❲ از ت࿆ـلاجـن تـا لـجـن💦 ❳
رمانی براساس 🌞واق꯭عی꯭ت🔮 «از تلاجن تا لجن» نیاز به تعریف نیست، بدون شــرت بیا . با دسمال💦 @Roman_yab محافظ / @Addmin_Chnls تبلیغات ✖️کپی = حرومزادگیت❌
Mostrar másEl país no está especificadoEl idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
312
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
گروه میخوای بیا💃👬👫👭
چت با دختر و پسر همشهریت🙊😃😍
https://t.me/joinchat/AAAAAFDmz7qJ379GcAUdgg
دوست یابی و رل آزاد😍💏
https://t.me/joinchat/AAAAAFDmz7qJ379GcAUdgg
گروه های میتینگ و پارتی🙆♀💃🙆♂
https://t.me/joinchat/AAAAAFDmz7qJ379GcAUdgg
2 24920
#از_تلاجن_تا_لجن
#parte73
بعد از ڪمی تلم.به زدن داخل دهنش از دهنش در اوردم و گفتم
- دا.گی شو نازگل.
با حرفم داگی شد و پاهاشو باز ڪرد و ڪو.نشو بالا داد.
تو این چن روز خیلی حرفه ای شده بود.
سیلی ارومی به باسنش زدم و یه ضرب ڪی.رمو داخل ڪص.ش ڪردم ڪه جیغی ڪشید.
خندیدم و شروع ڪردم به تند تند تلم.به زدن و همزمان ضربات نسبتا ارومی روی لپ ڪو.نش میزدم بعد از ڪمی تلم.به زدن گفتم
- نازگل میخام تو.له بڪارم شڪمت اماده ی
تا خواست چیزی بگه آب.م با فشار داخل ڪ.صش ریختم و اهی ڪشیدم.
ڪمی داخلش نگه داشتم و ازش بیرون ڪشیدم و دستمو روی ڪص.ش ڪشیدم و گفتم
- اوففف گش.اد شد.
بعدش خندیدم و برش گردوندم و تو بغلم ڪشیدمش و بوسه ای روی لبش نشوندم و گفتم
- مرسی نازگل،خسته ات ڪردم ببخشید.
لبخند ناراحتی زد از رفتارش عصبی شدم و گفتم
- چیشده باز؟
سرشو پایین انداخت و چیزی نگفت و ڪه دستمو گذاشتم زیر چونه اش پرسشی نگاش ڪردم ڪه گفت
- زود بود برای فڪر بچه حتی فڪرش منو میترسونه.
موهاشو ڪنار زدم و گفتم
94300
#بادوستشوهرش🤭💦
اووووف واسه دوست شوهرش چه #سا_کی میزنه 👅
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAEuoSy7QQDeEerzVRQ
با پارتاش چندبار ابت میاد #شورت اضافه بیار🙈🔞👇🏻
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAEuoSy7QQDeEerzVRQ
000
#زنشودوستاشجرمیدن🔥💦
#فولهات 🔥☄
#پارت_۴
مشغول بالا و پایین شدن روی #کیرش بودم که یهو مرد دیگه اب دهنش رو روی سوراخ #تنگم ریخت و #کیر #کلفت شو توش فرو کرد. .
انگار با ناله های من #وحشی شده بود ...
نوک #سینه هام رو فشار داد و #مکید..
شوهرم خمار لبخندی زد و گفت :
- #جنده کوچولوی من..حسابی #جر خوردی
.
بی اختیار اه #غلیظی کشیدم و مرد #حشری تر شد و لبامو گاز گرفت .
مرد دیگه تفی روی #التش زد و بیشتر #خیسش کرد و توی سوراخم فشار داد و گفت:
- جون چه #کون تنگی داری ...
مرد دیگه با خماری گفت:
-#کسشم تنگه..بعد از این فقط زیر خواب خودمونه این #هرزه..
#شوهرش که #عرضه نداره #گشادش کنه
#بمالروشارضاشی💦
#اموزشپوزیشنشبجمعه
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAEuoSy7QQDeEerzVRQ
https://t.me/joinchat/AAAAAEuoSy7QQDeEerzVRQ
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
دیکتاتوری♤
نویسنده:مهتاب.ر🌙 در حال تایپ دیکتاتور ⌨ پارت گذاری به صورت منظم هر روز دو پارت⚡ جمعه ها پارت نداریم🚫 رمان تکمیل شده:ملکه عذاب(خشن،bdsm)
https://t.me/joinchat/AAAAAFWPdXhx-n7r2mOR-Aرمان های تموم شده: ساحره، لیلی بی عشق (خشن،bdsm)
000
زیبایـ ملعونـ🔞💋
#گروپسکسباسهمردعرب
❌🔞❌🔞❌
یکی از #سینههامو توی مشتش گرفت و #فشار نرمی بهش داد. #آهی کشیدم و با #حرارت اسمشو زمزمه کردم.
- آه... هورام، داری باز بیطاقتم میکنی!
خودشو نزدیکم کرد و #زبونشو روی #گردنم کشید. هم مور مورم میشد و هم #دیوونهتر میشدم.
