cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

ختم قران

پیامبر اکرم (ص) خانه ای که دران قران فراوان خوانده شود خیر ان بسیار گرددوبه اهل ان وسعت داده شود و دربرای اسمانیان بدرخشندچنان که ستارگان اسمان برای زمینیان میدرخشند 🌺 هررور یک صفحه از قران (۵ ایه )تلاوت کنید اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
197
Suscriptores
-224 horas
-57 días
-630 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

#رمان_موج_غریبی 📚 نویسنده:باران وثوقی #قسمت_هفتاد_وپنجم ⬇️ شونه بالا انداختم و رفتم نزديک ميز خانومي که پزي بود و منشي بهروز. از بالاي عينکش نگام کرد و گفت: شما با آقاي شايسته نسبتي دارين؟ تا چشمت در آد! به تو چه! تو رو سننه؟ پررو! بوزينه ي هفت رنگ! عجبـا! با لحن نا خوشايندي مثل خودش گفتم: شما رو سننه؟ چشاش گرد شد! به درک. خرکيه مگه؟ خودمم نمي دونم چمه! براي مسخره کردنش گفتم: واي ناراحت شدين؟ با دلخوري پشت چشمي نازک کرد و گفت: نشم؟ لبخند مسخره اي زدم و مثل گاگولا نگاش کردم. خيلي طبيعي و مظلوم تو چشاي قهوه ايش زل زدم. گفتم: به سق سياه! از خشم قرمز شد ولي چيزي نگفت. با همون لبخند مسخره ام رفتم سمت در اتاق بهروز. بدون در زدن بازش کردم. رفتم تو و اولين چيزي که توجهم رو جلب کرد ابهت بهروز پشت اون ميز بود که در حال مطالعه ي يه برگه در مقابلش بود. البته تا قبل اينکه وارد بشم. داشت يه نگاه عاقل اندر سفيهي بهم مي کرد. من-چيزي شده؟ چشاش رو خمار کرد و انگار که قراره با يه آدم کودن طرف باشه گفت: نه! خيلي هم اين کلمه پر معني بود. توجه نکردم. نگام رو ازش گرفتم و به در و ديوار زل زدم. ترکيب رنگ قهوه اي داشت. چرم بودن. مبل هاش. ميزش. کمدش. جالب بود. چند تا هم تابلوي عجق وجق به ديوارش نسب بود. همين! يه دفتر واسه يه رئيس کله گنده! يه در سمت چپم ديدم. با اخم محوي رفتم سمتش. دستم رفت سمت دستگيره. بهروز-مياي بشيني؟ برگشتم سمتش و گفتم: آره ولي بعد اينکه ببينم اينجا کجاست.
Mostrar todo...
#رمان_موج_غریبی 📚 نویسنده:باران وثوقی #قسمت_هفتاد_وچهارم ⬇️ يه چشمک زد و در رو بست. به ساختمون رو به روم نگاه کردم. بلند بود. بهروز کنارم وايساده بود و با لبخند کجي چپ چپ نگام مي کرد. گفت: چطوره؟ با هيجان گفتم: عــالي! جلو تر رفت تو. منم با اشتياق رفتم تو! يه عالمه آدم در حال رفت و آمد بودن. بعضي ها کاغذ دستشون بود و بعضي ها، چه مي دونم ولي عيناً ديدم خيلي شلوغه. يکي سخت بهم تنه زد و به زور از دم در کنارم زد. با عصبانيت عقب کشيدم و متوجهش شدم. يه آقايي کارتون به دست داشت مي اومد تو. لبام رو با حرص به هم فشار دادم. زير لبي و همراه با زور گفت: ببخشيد خانوم. بعدم مثل چي رفت سراغ يکي از چندين دري که اونجا بود. بهروز داشت با لبخند مسخره اي نگام مي کرد. با همون حرصم رفتم سمتش. دلخور گفتم: چرا بهش چيزي نگفتي؟ مثلا تو رئيسي اينجا! داشت له مي کرد منو اگه کنار نمي رفتم خدا مي دونه کمرم الان کجا بود دست و پام کجا!!! از ته دل خنديد و گفت: خب تقصير تو بود نفسي! از سر راه کنار برو بعد ديد بزن. بهش چشم غره رفتم و با غضب نگاش کردم. با همون خنده ي چندشش رفت تو اتاقي و گفت: لطفا بعد از نگاه کردن بيا تو اتاقم و مزاحم کسي نشو! قوانين اينجا رو که ياد گرفتي برو هر جا دوست داشتي! دلخور به رفتنش نگاه کردم. در اتاق رو بست. به فضايي که توش بودم نگاه کردم. يه مکان يا يه شرکت عمومي که کلي آدم داشتن دنبال کار خودشون مي رفتن. يه ميز کنار در اتاقي که بهروز رفت توش ديدم. پشتش هم يه خانوم دماغ گنده اي ديدم که هفت قلم آرايش کرده بود با اون عينکش! همش هم براي دخترا پشت چشم نازک مي کرد و گاهي به تلفن پاسخ مي داد. ترکيب رنگ جالبي نداشت ولي در کل خيلي با حال و شيک بود. از رنگ کرم و شيري بهره برده بودند. يه عالمه در که آدم گيج مي شد. هيچ راهنمايي هم نداشت که بدوني کدوم اتاق براي چيه! فقط يکي روش نوشته بود <<انبار>>.
