cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

KFAʙᴏᴜᴛFɪᴄs

برای دسترسی به فیک مورد نظرتون، هشتگ فیک رو داخل کانال اصلی < @KOokieFamilYY > سرچ کنید🌸 برای اطلاع از زمان اپ شدن فیک‌/شات‌ها و لیست کامل فیک/شات‌های کانال عضو کانال زیر بشید! •• @KFfanficList 🖤

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
4 523
Suscriptores
-224 horas
+197 días
-3230 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

- #LTS - خواهش می‌کنم این کلیپ‌ها رو ببینید، حتی اگر قبلاً دیدید، دوباره نگاه کنید. هفته‌ی آتی، کلیپ قشر سوم مثل‌طلوع‌خورشید هم به این دسته اضافه می‌شه و لازمه که تمامش توی ذهنتون تثبیت و تفکیک‌شده بمونه.🤍
Mostrar todo...
- #LTS - «مثــل طلـــوع خورشیــد» خب، سلامَلِکم. =) امشب پارت ۹ (یکی مونده به آخر) مثل‌طلوع‌خورشید آپ شد. کاری که ۲۸ اسفند ۱۴۰۰ ایده‌ی اولیه‌ش شکل گرفت و قرار بود اسمش "مثل آیینه" و یک کار مشترک بین من و یکی از دوستانم باشه. حتی ژانرش هم فرق می‌کرد و سناریوش تا حد زیادی متفاوت بود. در طول این دو سال، ایده‌ و سناریو دچار تزلزلات زیادی شد؛ از جمله اینکه: اسمش تغییر کرد، ژانرش عوض شد، به جای فیکشن به مینی‌فیکشن تغییر جهت داد، اهداف متعددی توش جا گرفت و از همه مهم‌تر، دوست عزیزم، از یه جا به بعد اعلام بازنشستگی کرد و ازم خواست خودم تنهایی بنویسمش.‌ رفیقم حتی توی نوشتن پارت ۲ سان‌رایز دخیل بود و نیمی از‌ پارت به قلم اونه؛ ولی هیچ‌وقت فرصت نشد درموردش حرف بزنم تا امشب. خلاصه که، مثل‌طلوع‌خورشید بعد از ۲ سال تحقیق درمورد بیماری‌ها و وسواس‌های فکری من سرِ تمیز‌ دراومدنش، بالأخره آپ شد و امشب به پارت ۹ رسید. حقیقت، نوشتنش برام خیلی خیلی سخت بود. ما یه شخصیت اوتیستیک داشتیم که خیلی دست و بالِ منِ رایتر رو می‌بست. من باید همه‌جوره حواسم رو جمع می‌کردم تا نوشته‌‌ی من از وجهه‌ی منطقی‌ و درست خودش دور نشه و از هدفش فاصله نگیره؛ رنگِ شهوت به آینه‌ی پاکِ وجود شخصیت اوتیستیک داستانم پاشیده نشه و همه‌چیز توی درست‌ترین روند خودش پیش بره. برای همین مثل‌طلوع‌خورشید اسمات نداشت که همین باعث شد خیلیا بیان بهم بگن: "اگه اسمات می‌‌دی، بخونیمش" و خب فکر کنم بتونید حدس بزنید جواب من بهشون چی بوده. =) بی‌اغراق، نوشتنِ سکانس اولین‌بوسه‌ی تهیونگ و جونگ­‌کوک به تنهایی ۴ ساعت از من زمان گرفت و ده‌ها بار پاکش کردم و دوباره نوشتمش و همه‌ش پیش خودم می‌گفتم: نکنه منطقی‌ جلوه نکنه؟ نکنه این اغراق و یاوه‌گویی باشه؟ جدا از همه‌ی اینا، من کار قبلیم با یه فضای کاملاً متفاوت از مثل‌طلوع‌خورشید آپ شد و این خیلی طبیعی بود که من تا مدتی نتونم با بِیس و اساس مثل‌طلوع‌خورشید ارتباط برقرار کنم‌ و هنوز توی حال و هوای توگناه‌منی باشم؛ در صورتی که مثل‌طلوع‌خورشید از نظر پیچیدگی و ماجراجویی‌بودن، وضعیت خاص و خیلی سختی نداشت؛ تعداد پارت‌هاش هم کمتر بود؛ ولی ارتباط‌گرفتن باهاش، ازم زمان گرفت. خلاصه همه‌ی اینا رو گفتم که بگم: مرسی که تا اینجا با من و مثل‌طلوع‌خورشید بودید و حمایت کردید و بهم انرژی دادید؛ ولی لطفاً بیاید انرژی اصلی رو با حمایتتون از قشرهای