دستم رو به سمت #شلوارش بردم و خواستم #کمربندشو باز کنم که فورا عقب کشید.
با چشمای غافلگیر و #خمار بهش نگاه کردم که گفت:
- یادته بهت قول دادم که میفرستمت اون وره آب و حسابی معروفت میکنم؟
با گیجی نگاهش کردم که سرش رو برگردوند و داد زد:
- بیاین داخل.
دوباره به سمتم چرخید و گفت:
- فقط باید قبلش یه لطفی بهم بکنی...
همون لحظه #سه تا مرد هیکلی و ٪برهنه داخل شدن. دیدن #آل_تای #کلفت و سختشون برای اینکه #واژنم به درد بیاد کافی بود.
با لبخند #کریهی به سینههای گرد و سفیدم زل زدن.
هورام چشمکی بهم زد و با نیشخند گفت:
- شرطش اینه که امشبو با اینا صبح کنی. قراره حسابی #جرت بدن ولی به رفتنت میارزه، مگه نه؟
#رئیسدخترهمجبورشمیکنهبراشفاحشگیکنه😱❌
#اروتیک
#جنایی
#هیجانانگیز
💦🍆💦🍆💦
https://t.me/joinchat/AAAAAEJ1Z5vHN_KWjhlORw
000
#سکسدوعمهوخواهرزاده😱❌🔞
#بیاتواینچنلوفقطکمرتوخالیکن🍆💦🤤
زیبایـ💧ملعونـ🔞
زبونشو روی #چ_وچو_لم کشید و تند تند داخل #سورا_خم برد. #آه عمیق و غلیظی کشیدم و به موهاش #چنگ زدم.
صدای #ملچ #ملوچش داشت #دیوونم میکرد. چشمامو بستم و از رقص زبونش رو #بهش_تم #لذت بردم.
بعد از چند دقیقه سرشو بلند کرد و به طرف #سینههام اومد. نگاهشو از روی چشمام برنمیداشت و همزمان به #سک_سیترین شکل ممکن نوک سینههامو #میک میزد.
دستمو روی #باس_ن نرم و #هوسبرانگیزش گذاشتم.
- فرناز... خودتو بهم بمال.
خودش رو بالا کشید و طوری وسط پام نشست که #بهشتش به #زنونگیم کشیده میشد.
آه و #نالههامون توی هم قاطی شده بود و صدای خوردن لبهامون توسط همدیگه توی اتاق پیچیده بود.
همون لحظه در اتاق باز شد و بارمان با بدنی کاملا #برهنه وارد شد.
با چشمهای درشت به صورتش و بعد #کی_ر #شق شدهاش نگاه کردم که گفت:
- میبینم که عمههای عزیزم خوب با هم خلوت کردن! منم گفتم پس چرا منم یه فیضی نبرم، ها؟
به طرفمون اومد و...
#اینرماندارایصحنههایکاملابازاست
#عاجزانهخواهشمندمزیر🔞واردنشه❌
💦🍆💦🍆💦
https://t.me/joinchat/AAAAAEJ1Z5vHN_KWjhlORw
000
لباس #خوابم رو پوشیدم و به سمتش رفتم . جلوش خم شدم که لباسم بالا رفت و #بهشتم توی دیدش قرار گرفت .
آب دهنش رو با صدا قورت داد که خندیدم . گوشه ی #لبم رو گاز گرفتم و به سمتش برگشتم که با دیدن چشمای #خمارش فهمیدم داره #تحریک میشه ...
https://t.me/joinchat/AAAAAEWwPvMyCVJ0zqQmQQ
000
#بــه_زن_دوسـتـش_جـلـوی_شـوهـرش_تــجـاوز_مـیـکـنه😈😱😈😱😈👇
#part4
به ماهان نگاه کردم که با دیدن #سکـ_ـس ما لبخند میزد . باورم نمیشه که منو دو دستی به #دوستش تقدیم کرد . چرا خودش باهام #سکـ_ـس نکرد؟
_ پاشو #داگ اسـتایـل شو!
دستامو ماهان داشت باز میکرد . داگی شدم که با دیدن #بـا_سـن برجستهام #سـیلی زد و گفت ؛
_ چجوری این #لعبتو به تو دادن ماهان؟
ماهان داشت با یه دست #سینه هامو میمالید و با دست دیگه اش داشت #مـردو_نگیشو از شلوارش در میاورد گفت:
_ اینا خانوادگی همینجورین ... همه خوش اندام و #سسی ... آبجی شو ندیدی حالا !
با داد گفتم:
_ خفه شو ماهان ! دهن تو ببند عوضی...
https://t.me/joinchat/AAAAAErSnJQD7f9kJVDXkg
دختـری که #شـوهـرش #ناتوانی_جنـسـی داره و به خـاطـر همـین بـه دوسـتـش میگـه کـه به #بـکـارت زنــشو بگــیره و...
https://t.me/joinchat/AAAAAErSnJQD7f9kJVDXkg
000
https://t.me/joinchat/P0rv9VHeJE4AhJjQvYV6xQ
بهترین گروه چت تلگرام.
پی وی ممنوع و ریمو.😍
فحاشی و دعوا ریمو😍
ی سر بزن ضرر نداره
000
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.