cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

ارباب‌زاده|تۅڪا

توکا ارباب‌زاده #پایان‌خوش قلم : مهتاب‌ر ⭕️ تعرفه‌تبلیغ: @Ads_Tokaa رمان های تکمیل شده:⬇️ https://t.me/+Qbh3v72GYTRjZjNk

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
16 911
Suscriptores
-2624 horas
-1387 días
-38630 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

_اقا نوید لطفا پردشو بدوزید یه جوری که کسی متوجه نشه اگه باباش بفهمه زنده زنده اتیشش میزنه به چشمای ابی دختر کوچولوم نگاه کردم خیلی خواستنی بود مگه میشد ازش گذشت حالا که بکارت نداشت باید یه کامی ازش میگرفتم بعد براش میدوختم _شورتشو در بیارید ببینم چقدر آسیب دیده مامانش خواست شورتشو در بیاره که دختره مقاومت کرد _مامان نکن زشته نمیخوام کسی بدنمو ببینه _زشته چیه دختر آقای دکتر محرمه اونی که نباید میدید دیده و بی آبروت کرده بزار دکتر ببینه چه خاکی به سرمون شده دختره همچنان لبه شلوارشو سفت گرفته بود و اشک میریخت _خانوم شما بیرون باشید من باهاش صحبت میکنم یکم ترسیده مامانش که بیرون رفت رفتم بغلش کردم و خوابوندمش رو تخت https://t.me/+zTsvNla2AAQ1NTVk
Mostrar todo...
ماساژور سکس🔞💦 یکم از روغن کف دستم ریختم و رون هاشو ماساژ دادم که همچنان به خوندن فیلمنامش ادامه داد با شیطنت دستامو زیر حوله بردم و انگشتای کشیدمو روی کلفتش کشیدم که از داغیش دستام سوخت و آهی کشیدم - دلت میخواد جر بخوری دختر کوچولو؟ خمار به حجم کلفتش و نگاه کردم که شورتمو تو تنم جر داد و انگشت کلفتشو یه ضرب واردم کرد که جیغ بلندی کشیدم - واسه جر خوردن تپلت حتی یدونه انگشت هم کافی بود چه برسه به سالارم.... ولی حالا که باکره بودی عقب جلوتو یکی میکنم دخت https://t.me/+9bI1NA5YpkQ4Nzhk
Mostrar todo...
_داری با نازت بازی میکنی دنیا ؟! ترسیده به سمتم برگشت و گفت: _بخدا من نمیخواستم آخه دیدم بابا همایون با اینجای مامان بازی میکرد تازه براش میخورد مامانم خیلی دوست داشت همش میگفت اوه‌ه بیشتر تندتر خب منم دلم خواست نازم چه جوری شد نگاهم افتاد به بهشت تپل و سفیدش دلم براش رفت رفتم سمتشو گفتم: _اگه میخوای مثل بابا همایون برات بخورم برو تو وان بخواب خوشحال دستشو به هم زد و رفت سمت وان... https://t.me/+zTsvNla2AAQ1NTVk ❌❌♨️♨️🔞
Mostrar todo...
👍 1
_من از پشت میخوام افسون، #داگی شو... _درد داره، هنوز از دیروز پاره ام خون میاد _جلوت گشاده، #ارضام نمیکنه برگرد میخوام #کو*نتو بکنم زود باش دختر خوب _نه ... دردم میاد _اول #نانازتو بخورم چی؟ بازم #کو*ن نمیدی؟ با لبخندی دراز کشیدم پاهامو باز کردم و گفتم:اهه...لیس بزن...🔥🔥 https://t.me/+9bI1NA5YpkQ4Nzhk
Mostrar todo...
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹🍃🌹 🌹🍃🌹 🍃 طغیــانگــــر⚘پارت 50به_شدت_توصیه_میشه 💥💯🔥 رمانی_عاشقانه_مخفی_بزرگسال 💏♥️ _ آخ ... چیکار می کنین خان الان یکی میبینه برای من بد میشه پشت سرم حرف میاد خان زانوی پای راستش رو بین پاهام گذاشت و نوک دماغشو آروم روی گونه ام کشید و گفت: _غلط میکنن پشت معشوقه_خان حرف در بیارن داغ کردم از فشار زانوش و هُرم نفسهاش روی گونه ام . کمرمو از روی دیوار قوس دادم و به خان چسبیدم. با حالی تب کرده ، صدای گرفته و پر عشوه‌ام بلند شد و با ناز گفتم: _من معشوقه ی هیّچ کس نیستم .