cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

پروانه‌ای آبی

که رهایی کارِ پروانه‌هاست... https://t.me/BChatBot?start=sc-33910-AodFgeV https://t.me/BiChatBot?start=sc-10700-zGMBIHu

Mostrar más
Irán182 692El idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
Publicaciones publicitarias
571
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

داشتم پیام‌ها رو فوروارد می‌کردم و سؤال اینه که چرا من این‌قدر حرف زدم؟ بادوم‌ها از این به بعد وقتی یکی خیلی نوشت، بهش اخطار بدید که وقتی خواست پاک کنه کانالش رو، انگشتانش به دست باد نرن. باتشکر.
Mostrar todo...
دغدغه‌ی بعدی اینه که مثل هرزمانی که جورم، جور نیست دلم می‌خواد از خاطره‌ی آدم‌ها پاک بشم. انگار که هرگز نبوده‌ام.
Mostrar todo...
از اون‌جایی که این‌جا شبیه یک دفتر خاطرات محدودشده‌ست، نمی‌دونم همه رو فوروارد کنم برای خودم و بعد پاک کنم یا به حال خودشون در فراموشی رهاشون کنم. به عنوان آخرین دغدغه‌هایی که از من می‌خونید در این‌جا. 🤝
Mostrar todo...
ثبات‌احساس و امیال ندارم؟ بله ندارم. و حقیقتش اینه که فکر می‌کنم پروانه باید بره. نه مثل دفعه‌ی قبل، که کلاً بره. و روزهای خوب، روزهایی که نهایت رویاتونه براتون می‌خوام.
Mostrar todo...
راستش دلم می‌خواد ذهنم پاک بشه و بعد جای دیگری متولد بشم. توی یه خاک دیگه، یه سبک دیگه و جدا از همه. از همه‌ی تعلقات خاطر و نکبت‌های موجود مغز فعلی.
Mostrar todo...
گاهی آدم دلش می‌خواد اشتباه کرده باشه. دلش می‌خواد حواسش رو دور بندازه که هیچ‌چیز مغزش رو نجوه.
Mostrar todo...
این کنسله، لونه‌ی کلمات امشب مال خودمه. 😌
Mostrar todo...
غم توی سال‌های متفاوت زندگی نوعش فرق می‌کنه اما گاهی غرق غمی می‌شی که متعلق به امروزت نیست. اصلاً همون‌جایی که نمی‌دونم برای کی اما نوشتم:"غم امشب، غم تابستون دو سال پیشه."
Mostrar todo...
خواب بدی دیدم و میونش یه چیزی خوب بود. دوباره سیزده سالمون بود، سر کلاس بودیم و قرار بود بهمون واکسن بزنند. (کرونا روحم رو گروگان گرفته.) بعد از این‌که واکسن زدند، اولین نفری که اومد و محکم بغلم کرد، تو بودی دخترکم. نمی‌دونم چرا هیچ‌کس نمی‌شناختت و نمی‌دونم چرا وقتی ازم می‌پرسیدن که تو کی‌ای، جوابی نداشتم. اما همون که خودت گفتی:"دوستشم. چند وقته ندیدمش." تو شبیه هم‌بازی‌های بچگی شدی، همون‌هایی که یهو گم می‌شن و یه جاهایی یادت می‌آرن که وقت دل‌تنگیه. سالم باشی. 💙
Mostrar todo...
این‌قدر این چند وقت "آبی آروم" خطاب نشدم، حس می‌کنم قله‌ی ناآرومی برای فتح زیر پامه. *از همین دور برای بچه‌م آرزوی موفقیت کنیم توی راهی که از ذهنش دوره اما به قلبش نزدیک. *و همه‌ی بچه‌هایی که زنده بودن و یادگیری توی دانش‌گاه مورد نظر، نهایت رویای فعلیشونه.
Mostrar todo...