنایه ها را بپزد
دوستت دارم هایش آدم را سیر کند
اصلا
شما
حسی از این زیباتر دیده اید ؟!
دوستت دارم های مادرم
خوردنی بود !
لذیذ ترین دوستت دارم های دنیا را
از مادرم شنیده ام.
به یاد خانه همه مادربزرگها و پدربزرگها
که فقط
خاطره هایش برای ما مانده
@azizjoooni
VID-20201114-WA0114.mp45.81 MB
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.