من یه دختر آزاد و باکره ام که با هر کی میخوام میتونم زن بشم. پوست لطیف چونه ام بین دندونای خان اسیر شد و گاز_ریزی ازش گرفت . نفسهام تند شد و بدنم سست . خشن و متعصب گفت: _ تو فقط صیغه ی من میشی و توی تخت من زن میشی پدرسوخته _نمیشه . من هیچ وقت زن صیغه ای نمیشم . اصلا دیگه زن عقدی شما هم نمیشم . شما زن_دارین خان من... آخ ... #اووییی خاان ... تیزی چونه ام رو بین لبهاش گرفت و مکید . دستم ناخوداگاه دور گردن #کلفتش حلقه شد ‌. _انقدر سختش نکن توله سگ . قبول کن تا به زور نبردمت تو تخت پدر سوخته خان لبهاش و زبون ترش رو از چونه ام به سمت بالا و #لبم کشید. خواستم صورتم رو برگردنم که کف دست بزرگشو کنار گونه ام گذاشت و لبهام رو با ولع قفل لبهاش کرد و هوووومی گفت. با دیدن زن_خان که داشت با بهت بهمون نگاه میکرد وحشت زده خانو به عقب هل دادم که دریا جیغی کشید و .... #ادامه_دارد_در_کانال_زیر 👻👇🏽 #افراد_بی‌جنبه_وارد_نشن ❌😲🚫 #توجه_مهم ❌💢‼️ #این_رمان_برای_افراد_متاهل_است ⛔️🔞 https://t.me/+2LJn01p42I8yNGU0 https://t.me/+2LJn01p42I8yNGU0 دختری پرورشگاهی که توی #خواب توسط مردی #خشن و #زن_دار حامله میشه 🤰درحالیکه اصلا نمیدونه دیگه دختر نیست و ... 😱🤯🔥
Mostrar todo...
👍 2
Mostrar todo...
Toofani - Mr Kiarash.mp36.61 MB
#شهوت_صـورتی🧸🍼🌸 #پارت_1 - شما منو استخدام کنید هرکاری باشه انجام میدم. ابرومو بالا انداختم و پرسیدم: هرکاری؟؟ درو قفل کردم به سمتش برگشتم نگاه خریدارانه‌ای به تن ظریف و کوچولوش کردم: - لخت شو. تنش لرزید و با چشمای درشتش بهم زل زد: - چی.. چیکار کنم..؟ این دختر با تن صدای بچگونه و اندام کوچولوش سرگرمی زیادی داشت: - کار میخوای با حقوق عالی؟ پس لختشو تا همه اینارو داشته باشی..! با تردید زل زد بهم که دستم به سمت دستگیره در رفت: - نه نه صبرکن..!! دستاش با لرزش به سمت لباساش رفت. مقنعه اش از سرش بیرون کشید که موهای طلایی رنگ بلند بافته شده‌اش و چتری های کوتاهش جلوه بیشتری پیدا کرد. دستشو سمت دکمه های مانتوش برد و دونه دونه بازشون کرد. تنها تاپ مشکی زیر مانتوش تنش بود که سینه های برجستشو رو نشون می‌داد. پس لباس زیر نبسته بود و این خیلی بهتر بود لبش به دندون گرفت و با خجالت گفت: - میشه شلوارمو...؟ بین حرفاش دوباره دستم به سمت در رفت که از ترس خیلی سریع شلوارش رو پایین کشید. شورت قرمز توری پاش بود و ممنوعه سفیدش کمی مشخص بود. دست به سینه و منتظر نگاهش کردم: - فکر کنم وقتی گفتم لخت متوجه منظورم شدی!! تاپش از بالای سرش بیرون کشید و شورتش دراورد. نگاهم روی بدن سفید و بدون موش گردوندم ممنوعه صورتی لای پاش وسوسه ام میکرد همین الان کارشو یه سره کنم. اما میخواستم از یه چیزی مطمئن بشم: - بیا اینجا ببینم.... با قدم های چسبیده و اهسته سمتم اومد و با کمی فاصله ازم ایستاد. سرشو به سینه اش چسبونده بود و نگاهم نمیکرد. - روی میز دراز بکش. دستمو لای پاش کشیدم که پاهاش بهم چفت کرد. دستوری و با اخم ریزی بین ابروهام گفتم: - از هم بازشون کن. به حرفم گوش کرد و سریع پاهاشو از هم فاصله داد. با انگشتام ممنوعشو از هم باز کردم. سرمو کمی خم کردم تا بتونم داخلشو ببینم. با دیدن پرده اش لبخندی زدم. سیلی آرومی به بدنش زدم و گفتم: - میتونی بلند شی https://t.me/+K-TY3SPBYDMwNmUx https://t.me/+K-TY3SPBYDMwNmUx دستم از بالای سینه اش سمت پهلوهاش کشیدم: - از این به بعد هرموقع من گفتم و هرجا که بودیم باید در اختیارم باشی! منم در عوض حقوق خوبی بهت میدم تا بتونی هزینه دانشگاهتو بدی خوبه؟ https://t.me/+K-TY3SPBYDMwNmUx https://t.me/+K-TY3SPBYDMwNmUx https://t.me/+K-TY3SPBYDMwNmUx #محدودیت_ورود_به_چنل_حداقل_صد_نفر_است
Mostrar todo...
🔞شهوت صورتی 🔞