مثل‌طلوع‌خورشید بهم برسونید. بهم نشون بدید که من تونستم به درستی منظور و هدف این اثر رو به سرانجام برسونم و بهم بگید که قراره از هر سه قشر حمایت کنید. جامعه‌ی اوتیسم نیاز به درک، آگاهی و کمک مالی من و شما داره و می‌دونید که ما در جایگاه انسانی، در قبال هموطنانمون مسؤولیم، چه بسا که این عزیزان، از طیف بیمار و اوتیستیک هم باشن. جامعه‌ی ام‌اس نیاز به اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی درمورد نحوه‌ی ابتلای بیماری داره و بلکه به این روش، بشه افراد رو از علائم ام‌اس آگاه و از خطر ابتلا بهش، دور کرد. و اما قشر آخر... هفته‌ی آینده قشر آخر رو متوجه می‌شید و نمی‌دونم دیدگاهتون به مسأله قراره چطوری باشه اما، ازتون خواهش می‌کنم روی وجهه‌ی احساسی داستان فوکوس نکنید. آره ناراحت بشید حق دارید، ولی منطقتون رو غالب کنید بر احساساتتون و هدف قشر آخر که اصلی‌ترین هدف کل ۱۰ پارت مثل‌طلوع‌خورشید بود رو به سرانجام برسونید. من این پارت‌ها رو نوشتم اما، به کمک و صدای شما برای این هدف‌ها نیاز دارم.‌ نیاز دارم کنارم باشید و بدونم همراه جوامعِ اشاره شده بودید و بهشون توجه کردید. نیاز دارم ببینم دل پاکتون رو توی این راه گذاشتید و با افراد واقعیِ جهان ما که فقط یک گوشه‌ش رو توی مثل‌طلوع‌خورشید دیدیم، هم‌ذات‌پنداری می‌کنید. نیاز دارم حضورتون در کنار عزیزان اقشار ذکر شده رو ببینم و بهم بگید که آیا واقعاً تونستم با نوشتن این اثر، به هدف اصلی خودم برسم یا نه؟ من می‌دونم که بعد از پایان مثل‌طلوع‌خورشید و حتی بعد از این پیام قراره دوباره کلی هیت بگیرم اما، برام اهمیتی نداره. لطفاً توی گوگل درمورد اوتیسم و ام‌اس سرچ کنید و بخونید و با پیداکردن شماره‌ حساب هر دو انجمن، در حد توان، به این دو قشر لطفِ مالی کنید. ما همه باید با هم انجامش بدیم و میزانش اهمیت نداره؛ فقط حضور و رضایت دل و قلب مهمه. لطفاً اگر همراه اهداف اصلی مثل‌طلوع‌خورشید هستید، برای تأیید، این محتوا رو توی ناشناسم برام بفرستید و انرژیِ قلبم بشید: "منم هستم.💜🧡🎗" قلب بنفش و نارنجی نماد اوتیسم و ایموجیِ کنارشون، نماد ام‌اس هست. بسم‌الله. http://t.me/HidenChat_Bot?start=1043636201
Mostrar todo...
شنبه‌ها ساعت 4 منتظر این آیو جذاب باشید✨
Mostrar todo...
Photo unavailableShow in Telegram
𝑴𝒊 𝑷𝒂𝒛 📌 •AU• ◉ کاپل═کوکوی═ ✯ روزهای آپ :‌شنبه ها. ✯تایم آپ: 4ظهر. ✯ نویسنده : #Nika ◉ ژانر=>امگاورس،رمنس،درام،اسمات،آیو خلاصه: «یک جاهایی از زندگی تو محدود شدی، کاری از دستت بر نمیاد و باید رشد کنی؛ مثل ماهی تو اکواریوم، اونم انتخابی نداره و آزاد نیست اما باید بزرگ بشه. جونگکوک توی یک برهه از زندگیش همه چیزش رو از دستت داد که جفتشم یکی از اون‌ها بود. توی دبیرستان وقتی برای اولین‌بار رایحه جفتش رو استشمام کرد گرگش سر از پا نمی‌شناخت ولی جونگکوک مجبور بود به رد کردن تهیونگ. پس از گذشت زمان بالاخره بعد از چند سال هم‌دیگه رو توی دانشگاه می‌بینن و جونگکوک روی امگایی که از قضا جفتش بوده کراش می‌زنه، اما تهیونگ همون امگای کیوت و سافت گذشته‌ست؟» Writter ~ #Nika - #AU -#poster •• @KF_AboutFics ••
Mostrar todo...
