cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

uliui sekai *-*

Mostrar más
El país no está especificadoEl idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
Publicaciones publicitarias
235
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

Photo unavailableShow in Telegram
یه گربه تنها و خسته تو خیابون دلتنگ نوازش صاحبش... یه دیلی کوچولو داریم پر متن و اهنگو چیزای مود دوست داشتی بیا پیشمون.... @Diakodaily @Diakodaily @Diakodaily
Mostrar todo...
Photo unavailableShow in Telegram
#هاگوارتزبه‌دردسر‌افتاده‌ #ملاقات‌چویا‌ودازای‌با‌هری‌پاتر -این مدرسه و آدماش، همشون یه مشت بیمصرفن. همینایی که به تو میگن هیولا، یه زمان به هاگرید میگفتن هیولا. بی جون تو خودم مچاله شده بودم و داشتم حرفاشو گوش میدادم. ولی هنوز باورم نمیشد کسی که داره دلداریم میده دازایه...با اینکه هیچی راجع به من نمیدونست ولی..* -چرا این حرفا رو میزنی؟ تو از کجا میدونی که من هیولا ن... دازای خندید. خنده ی بلندی سر داد که کل دستشویی رو پر کرد* -چووویا، من هیولا تو پوست آدم زیاد دیدم. شاید خودمم یکیش. اما تو یکی بیشتر شبیه #فرشته‌هایی تا #هیولا.
Mostrar todo...
بهترین فن فیکشن‌های سوکوکویی
اسمات چویا و دازای
💦🔥Join Us❤️‍🩹❤️‍🔥
Photo unavailableShow in Telegram
اسمات متفاوت و #هات ❤️‍🔥 و #خیس 💦 از دازای و چویا #دزدی‌که‌مجبور‌میشه‌برای‌حفظ‌جونش‌با‌شاهزاده‌ی‌بغداد‌بخوابه دازای نرم خودش رو پایین کشید و پاهای چویا رو باز کرد چویا با اخم دستش رو وسط پاش گذاشت و دیکش رو قایم کرد -چرا ...اینجوری نگا میکنی عوضی.... دازای لبخندی زد و دست چویا رو نرم بوسید دستش رو کنار زد و روی کشاله رون چویا رو بوسید چویا نرم به خودش پیچید و کمرش یکم بالا اومد دستش رو روی دهنش گذاشت تا صدایی نده دازای از پایین به چویا نگاه کرد و ناگهان کل عضو چویا رو وارد دهنش کرد اینبار واقعا از عهده چویا خارج بود که بتونه خودش رو کنترل کنه ملافه روی تخت رو چنگ زد و کمرش نرم بالا اومد دازای ماهرانه زبونش رو روی دیک چویا کشید ...انقدر اینکارو کرد که بالاخره چویا ناله بلندی کرد و با صدای دلنشینی کل سکوت رو شکست ❤️‍🔥✨اگه بقیه‌شو میخوای بخونی زودباش توی این چنل جوین شو اسمات‌های هات و خیس سوکوکویی💦🔥 متفاوت‌ترین فن‌فیکشن‌های چویا و دازای✨❤️‍🔥❤️‍🩹 همه تو این چنل👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
Mostrar todo...
چنل مخصوص اسمات‌های هات و خفن سوکوکو
بهترین و متفاوت‌ترین فن‌فیکشن‌های سوکوکویی
شیپ دازای و چویا/دازای و فیودور/آکوتاگاوا و آتسوشی
❤️‍🩹✨Join Us ✨❤️‍🔥
Photo unavailableShow in Telegram
ا. ╭ 𓏲𝐴𝑛𝑖𝑚𝑒 𝐾𝑎𝑚𝑖⊹ ╮ 🗼: ببین خدای انیمه چه‌چیزای نابی براتون اورده ❕ ִֶָ پکای استیکر باکیفیت ༉.🖇 تکست ها و چیزای ناب دیگه🌨️𖠾࣪˖ ִֶָ پروفای صافت و سوییتی از انیمه𓂃.🇶🇦.𓄼 اینجا منبع شه هرچی بخای از هر انیمه‌ای میتونی پیدا کنی ☁️.𓇢 t.me/+d_1KFaH-QqAzMWY0 ᝢ🍚
Mostrar todo...
