cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

• لذت متن | ابراهیم سلطانی •

آیا لذت نویسنده، لذت خواننده را تضمین می‌کند؟ هرگز. نویسنده فقط می‌تواند امیدوار باشد که مکانی «برای دیالکتیکِ اشتیاق»، برای «سرخوشی پیش‌بینی‌ناپذیر» بیافریند.

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
2 209
Suscriptores
+124 horas
+77 días
+2330 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

روان‌شناسان استدلال می‌کنند که ‏انسانِ «بالغ»، رنج‌اش را به چیزی متعالی‌تر تبدیل می‌کند، مثلاً خشم یا حسرت یا اندوه‌ِ جان‌اش را در تنِ یک اثر هنری یا یک متن می‌ریزد. این خلاقانه‌ترین و سالم‌ترین کاری‌ست که جانِ انسان‌ها در جهانِ بی‌جان می‌کند. یادِ آن ضرب‌المثلِ حکیمانه افتادم: دردی که استعلا پیدا نکند، مثل بیماری به دیگران منتقل می‌شود. @ThePleasureOftheText
Mostrar todo...
22👍 10🔥 3💔 3
پارتنرهایی که در دو نقطه‌‌ی زمانی-مکانیِ دور از هم زندگی می‌کنند، به تدریج زبانِ مخصوصِ رابطه‌ی خودشان را می‌سازند: «زنگ نخورد؟»، «صدات نمیاد جونم»، «اینترنت خوب نیست امروز»، «به زودی می‌بینمت»، «صبح که بیدار شدی، بیا پیشم»: دایرةالمعارف دوری و دلتنگی. آدم‌ها گاهی در یک خانه‌ی مشترک زندگی می‌کنند، و گاهی فقط در یک زبانِ مشترک. @ThePleasureOftheText
Mostrar todo...
37👌 7👍 4🔥 1😐 1😘 1
بعد از سال‌های سال، با مادرم، خاطراتِ ایام کودکی را مرور می‌کردیم. به نظرم، مرور کردنِ خاطرات با مادر، چیزی بیش از «خاطره‌-بازی»‌‌های نوستالژیک است؛ نوعی بازیابی و بازسازیِ ناقصِ دنیایی‌‌ست که ما را شکل داده، اما هرگز به آن دسترسی نداشته‌ایم. مثل دیدنِ عکسی قدیمی‌ست که برای اولین بار آن را می‌بینیم و احساس می‌کنیم چیز مهمی در عکس بوده که ما نمی‌دانسته‌ایم و حالا دیگر وجود ندارد. به قول بارت: «عکس‌ها کهنه می‌شوند، رنگ‌شان می‌رود، زرد می‌شوند. «آن» چیست که همراه با عکس نابود می‌شود؟» و کسی جواب روشنی برای این پرسش ندارد. @ThePleasureOftheText
Mostrar todo...
28👍 5👌 1
- کارولین: قبل از رفتنِ دیوید چند بار دعوامون شد. فک کنم من برای رفتن‌اش اصلاً آماده نبودم. اما رفت. باورم نمی‌شد که بره. وقتی رفت فرودگاه، به بچه‌ها نگاه کردم و ناگهان احساس کردم بچه‌های «من» هستند، نه بچه‌های «ما». - دیوید: من مصاحبه داشتم. برای کار جدیدم رفتم. برای لذت شخصی که نرفتم. - کارولین: حداقل تو یه جایی رو‌ داشتی که بری. من چی؟ باید می‌نشستم و رفتنِ تو رو تماشا می‌کردم. «ترک کردن» با «ترک شدن» خیلی فرق داره. The Family Crucible, Napier & Whitaker @ThePleasureOftheText
Mostrar todo...
23👍 8💔 5
یکی از نشانه‌های نابِ صمیمیت این است که افراد برای آیندهٔ دور برنامه‌ریزیِ مشترک می‌‌کنند. بسیاری از این برنامه‌ها به نتیجه نمی‌رسند، اما نتیجه چندان مهم نیست. پیامِ پنهانِ چنین خیال‌پردازی‌هایی این است: در دقیقهٔ «اکنون» تو را برای آینده، آینده را برای تو و‌ با تو می‌خواهم. @ThePleasureOftheText
Mostrar todo...