دختر ریزه و میزه و #کیوتی که خودش از #گرایشش خبر نداره استخدام یه شرکت میشه که به خاطر #پول مجبور میشه #لیتل مامی و ددی بشه و هرشب......🤤🧸🍼 رمان دارای محدودیت سنی و صحنه های باز است 🔞

00:02
Video unavailable
#پارت۱🔞 - لاپای تو تپل تر و سفید تر از مال خاله‌اته! میگن لاپای زنای ایرانی صورتی نیس، پس چرا مال تو ایقدر نرم و صورتیه توله سگ؟! نگاهی به #خشتک🍆 ورم کرده اش انداختم - منم شنیدم توی مردای ایرانی ۲۵ سانتی نیست اما مال تو انگار ۲۵ سانته! #دوست‌پسرخاله‌ام دستمو گرفت و گذاشت لای پاش، حشری غرید: - میخوای سانتش کنی سلیطه؟! با دیدن حجمش لرز به تنم افتاد، ترسیده جستی زدم و خواستم ازش فرار کنم که کمرمو چنگ زد و منو به خودش چسبوند ترس کل وجودمو گرفته بود، توی قسمت تاریک استخر بودم و بقیه بچه ها نمیتونستن منو ببینن، با ترس بهش نگاه کردم احساس داغی🔥 عضلات لخت و ورزیده‌اش با بدن سرد و برهنه‌ام ضربان قلبمو اوج میداد یه #گولاخ که هیکلش ۳ برابر هیکل من بود و قیافش حسابی مردونه و جا افتاده بود، سعی کردم از توی بغلش بیرون بیام که چنگی به سینه‌های🍒 سفید و لختم زد که صدای آخم بلند شد... خیلی خشن انگشتای کلفت و مردونه‌اش رو فرو کرد توی #شورتم و با یه حرکت #دردناک...😱🫣 https://t.me/+IwDyzHp75B4yMTNk https://t.me/+IwDyzHp75B4yMTNk https://t.me/+IwDyzHp75B4yMTNk https://t.me/+IwDyzHp75B4yMTNk https://t.me/+IwDyzHp75B4yMTNk #دوست‌پسرخاله‌اش توی استخر مختلط خشن❌ جرش میده و...💦🔞🤫
Mostrar todo...
animation.gif.mp40.56 KB
👍 1
قاضی شهوتی🔞⚖ #Part_1 دستش رو به واژنش رسونده بود و آروم نفس نفس میزد. عرق سردی روی پیشونیش بود و تو همون حال استرس زا شروع به مالوندن اون صورتی و تپلش کرد که حتی وقتی تو زندون بود تمیز و بدون مو بود! واژنش رو میمالوند و از ترس این که صداشو سربازا بشنون لباشو مدام گاز میگرفت. بدنش بی حد و مرز سکسی و کردنی بود.. هیچوقت نمیشد باور کرد که اون یه قاتل بود! قاتلی که روز معاشقه با شوهرش اونو به قتل رسونده باشه. زنی که اونقدر حشریه که حتی توی حبس هم نمیتونه حشر خودش رو کنترل کنه! آب تپل صورتیش سرازیر بود و حرکت دستش تند تر و تند تر میشد از داغی زیاد روسریشو درآورد و موهای لختش روی صورتش ریخت. خیلی زیبا بود! خیلی خیلی.. ماهرانه انگشتش رو وارد سوراخش کرد و خودش رو انگشت میکرد. انقدر توی لذت خود ارضاییش محو بود که متوجه نبود من دارم از چشمی در اتاق بازداشتگاه بهش نگاه میکنم و تموم حرکاتش رو زیر نظر دارم. حتی خودم هم نمیتونستم درک کنم چرا این وقت شب به اینجا اومدم و یه زن متهم به قتل رو زیر نظر گرفتم! https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk فاحشه‌یقاضی داستان یه قاضی با نفوذ ۳۴ سالست که تو عمرش هیچ زنی نتونسته قلبشو تسخیر کنه. تا این که یه روز لا به لای پرونده های جنایی به یه پرونده‌ی قتل برمیخوره! پرونده ای که قاتل اون زن ۱۹ ساله ای هست که همسرش رو به طور مشکوکی به قتل رسونده! ترنم قاتل پرونده‌ی همسر کشی در عین لوند بودن و هورنی بودنش انقدر مظلومه که برای اولین بار دل و ایمون قاضی پرونده ، حاج حارث ارجمند رو میلرزونه و باعث میشه آقای قاضی جذاب قصه از هیچ تلاشی برای نجات دادن جان ترنم چشم پوشی نمیکنه اما... رمان دارای صحنه های بزرگسال است🔞🔥
Mostrar todo...
فاحـشه‌ی قاضـی🔞⚖

آقای قاضی با پوست سفید سوتین مشکی بسته بود، خودت بودی نمیکردیش؟ 🔞👅💦

👍 2