Photo unavailableShow in Telegram
ریدرها و همراهان عزیز آناستازیا، عمیقا امیدوارم حالتون خوب و روزهای پایانی اردیبهشت ماهتون بخیر باشه. اول از همه میخواستم تشکر کنم از صبوری تک‌تکتون در این مدت، از احترامی که برام قائل شدید و منتظرم موندید تا با قسمت‌های جدید و کامل‌تر برگردم میخواستم بهتون خبر خوش بدم و بگم بالاخره آناستازیا قراره همونجایی باشه که باید یعنی شنبه شب‌ها، دوباره کنار گل‌های برفیش بشینه و براشون قصه تعریف کنه. من از شنبه‌ی هفته‌ی آینده با پارت جدید در خدمتتونم و امیدوارم بتونم با یک پارت طولانی و پر فراز و نشیب، غبار دلتنگیِ این مدت رو از دلتون پاک کنم مراقب خودتون باشید تا شنبه‌ی آینده🤍☕️ ꪻ #Anastasia ᥍ #FanFic ᥍ #Deli ᯏ @KOokieFamilYYY ༢.
Mostrar todo...
پنجشنبه‌ها ساعت 10 منتظر این فیک جذاب باشید✨
Mostrar todo...
01:18
Video unavailableShow in Telegram
‘THE FIRST TEASER OF Normal’ 1080P •Name : Normal •Genre: Romance, Fluff, Smut, Mystery, Thriller, Angst, Magic Realism •HIDDEN CHAT: http://t.me/HidenChat_Bot?start=6596450914 - #Normal - #Caroline - #fanfic - #teaser •• @KF_AboutFics ••
Mostrar todo...
Photo unavailableShow in Telegram
Normal📌 ◉ نام فیک ═ Normal ═ ◉ ژانر=> عاشقانه، اسمات، فلاف، رازآلود، مهیج، رئالیسم جادویی ◉ کاپل═ کوکوی، سکرت ═ ✯ روزهای آپ : پنجشنبه‌ها ✯ نویسنده : #Caroline خلاصه: همه‌چیز از یک استقبال در نیویورک شروع شد. استقبال از مهمانی که آمده بود در زندگی دو عاشق قصّه‌ی ما جا خوش کند. به عبارتی کنگر بخورد و لنگر بیندازد؛ آن هم با نقاب باغبانی! قصد داشت با همان نقاب، به درخت عشق باغچه‌ی زندگی‌شان رسیدگی، و آنگاه که به شکوفه نشست، آن را از بیخ‌وبن قطع کند! این قانون "عادی" بود. قانون سوم، بند اول... برشی از داستان: "الان... الان که اینطوری تو بغلمی، می‌دونی یاد چی افتادم؟" بداهه بر زبان آورده بود و هیچ ایده‌ای برای ادامه‌‌ی آن نداشت. بدون اینکه منتظر جوابی از جانب نارنج باشد، افزود:"جوجه! یاد یک جوجه بارون دیده افتادم. تازه، رنگش‌هم سبزه!" سبز، رنگ مورد علاقه‌ی تهیونگ بود. Writter ~ #Caroline - #Normal - #Caroline - #fanfic - #poster •• @KF_AboutFics ••
Mostrar todo...
سه شنبه‌ها ساعت 10 منتظر این فیک جذاب باشید✨
Mostrar todo...
03:44
Video unavailableShow in Telegram
‘THE FIRST TEASER OF MEGERE’ 1080P •Name : MEGERE• •Genre: crime,psychology,angst,romance,smut •HIDDEN CHAT:http://t.me/HidenChat_Bot?start=1686698930 - #Megere - #Zhara - #fanfic - #teaser •• @KF_AboutFics ••
Mostrar todo...