cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

فقر و فحشا↯

『خسته از عروسکا تو لباس ادما』 نویسنده : صبا . قاف رمان های در حال حاضر: فقر و فحشا : در حال تایپ ساغر : به زودی کپی فقط با ذکر منبع وگرنه برخورد میشه🚫 روزی یک پارت✔

Mostrar más
Irán147 376El idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
Publicaciones publicitarias
840
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

❌بدو بیا بخون❌#فول_ص*کصی♨️🔞 زبونی رو لبهاش کشید و گفت: +چرا نمیتونم ازت جدا بشم؟ با لوندی خم شدم بوسیدمش و گفتم: -چون که خوشمزه ام +جووون💦 مکی به گردنم زد و لیسیدش زبونشو دَوَرانی میکشید و من از لذت تاب میخوردم تو یه حرکت کل دکمه های لباسم رو باز کرد و انداخت گوشه ای نگاهی به #سینه ام کرد و گفت: +حیف نیست؟ -چی +که کبود نشن! تو تجزیه و تحلیل حرفش بودم که #گازی از #سینه ام گرفت لبهام رو به دندون کشیدم و #جیغی زدم سرشو اورد بالا با احتیاط واردم کرد🍑💦 توجه(وانشات چنل عشق بی پایانِ🔥 پارت های غیر رمانش رو اینجا میزاره)😈 https://t.me/joinchat/BuZ8iCcL96E1Nzk0
Mostrar todo...
صنم حرصی گفت: - باید با میم شروع میکردی، خدایی تر نزن وسط بازی دیگه اه امیر خندید و گفت: اوکی‌، رم نکن متفکرانه به بقیه نگاه میکرد و منتطر تقلب رسانی بود - بخدا کسی بهش تقلب برسونه به ده روش لجوقی و اریایی باستانی قیمه قیمه .. امیر وسط حرفم پرید و گفت: - معلوم نیست زن گرفتیم یا ببر فراری الان میگم گوش بدین همه ساکت وایسادیم که با صدای بلند گفت: -مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید شوهر خوب مگر گیر کسی میاید🤣😂🔥🍑 😂❌😂❌😂❌😂❌😂 #از_پارتای_اول_قضاوت_نکنید 😂💯 https://t.me/joinchat/islnro7GW9s4MzE8 😂❌😂❌😂❌😂❌😂 #مورد_داشتیم #مرحوم_حافظ_از_قبر_بلند_شده #با_رمانش😂😂😂🔥🔥🔥
Mostrar todo...
#پارت54 یهو سر جاش ایستاد و عصبی به طرفم برگشت، هر قدم که اون جلو می اومد عقب می رفتم تا ای که با یه قدم بلند بهم رسید و به یقه ام چنگ زد، جوری یقه ام رو کشید که پاهام کمی از زمین فاصله گرفتن و مجبور شدم روی نک انگشت هام بایستم، دست هام رو روی سینه اش گذاشتم و بغض کرده گفتم: دیوید غلط کردم. اون یکی دستش رو روی دهنم گذاشت و یه چشم غره ی وحشتناک بهم رفت، با این که مثل جوجه می لرزیدم اما نرم تر رفتار نکرد. _سه روزه اینجایی...با آره یا نه جواب بده. چونه ام می لرزید و زبونم به سقف دهنم چسبیده بود، هیچوقت دیوید رو تا این حد عصبی ندیده بودم، با دادی که سرم زد کم مونده بود خودم رو خیس کنم. _آره یا نه؟ سرم رو به نشونه ی مثبت تکون دادم که با حرص توی صورتم غرید: زبون دارزت رو موش خورده؟ سرم رو به نشونه ی مثبت تکون دادم که با حرص توی صورتم غرید: زبون دارزت رو موش خورده؟ کلا خود رو از سرم در آورد و گوشه ی چادر پرت کرد، چونه ام رو محکم فشار داد و سرش رو به سرم نزدیک کرد. _جواب بده آره یا نه؟ با صدایی که به خاطر بغض می لرزید گفنم: بله. سرش رو به نشونه ی مثبت تکون داد و لب هاش رو توی دهن کشید، با کمی مکث ادامه داد: توی خوابگاه بین سرباز ها...نه بهتره بگم بین اون همه مرد خوابیدی یا نه؟ جفت دستم رو روی دستش که یقه ام رو گرفته بود گذاشتم و با صدای خفه گفتم:دیوید غلط کردم. یه تکون محکمی بهم داد و نعره کشید: آره یا نه؟ دیگه نتونستم تحمل کنم و زدم زیر گریه، دیوید من این قدر باهام بد رفتار نمی کرد. رگ شقیقه اش باد کرده بود و پوستش از شدت عصبانیت رو به کبودی می زد و چشم هاش... جرأت نداشتم نگاهم رو به چشم هاش بدوزم. _مجبور بودم. عصبی خندید و من رو بیشتر به خودش نزدیک کرد، موهام رو نوازش کرد و زمزمه وار گفت: وقت حموم کردن چی؟ ... برای خوندن بقیه ی رمان جوین بشید، نویسنده روزی 5 تا 10 پارت می ذاره😋❤️ https://t.me/joinchat/QZt52KHmxIFlZmVk
Mostrar todo...
رمان پارادوکس احساس