Mostrar todo...
#رمان_موج_غریبی 📚 نویسنده:باران وثوقی #قسمت_هفتاد_وسوم ⬇️ ولي يه تيکه ي اون روزام خيلي کسالت بار بود. اونم اينکه من بايد وقتي مي رفتم خونه تنهاي تنها باشم. چون زهره از سر عصر مدرسه داشت بهروز و بهراد هم مثل هميشه دير مي اومدن خونه. عمو فقط گاهي زود مي اومد خونه که اونم فقط گاهي وقتا بود! از دانشگاه داشتم بر مي گشتم. اصلا حوصله نداشتم. دم در خونه پياده شدم و کرايه رو حساب کردم. کليدي که عمو داده بود بهم رو انداختم تو در و چرخوندم. با باز شدن در رفتم تو. خسته بودم. از بس استاد ناصري وِر وِر کرد. کفشام رو گذاشتم جا کفشي و با تني خسته لم دادم رو مبل. گوشيم زنگ خورد. مبينا بود. ديوونه!  ديروز زنگ زده بود باز الان هم زنگ زده. بي حوصله جواب دادم. -سلام ميگ ميگ. با صداي پر انرژي اي گفت: سلام نس نسي خوبي؟ خيلي بي حال تر از اون گفتم: حوصله ندارم. ولش کن! گفت: نه بابا؟ آخه چرا؟ من-آخه تازه از دانشگاه برگشتم. -نسيم؟ من زنگ زدم از تو انرژي بگيرم اونوقت تو از من بي انرژي تري؟ ساکت فقط وايسادم. بعد از سکوتي گفت: باشه من بعدا زنگ مي زنم! خداحافظ! حتي حوصله نداشتم خداحافظي کنم! زير لب که خودم هم به زور شنيدم گفتم: خداحافظ! گوشي رو پرت کردم روي کاناپه. خوابم هم نمي اومد که بگم بگيرم بخوابم. بعد از چند ثانيه اي زنگ زدم به بهروز. گوشي رو جواب داد. گفتم: سلام بهروز! امروز چطوري؟ -سلام خانوم خانوما! چه خبر ممنون! -خبر خستگي! بهروز بيا خونه. _خونه ؟ چرا خونه؟ _آخه من تنهام و امروز بر عکس هميشه دوست دارم يکي پيشم باشه وگرنه گريه ام مي گيره چون شيراز رو هنوز يادمه! دلم واسه وطنم تنگ شده. ديگه بغض کردم. کلافه گفت: اوه متاسفم من نمي تونم. گفتم: باشه. بعد از مکثي گفتم: پس بيا دنبالم من رو ببر شرکتت اونجا سرگرم شم يه کم. سکوت کرده بود چه سکوتي! کلافه با صدايي بلند تر گفتم: بهروز؟ نمياي؟ با مکثي کوتاه گفت: باشه! ميام. اينو خيلي با شک و ترديد گفت. گوشي رو قبل اينکه قطع کنم گفتم: ده دقيقه ديگه منتظرم دم در! بعدم سريع قطع کردم. زل زدم به صفحه ي تلويزيون خاموش! کلافه بودم. خيلي کسل بودم.  چشام خمار بودن. گوشيم يه پيام دريافت کرد. بازش کردم. همون مزاحم هميشگي! پيام عاشقانه! اين کدوم الاغه؟ << هدفم بود که عاشق نشوم هر گل را/ چو گل روي تو ديدم هدفم باطل شد >> اونقدر رو اعصابم بود که حد نداشت. پيامش رو مثل هميشه پاک کردم. دوباره يه پيام اومد. باز هم همون مضمون. نمي دونم کيه که يه پيام رو دو بار مي فرسته! بازم پاکش کردم. بعد ده دقيقه کسالت بار زنگ در به صدا در اومد. ايول وقت شناسه. سر ده دقيقه اومد. با لباساي دانشگاهم که عوضشون نکرده بودم پرواز کردم سمت در حياط! سوار ماشينش شدم و انگار که جوني گرفته باشم با انرژي گفتم: سلام جناب بهروز! چطوري؟ خنديد و به موهاش چنگ زد. گفت: ممنون. امروز کلي تغيير کردي! منظورش از نظر انرژي داشتن بود. تازه جواب سلام ندادنش هم برام عادي شده بود. ماشين رو روند به جاهاي ناشناس ولي رسيديم. پياده شد و به حالت بدو بدو خودش رو رسوند بهم و در رو واسم باز کرد. با لبخند پياده شدم و همزمان گفتم: بابا جنتلمـ
Mostrar todo...