52👍 10🤣 1
لوکاچ در یکی از نامه‌های خواندنی‌اش می‌نویسد: «مشتاق بودنِ یک فرد به چه معناست؟ اشتیاق چیست؟ آیا اشتیاق حفره‌ای دهان‌گشوده در جانِ فرد نیست؟ حفره‌ای که نمی‌تواند آن را با داشته‌های‌اش پُر کند؟» بعد استدلال می‌کند که شاید به همین دلیل است که ما به دنبال چیزی بیگانه و بیرون-از-خود می‌گردیم؛ چیزی که بخشی از زندگی ما نیست؛ چیزی که امیدواریم آن را از آنِ خود کنیم، به درون خود بکشیم تا بلکه آن حفره را که خودمان نتوانستیم به‌تنهایی پر کنیم، پر کند. مهم نیست که این رؤیا، این فانتزی، این امید چقدر واقع‌بینانه است. مهم این است که زندگی کردن و «ادامه دادن به ادامه دادن» با حفره‌ای-در-درون دشوار است. @ThePleasureOftheText
Mostrar todo...
👍 37 8👏 2
گاهی به چیزی، از سر علاقه یا کنجکاوی، «واقعاً» نگاه می‌کنم. اما گاهی «ظاهراً» نگاه می‌کنم، درحالی‌که واقعاً نمی‌بینم، غایب‌ام. شاید این تعریف خوبی از حضور و غیاب باشد: آدمِ حاضر، به «چیزها» نگاه می‌کند، آدم غایب، به «هیچ» نگاه می‌کند. آدمِ حاضر/غایب هم روی پلی که بین «چیزها» و «هیچ» کشیده شده، سرگردان و متأمل می‌ایستد. @ThePleasureOftheText
Mostrar todo...
18👌 6👍 4
این متن درباره‌ی رأی دادن یا ندادن نیست. درباره‌ی قطبی‌سازی کاذبی‌ست که، در بهترین حالت، با هدفِ رأی جمع کردن، و در بدترین حالت، با هدفِ فریب دادن مخاطبان برساخته شده است. این دوقطبی‌سازی‌های کاذب نهایتاً اعتماد عمومی را از برسازندگانِ آن‌ها سلب و سرمایه‌های اجتماعی‌شان را برباد می‌دهند. بلایی که در چند دهه‌ی اخیر بر سرِ اصلاح‌طلبان آمده است. ۱. مسعود پزشکیان با سعید جلیلی متفاوت است، اما چگونه می‌خواهد «نجات‌دهنده‌ی ایران» باشد؟ کسی که در نخستین سال انقلاب، به اذعان خودش، نقش فعالی در بستن و پاکسازی دانشگاه‌ها داشته است؛ کسی که در تمام سال‌های پس از انقلاب وزیر و وکیل بوده است؛ کسی که، باز هم به اذعان خودش، در چارچوب‌های تعیین‌شده به‌وسیله‌ی خامنه‌ای حرکت خواهد کرد، «ممکن است» بتواند تغییراتی در وضع موجود ایجاد کند یا تا حدی مانع بدتر شدن اوضاع سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ایران شود، اما آیا او «نجات‌دهنده‌ی ایران» است؟ پزشکیان در پاسخ به محسن رنانی می‌نویسد: «همانطور که بارها از مولایمان علی علیه‌السلام نقل کرده‌ام، مردم همانند دندانه‌های یک شانه هستند و هیچ یک بر دیگری برتری ندارد مگر با تقوا». در نظام فکری پزشکیان، تقوا، به عنوان یکی از مفاهیم مرکزیِ نظام تفکر دینی، مایه‌ی برتری است. پزشکیان به عنوان یک شهروند حق دارد نظام ارزشی خودش را برگزیند، اما به عنوان یک نماینده‌ی مجلس که می‌خواهد رئیس«جمهور» شود، حق ندارد «تقوا» را مبنای تقسیم‌بندی شهروندان قرار دهد. آن هم در جامعه‌ای که ۷۲ درصد شهروندان‌اش در یک نظرسنجی دولتی در سال ۱۴۰۲ گفته‌‌اند: «برای گزینش افراد نباید کاری با عقاید مذهبی آن‌ها داشت.» کسی که صدای شهروندان را نمی‌شنود، ممکن است بتواند تغییری اندک ایجاد کند اما نمی‌تواند ایران «نجات» دهد. نقل است که خاتمی چندین نفر را به عنوانِ وزیر اطلاعات به خامنه‌ای پیشنهاد کرد و بعد از این‌که با مخالفتِ قاطعِ خامنه‌ای مواجه شد، نهایتاً به وزارتِ دری‌نجف‌آبادی تن داد. وزیری که قتل‌های زنجیره‌ای در دوران او به اوج رسید. آن‌هم خامنه‌ای‌ای که در آن دوران به هیچ‌وجه قدرت کنونی‌اش را نداشت. حالا چطور پزشکیان می‌نویسد: «همه تلاش خود را خواهم کرد تا وزرا در یک فرایند مشخص و منطقی انتخاب شوند»؟ فرآیند مشخص و منطقی یعنی چه؟ ۲. سعید جلیلی با مسعود پزشکیان متفاوت است، اما آیا تردیدی داریم که او نماینده‌ و کارگزارِ گوش به فرمانِ خامنه‌ای‌ست؟ سعید جلیلی از چه سابقه‌ی درخشان و پایگاه اجتماعی/اقتصادیِ مستقلی برخوردار است که بتواند ایران را یک‌تنه «ویران‌تر» کند؟ چطور فردی در این سطح موفق شده در مقابلِ دولت‌ و مجلس و مجمع بایستد؟ جواب روشن است: او نیست که در مقابل این نهادها و نیروها ایستاده است. خامنه‌ای، سپاه، و امکانات و نیروهای امنیتی، نظامی، اقتصادی‌ای که در اختیار آن‌هاست، عامل ویرانی بوده و هستند. این متن درباره‌ی رأی دادن یا تحریمِ انتخابات نیست. این متن تفاوت‌های پزشکیان ‌و جلیلی را انکار نمی‌کند. این متن فقط یک نکته را برجسته می‌کند: دوقطبی‌سازی‌های کاذب نهایتاً اعتماد عمومی را از برسازندگانِ آن‌ها سلب و سرمایه‌های اجتماعی‌شان را برباد می‌دهد. @ThePleasureOftheText
Mostrar todo...
👍 40👎 10 9💯 3👌 2
چیزهایی که به هم نمی‌گوییم، شاید مهم‌تر از چیزهایی باشند که به هم می‌گوییم. چرا؟ به دو دلیل: ۱. آن‌چه آگاهانه یا ناخودآگاه به هم نمی‌گوییم، خبر از حساسیتی مهم می‌دهد: چیزی هست که، به هر دلیل، باید پنهان شود. این از «جنسِ رابطه» خبر می‌دهد.۲. آن‌چه آگاهانه یا ناخودآگاه به هم نمی‌گوییم، فقط از حساسیت‌های موجود خبر نمی‌دهد، حساسیت‌آفرین هم هست. این از «آینده‌ی رابطه» خبر می‌دهد. @ThePleasureOftheText
Mostrar todo...
👍 28 11👏 4👌 3
به آدم‌های دیگر نزدیک شدن، با آدم‌های دیگر صمیمی شدن (intimacy) پیامدهایی دارد؛ از جمله این‌که فرد باید حدی از آشفتگی، سیالیت، بی‌نظمی، دگرگونی، انعطاف، و اکتشاف را بپذیرد. درست مثل وقتی که فرد در جاده‌ای باریک، مه‌آلود، و کوهستانی به سوی مقصدی نامعلوم می‌راند. فردی که مایل است کنترلِ همه‌ی امور را در دست داشته باشد، یا باید خودش را عوض و سودای کنترلِ جهان را فراموش کند، یا از هیجانِ چنین سفری چشم بپوشد. «کنترل»، بنا به تعریف، با «آشفتگی»های کنترل‌ناپذیرِ روابطِ انسانی ناسازگار است. اما ماجرا پیچیده‌تر از این‌هاست. کسی که «کنترل» را بر «صمیمیت» ترجیح می‌دهد، عملاً «تنهایی» را بر «با-دیگران-بودنی-صمیمانه» ترجیح می‌دهد. و خب، آدمِ تنها بر چه چیزی کنترل دارد؟ بر جهانِ خلوتِ خویش؟ آن‌قدر خلوت که اساساً نمی‌توان آن را «جهان» نامید؟ سلطانِ مقتدرِ سرزمینی که یک شهروند دارد؟ «پارادوکسِ کنترل» همین‌جاست: یا به ویرانیِ رابطه‌ها می‌انجامد، یا به تنهایی. و در هیچ‌کدام از این دو حالت، کنترلی در کار نیست. به عبارت دیگر، «کنترلِ کامل» خود-ویرانگر است. @ThePleasureOftheText
Mostrar todo...
21👍 11💔 2👎 1👌 1😘 1
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.