Photo unavailableShow in Telegram
دوست داری ارت های مخصوص ادمین چنلمونو ببینی؟ پس چرا معطلی بیا ببین ادمینمون چه کرده 😍 https://t.me/chuya1dazai
Mostrar todo...
Photo unavailableShow in Telegram
با لطافت چویا را بر تخت کوبید و در جنگ با کمربند و شلوارش دخیل شد 🦋 دستی بر عضو تحریک شده اش کشید و با نیشخند گوش به ناله های شهوت آمیزش داد ✨ - جهنم یا بهشت چویا؟ من میتونم هردوشون باشم! "میخوای بقیشو بخونی؟ تو چنل ما جوین شو"🍓 https://t.me/chuya1dazai
Mostrar todo...
Repost from N/a
رفیق صمیمیش جاش‌و به شوهر سادیسمیش لو میده که... 😶‼️‼️‼️ #پارت_واقعی - به قرآن نمی‌خواستم بگم! بی‌هوشم کرد بعدش که بیدار شدم دیدم داره آدرس متلت‌و برا یکی #نعره می‌زنه... تند تند لباسامو توی ساک چپوندم و داد زدم: - بسه هر چی عر زدی گوشی‌و‌ خواستم قطع کنم که تند تند گفت: - ادریس حتی #باندپیچی‌هاش‌و عوض نکرده... وقتی داشت می‌رفت بیرون خونریزی داشت اون کاملا #روانی شده از رفتنت! آرامش من می‌ترسم! نمی‌دونم کجاست تو رو خدا زود از اونجا بزن بیرون با شکسته شدن در از جا پریدم و جیغی زدم. ادریس درست جلو چشمم بود. لبخند بیمار گونه‌ای بهم زد و دست‌هاش‌و از هم باز کرد: - به قلب شوهرت تیر زدی که بیای توی این سگ دونی قایم شی #آرامشم؟ نگاهم روی باندپیچی‌هاش خشک شد. تفنگی که #شریک #خائنش بهم داده بود رو نشونه گرفته بودم روی قلبش. من، ساچمه رو روی مردی چکوندم که عاشقم بود ولی میل به #کشتنم داشت. درست مثل شکارچی‌ای که شکارش‌و گرفته باشه، با خونسردی نزدیکم شد و قبل از اینکه به خودم بیام، من‌و به دیوار کوبوند. ملتمس گفتم: - ادریس من مجبور شـ... زیر گوشم خندید و #چاقوی #ضامن داری از جیبش بیرون کشید: - که با شریک حرومیم بهم خیانت کردین؟ فکر کردی می‌تونی از دست ادریس کادار در بری؟ روی #تخت زهوار در رفته پرتم کرد و قبل از اینکه بتونم دست و پا بزنم لباس‌هام‌و از تنم کند. باند خونیش‌و از دورش باز کرد. بدنم از خونش خیس شد. تیک عصبیش برگشته بود. می‌ترسیدم من از این مرد می‌ترسیدم! - فرار کردی... لیاقت دوست داشتن نداشتی آرامش... فرار کردی... خم شد و #به #زور تصاحبم کرد. جیغی کشیدم که محکم‌تر خودش‌و بهم کوبید. داشت بهم #تجاوز می‌کرد. دستش‌و روی گردنم گذاشت که از بی‌اکسیژنی بی‌جون دست و پا زدم. لبام به تلخندی از هم باز شد و خیره به چشم‌های جنون گرفته‌ش به زور گفتم: - آره... ازت فرار می‌کنم چون تو اینطوری کسی که #عاشقته رو زجر میدی مبهوت نگاهم کرد که از بی‌حواسیش استفاده کردم. چاقو رو از دستش کشیدم و مقابل چشم‌هاش... ❌❌❌❌ https://t.me/+jE2Bxu5pXLpkZDU0 https://t.me/+jE2Bxu5pXLpkZDU0 https://t.me/+jE2Bxu5pXLpkZDU0 اگه روحیه حساسی داری این تبلیغ‌و رد کن ❌🔞 پارت رمانش‌و گذاشتم که بدونی توصیه‌ی فیک نمی‌کنم ❗️🤫
Mostrar todo...