aa
Mostrar todo...
aa
ادامه ختم قران
Mostrar todo...
بسم الله الرحمن الرحیم ختم جدید‌نیازی به ثبت اسامی نیست هرعزیزی دوست داره شرکت کنه کافیه هر روز در نظرسنجی اعلام کنه خونده (تا شهادت امام جواد الائمه ۴۱روز مونده)هرروز ۹بارذکر یا جوادالائمه ادرکنی +۹ بار ذکرصلوات توسل به امام رضا ع وامام جوادعAnonymous voting
  • خوندم
  • تازه شروع کردم
0 votes
به نام خدا چله گروهی نیازی به ثبت نام نیست از عید فطر تا ولادت امام رضا علیه السلام سهم هر نفر ۷مرتبه آیت الکرسی ، هر کسی شرکت میکنه با ما همراه باشه 🌸 روز بیستم 🌸 به نیت سلامتی آقا امام زمان عج و تعجیل درظهورشان و حاجت قلبی خودتون 🌸Anonymous voting
  • خوندم
  • تازه شروع کردم
0 votes
روز یازدهم  ختم قرآن به صورت صفحه ای ، همگی با هم جزء ۱۱رو میخونیم ، صفحاتتون رو فراموش نکنید بخونید 🙏 حاجت رواشین 🤲 به pdf هم نگاه کنید تو گروه ها هست سرچ کنید
Mostrar todo...
ختم قران: بسم الله الرحمن الرحیم دوره ۱۹۷(این دوره صد و نود و هفتمین بار  هست این ختم  رو هدیه میکنیم به حضرت عباس ع ، ۱۲۴ هزار پیغمبر ص ) سلام دوستان ختم قران صفحه ای و لیستی مثل ختم قبلی هست فقط با pdfهای جدید ختم سختی هم نیست قراره ۳۰ روزه یه ختم قرآن انجام بدیم هر روز ۱ صفحه سهم هر نفر هست که هر روز ۱ جزء رو میخونیم چون میخوام هر کسی با تدبر و تامل قرآن بخونه این طور ختم رو میگم انجام بدیم در ضمن pdf صفحات هم میزارم از اول هم مشخص میکنیم که هر کسی چه صفحه ای رو باید بخونه مثال میزنم نفر اول هر روز هر جزء ای داشتیم صفحه اول رو میخونه نفر دوم صفحات دوم رو و الی آخر. ختم سختی نیست تا تو ۳۰ روز همه باهم یه ختم قرآن انجام دادیم بعضی از جزء ها ۲۱ صفحه ای که اون روسهم نفر آخر هست شروع ختم ۳/ ۲ / ۱۴۰۳ پایان ختم ۱ / ۳/ ۱۴۰۳ حالا هر کسی خواست بهم بگه اسمش رو ثبت کنم نفر اول خانم آزیتا ( صفحات اول هر جزء)  نفر دوم خانم آزیتا ( صفحات دوم هر جزء ) نفر سوم خانم  آزیتا ( صفحات سوم هر جزء ) نفر چهارم خانم ساکت  ( صفحات چهارم هر جزء )  نفر پنجم خانم Nvm ( صفحات پنجم هر جزء) نفر ششم خانم Nvm ( صفحات ششم هر جزء)  نفر هفتم خانم Nvm ( صفحات هفتم هر جزء)  نفر هشتم خانم Nvm( صفحات هشتم هر جزء) نفر نهم خانم Nvm ( صفحات نهم هر جزء ) نفر دهم خانم Nvm ( صفحات دهم هر جزء ) نفر یازدهم خانم مرضیه   ( صفحات یازدهم هر جزء) نفر دوازدهم خانم نازنین زهرا شیرزاد ( صفحات دوازدهم هر جزء ) نفر سیزدهم خانم سکینه چاپی ( صفحات سیزدهم هر جزء ) نفر چهاردهم خانم ساکت ( صفحات چهاردهم هر جزء) نفر پانزدهم خانم فاطمه توده روستا ( صفحات پانزدهم هر جزء) نفر شانزدهم خانم سمیه ( صفحات شانزدهم هر جزء ) نفر هفدهم خانم فاطمه  ( صفحات هفدهم هر جزء) نفر هجدهم کاربر گل رز 🌹🌹🦋( صفحات هجدهم هر جزء ) نفر نوزدهم خانم رونیا  ( صفحات نوزدهم هر جزء )  نفر بیستم خانم رونیا ( صفحات بیست و بیست و یکم هر جزء ) فقط جزء ۱ و جزء ۳۰ که فکر کنم ۲۱ صفحه ای باشه که باید چند صفحه آخر رو بخونن اسامی رو برام بزارید لطفا https://t.me/yamahdfatemeh۰
Mostrar todo...
