| آفتابگردون |
- یک پروانهی آبی در جستجوی رهایی🦋 [ گاهی نیمهی روانشناسم رو میبینی و گاهی نیمهی هنردوستم ] - دربارهی من: https://t.me/sunwhiteflower/3329 - ارتباط با من: https://telegram.me/BChatBot?start=sc-877655-Ki8xBky
Mostrar más279
Suscriptores
-224 horas
+177 días
+2530 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
Photo unavailableShow in Telegram
روزایی که با آدمهایی که دوسشون دارم وقت میگذرونم، جزو عمرم حساب نمیشن!
- امشب با شمیم ♡ -
❤ 8
01:29
Video unavailableShow in Telegram
این شما و این هم پیانیست مورد علاقهم در حال نواختنِ آهنگ مورد علاقهم:
27.19 MB
🔥 5❤ 1
بودن بعضی آدمها تو زندگیم انقدر قشنگه که گاهی به این فکر میکنم دنیا بدون حضورشون چقدر میتونست برام فرق کنه!
بودنشون شبیه عطر بهارنارنج تو هوای اردیبهشته.
مثل صدای نمنم بارون پاییزی
یا حتی گرمایی که خورشید وسط سرمای زمستون مهمونت میکنه.
شایدم یه آیس کارامل ماکیاتو، وسط گرمای تابستون!
❤ 8
بچهها لطفا اگه کسی رو میشناسید که ادیتور ویدئو هستن یا خودتون تو این زمینه فعالیت دارین، به ما پیام بدین.
به یه همکار نیاز داریم 🤍
@lumiereacademy
❤ 5
دیشب دیروقت رسیدم خونه.
خسته بودم. گرسنه بودم و بیشتر از همه چیز، به خوابم میومد.
اما نشستم پای گیتار و نذاشتم روتین روزی یک ساعت تمرین گیتارم خراب بشه.
امیدوارم استادم قدر این زخماتم رو بدونه و استرسم رو به تمرین کمم ربط نده 😭😂
❤ 7
Photo unavailableShow in Telegram
در حالیکه دارم کظم غیض میکنم و سعی میکنم خانوم باشم، دارم به این فکر میکنم که چطور خیلی منطقی صحبت کنم.
البته همزمان از خستگی دار فانی رو وداع میگم.
پس نتیجهی این ترکیب شده این عکس.
[ امشب / کینو - خرداد ۱۴۰۳ / تحلیل فیلم قوی سیاه ]
❤ 15
کارگردانمون دو روز آخر نبود، کارو سپرد به من.
انقدر بهشون سخت گرفته بودم و جدی بودم سر تمرینا تا منو میدیدن میگفتن زینب تقوایی اومد :))))
[ اون موقع هنوز سمیرای زخم کاری کشف نشده بود 😂 ]
Photo unavailableShow in Telegram
پارسال این موقع، شب و روزم شده بود تمرین کردن نقشی که تو دنیای موازی داشتم زندگیش میکردم.
صبحها که پا میشدم نینا بودم، شبها موقع خواب هم نینا بودم. نمیدونستم کدوم نینا، نینای چخوفه و کدومش نینای دنیای موازی.
از دانشگاه مستقبم میرفتم سر تمرین و دیروقت برمیگشتم. نمیدونستم دیالوگ حفظ کنم یا درسهای امتحانم رو. خستگی تمرین و فشار امتحانا با هم رو دوشم بود، پترولوف و تریگورین دنیای واقعی هم کنارم بودن ولی با همهی اینا حالم واقعا خوب بود.
امروز که تو گالریم عکسهاشو که دیدم، کل اون تایم از جلوی چشمم رد شدن و لبخند زدم.
چه روزای شیرینی بودن ... .
❤ 8
هیچی دیگه.
گفته بودین حرفای رندوم و یهویی دوست دارین، اومدم بهتون از آدمهای مظلومی به نام ADHD بگم و برم.
تا درودی دیگر بدرود.
❤ 13