خلاصه ی رمان: آریانا نویسنده ای که به گذشته پرتاب می شه و اون جا عاشق می شه، دختری که کم کم تمام هدفش می شه موندن تو گذشته اما... آیا تا آخر توی گذشته می مونه؟ به قلم معصومه موسوی

https://t.me/joinchat/QZt52KHmxIFlZmVk

لینک کانال👆🏻

💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋💋 #رمان#پارادوکس احساس_فول صحنه قسمتی از رمان😱👇🏻 یه نگاه به هیرادانداختم ونگران گفتم:نه هیرادنکن می ترسم.😓 به زورمن روروی تخت درازکش کردوعصبی غرید:تانیا دیگه داری شورش رو درمی آری،بگیربخواب#قول می دم کارم زودتموم بشه.😈 دوباره نشستم و#بغض کرده گفتم:نمی خوام#توبااین#حرف ها#خرم می کنی#بعدوحشی بازی درمی آری.😱 بازوم روگرفت وبه#زور من#رودرازکش کرد،کمی#ازشلوارم روکشیدپایین#وگفت:شل کنی دردنداره.😡 عصبی#جیغ زدم:چی چی روشل کنی#دردنداره؟مگه می شه تواین#زبون بسته#روبفرستی#تووسفت نکنم؟ 🤭 محکم به#پشتم زدوکلافه#گفت:مگه یه آمپول#زدن چقدردردداره؟شل کن وقتم رو نگیر باید برم.💉 به حالت گریه جیغ زدم:عوضی#خب عین کلاه#قرمزی دستت رو#تا ته می بری بالا من رو#مثل کارتون#تام#وجری#سوراخ سوراخ می کنی! 🥺 دوباره محکم به#پشتم زدوکلافه گفت:بابا من#باپشتت#کارزیاددارم خیالت راحت،خرابش#نمی کنم.🥴 🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 بابا این رمان عالیه، نیای از دست دادی🤣 نویسنده هرروزحداقل5پارت می ذاره، بدو بیا لینکش رو پایین زدم، صحنه های خوب خوب هم داره،برای این که فیلترنشه یه کانال وانشات زده🤪 اینم لینک🤫👇🏻 https://t.me/joinchat/QZt52KHmxIFlZmVk 💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜
Mostrar todo...
#دختره_زیر‌میز_کار‌شوهرش_‌قایم‌شده‌_‌داره‌اذیتش_میکنه 😂😂🔥🔥🔞🔞 #بهشتش‌و‌جلوی‌پسره‌انگشت‌میکنه 🔞❌🤤 #با‌این‌رمان‌از‌خنده‌پاره‌شو😂😂😜😜😳 # بدو‌بیا‌تا‌فیلتر‌نشده 🏃‍♂🏃‍♀🏃‍♀🏃‍♀🏃‍♀👅💦 #صحنه‌دار #فول‌طنز #بزرگسال _ ببینید اقای مدیر این تقصیر من نبود که .. با کشیده شدن #زیپ‌*شلوارش ساکت شد صدای قورت دادن #آب‌د*هنش و شنیدم . مدیرش گفت : که ؟ _ بله داشتم می گفتم #تقصیر من نبود که اون آقا قرارداد و به هم زد من ..... #نکننننننن با دادی که زد #ترس*یدم و سرم محکم به میز خورد . " #نکن یعنی چی؟ " دستش و زیر میز آورد و یه #نش*گون جانانه از دستم گرفت که منم کم #کاری نکردم و #انگشت*ش و گاز گرفتم _ آخخخخ #س*گ تو روحت نمی تونستم بخندم " بله ! تو #روح کی ؟ می خوای بعدا حرف بزنیم ؟ مثل این که حالت خوب نیست ! " _ نه نه ادامه بدید کلفت*ش و بیرون آوردم و #لی*سی بهش زدم که پاهای امیر #لرزی*د . من تا آبروی تو رو نبردم که ول کن نیستم از پایین به قیافش نگاه کردم . صورتش #سر*خ شده و کماکان زیر چشمی به من نگاه میکنه . یکم جلو میرم و #شلوار‌و‌*شورتم و پایین میارم و #بهش*تم و می مالم چشماش و برام درشت کرد " اون #زی*ر چیه پسرم ؟ " _ زیر .. هیچی هیچی ... یه سوسک زشت و سیاه اون زیره ، حواسم به اون پرته . ای نامرد سوسک ؟ #کلفت*ش و گازی می گیرم که دادش بلند میشه الکی پایین میاد و #نوک‌سینمو و محکم فشار میده . _ آخ آخ آخ... ببخشید این پام گرفت درد توی سینم پیچید ، سرش و پایین آورد و لب زد : امشب جرت میدم🔞 https://t.me/joinchat/islnro7GW9s4MzE8
Mostrar todo...
دختره داره به بچه شیر میده همونجوری خوابش میبره پسره با دیدنش میزنه بالا و حسابی از خجالتش در میاد و ...👿💦 #پارت_12فصل_دوم سرچ کن نبود لفت بده فیک نیس❗️ https://t.me/joinchat/islnro7GW9s4MzE8
Mostrar todo...
ژانر:عاشقانه ♨️طنز♨️ متفاوت ⛓❌عشق بی پایان❌⛓ + از خواب ناز پاشدم سمت آشپزخونه رفتم ارسام یه میز انواع اقسام غذاها چیده بود #شیطونه میگفت برو برو از پشت #بترسونش همین کارم کردم #بازوشو گاز گرفتم که داد #خفیفی زد 😝گفت: _ #توله سگ حالا منو #گاز میگیری اره؟ +اهوم #مشکلیه؟! دوس دارم 😌😎 خندیدم گفتم: خوب آقامون غذای خوشمزه درس کرده یه #بوس برای #جایزت خوبه؟ داشتم حرف میزدم که پرتم کرد تو #بغلش رو #پاهاش نشستم بغل گوشم 🚫گفت : _آقاتون فدای #خانومش من تا عمر دارم برات غذا درست میکنم که فقط #بوسای شمارو رو #لبام حس کنم خانومم + قند تودلم آب شد ❗️ از نفسای #داغش کنار گوشم #سُست شدم دستامو دور #گردنش #حلقه کردم اونم منو محکم به خودش #فشار داد پیشونمیو #بوسید گفت : ادامشو میخوای بخونی بیاتو کانال‼️ واقعیه الکی نیست قول میدم تو کانال بری میبینش فیک نی‼️ https://t.me/joinchat/sU6Kq_Uz-RVlMjk0
Mostrar todo...
رمان فول صک🔞صی می خونی💦؟🤤🔥 (وانشات رمان عشق بی پایان🙈🍑)
Mostrar todo...
می خونممم🔞
جوین🔥🔥
بیا ببین این دوتا زوج ته خندن لامصبا🤣🤣 #دختره_به_پسره_میگه_پوشک_من_کو🤣🤣 بی اعصاب رفتم سمت ارتان وتوپیدم: +هوی #گوساله ی #امازونی چرا واسه من #پوشک نگرفتی! ارتان باشنیدن حرفم #پقی زد زیر خنده که این عصبی ترم کرد : +مرض رو اب بخندی! پشت بند حرفم با لحن حق به جانبی ادامه دادم: +کجای حرف من خنده دار بود گوساله #امازونی! ارتان همینطور که از خنده ریسه می رفت گفت: _واقعا خنده دار نبود؟.... پشت بند حرفش #قهقهه ایی زد وادامه داد: _حالا واست #پوشک چی بگیرم عمویی؟...اااا #مای_بیبی خوبه عمو؟ باشنیدن این حرفش؛جیغ حرصی کشیدم وجهش بردم سمت شو با حرص وجیغ گفتم: +میکشمتتتتت ارتان حالا منو #مسخره می کنییی کثاقت! اگه می‌خوای بدونی ادامه اش چی میشه روی گزینه های زیر بزن بیب👇🏻😉
Mostrar todo...
بیاببین دخترکصخل‌به‌جای‌اینکه‌بگه نواربهداشتی‌میگه‌پوشک🤣
پسرمیگه پوشک مای بیبی بگیرم🤣😂
دختره خنگ پسر روانی🤣🤣
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.