ختم قران: بسم الله الرحمن الرحیم دوره ۱۹۶ (این  دوره صد و نود وششمین  بارهست این ختم رو هدیه به حضرت خدیجه کبری س ، حضرت محمد ص ،امام زمان عج )‌ سلام دوستان ختم قران صفحه ای و لیستی مثل ختم قبلی هست فقط با pdfهای جدید ختم سختی هم نیست قراره ۳۰ روزه یه ختم قرآن انجام بدیم هر روز ۱ صفحه سهم هر نفر هست که هر روز ۱ جزء رو میخونیم چون میخوام هر کسی با تدبر و تامل قرآن بخونه این طور ختم رو میگم انجام بدیم در ضمن pdf صفحات هم میزارم از اول هم مشخص میکنیم که هر کسی چه صفحه ای رو باید بخونه مثال میزنم نفر اول هر روز هر جزء ای داشتیم صفحه اول رو میخونه نفر دوم صفحات دوم رو و الی آخر. ختم سختی نیست تا تو ۳۰ روز همه باهم یه ختم قرآن انجام دادیم بعضی از جزء ها ۲۱ صفحه ای که اون روسهم نفر آخر هست شروع ختم ۳/ ۲/ ۱۴۰۳ پایان ختم ۱/ ۳/ ۱۴۰۳ حالا هر کسی خواست بهم بگه اسمش رو ثبت کنم نفر اول خانم  مریم فرجی  ( صفحات اول هر جزء)  نفر دوم خانم بهاره   ( صفحات دوم هر جزء ) نفر سوم خانم انسیه زهره ( صفحات سوم هر جزء ) نفر چهارم خانم شهناز بابایی ( صفحات چهارم هر جزء )  نفر پنجم خانم شهناز بابایی ( صفحات پنجم هر جزء) نفر ششم خانم شهناز بابایی  ( صفحات ششم هر جزء)  نفر هفتم خانم فاطمه صمدی   ( صفحات هفتم هر جزء)  نفر هشتم خانم فاطمه صمدی  ( صفحات هشتم هر جزء) نفر نهم خانم سحر صمدی   ( صفحات نهم هر جزء ) نفر دهم خانم  سحر صمدی  ( صفحات دهم هر جزء ) نفر یازدهم خانم زنوزی ( صفحات یازدهم هر جزء) نفر دوازدهم خانم نسرین آجیلی( صفحات دوازدهم هر جزء ) نفر سیزدهم خانم نازنین زهراشیرزاد( صفحات سیزدهم هر جزء ) نفر چهاردهم کاربر در انتظار مهدی  عج  ( صفحات چهاردهم هر جزء) نفر پانزدهم خانم Nvm( صفحات پانزدهم هر جزء) نفر شانزدهم خانم Nvm ( صفحات شانزدهم هر جزء ) نفر هفدهم خانم Nvm( صفحات هفدهم هر جزء) نفر هجدهم خانم Nvm ( صفحات هجدهم هر جزء ) نفر نوزدهم کاربر در انتظارمهدی عج( صفحات نوزدهم هر جزء )  نفر بیستم کاربر در انتظار مهدی عج( صفحات بیست و بیست و یکم هر جزء ) فقط جزء ۱ و جزء ۳۰ که فکر کنم ۲۱ صفحه ای باشه که باید چند صفحه آخر رو بخونن اسامی رو برام بزارید لطفا https://t.me/yamahdfatemeh۰
Mostrar todo...