Repost from N/a
#دلیلی_برای_رفتن چهار سال پیش، من با دوست صمیمیش توی یه پارتی دیده شدم. گناهم‌و گردن گرفت و گند من‌و جمع کرد. سه سال پیش، ورشکست شدم و اختلاسی که از شرکت شد رو گردنش انداختم. نامزدم بود ولی بجای من محاکمه شد. دو سال پیش، از پنجره‌ی اتاقش بالا رفتم تا برای اولین بار آخرین اشتباهم‌و توضیح بدم ولی اون دیگه رفته بود. می‌خوام برگرده... اون یه برگشتن بهم بدهکاره... "" آرامش، آرامشم‌و بهم بدهکاره! "" https://t.me/+jE2Bxu5pXLpkZDU0 https://t.me/+jE2Bxu5pXLpkZDU0 ━━━━━⋅✼⋅━━━━━━ ✧ادمین تب گسترده برای هر آماری با جذب بالا🥢 𓂃✧ @KyoTab
Mostrar todo...
رفیق صمیمیش جاش‌و به شوهر سادیسمیش لو میده که... 😶‼️‼️‼️ #پارت_واقعی - به قرآن نمی‌خواستم بگم! بی‌هوشم کرد بعدش که بیدار شدم دیدم داره آدرس متلت‌و برا یکی #نعره می‌زنه... تند تند لباسامو توی ساک چپوندم و داد زدم: - بسه هر چی عر زدی گوشی‌و‌ خواستم قطع کنم که تند تند گفت: - ادریس حتی #باندپیچی‌هاش‌و عوض نکرده... وقتی داشت می‌رفت بیرون خونریزی داشت اون کاملا #روانی شده از رفتنت! آرامش من می‌ترسم! نمی‌دونم کجاست تو رو خدا زود از اونجا بزن بیرون با شکسته شدن در از جا پریدم و جیغی زدم. ادریس درست جلو چشمم بود. لبخند بیمار گونه‌ای بهم زد و دست‌هاش‌و از هم باز کرد: - به قلب شوهرت تیر زدی که بیای توی این سگ دونی قایم شی #آرامشم؟ نگاهم روی باندپیچی‌هاش خشک شد. تفنگی که #شریک #خائنش بهم داده بود رو نشونه گرفته بودم روی قلبش. من، ساچمه رو روی مردی چکوندم که عاشقم بود ولی میل به #کشتنم داشت. درست مثل شکارچی‌ای که شکارش‌و گرفته باشه، با خونسردی نزدیکم شد و قبل از اینکه به خودم بیام، من‌و به دیوار کوبوند. ملتمس گفتم: - ادریس من مجبور شـ... زیر گوشم خندید و #چاقوی #ضامن داری از جیبش بیرون کشید: - که با شریک حرومیم بهم خیانت کردین؟ فکر کردی می‌تونی از دست ادریس کادار در بری؟ روی #تخت زهوار در رفته پرتم کرد و قبل از اینکه بتونم دست و پا بزنم لباس‌هام‌و از تنم کند. باند خونیش‌و از دورش باز کرد. بدنم از خونش خیس شد. تیک عصبیش برگشته بود. می‌ترسیدم من از این مرد می‌ترسیدم! - فرار کردی... لیاقت دوست داشتن نداشتی آرامش... فرار کردی... خم شد و #به #زور تصاحبم کرد. جیغی کشیدم که محکم‌تر خودش‌و بهم کوبید. داشت بهم #تجاوز می‌کرد. دستش‌و روی گردنم گذاشت که از بی‌اکسیژنی بی‌جون دست و پا زدم. لبام به تلخندی از هم باز شد و خیره به چشم‌های جنون گرفته‌ش به زور گفتم: - آره... ازت فرار می‌کنم چون تو اینطوری کسی که #عاشقته رو زجر میدی مبهوت نگاهم کرد که از بی‌حواسیش استفاده کردم. چاقو رو از دستش کشیدم و مقابل چشم‌هاش... ❌❌❌❌ https://t.me/+jE2Bxu5pXLpkZDU0 https://t.me/+jE2Bxu5pXLpkZDU0 https://t.me/+jE2Bxu5pXLpkZDU0 اگه روحیه حساسی داری این تبلیغ‌و رد کن ❌🔞 پارت رمانش‌و گذاشتم که بدونی توصیه‌ی فیک نمی‌کنم ❗️🤫
Mostrar todo...
ֶָ֢⩇⩇ دلیلی برای رفتن

عمیق‌ترین زخم‌های من، با دست‌های خودم و بخاطر دوست داشتن آدم‌های اشتباه خلق شد... ͘⸳ꪶ🥀🩸♥️ ⤦⤦⤦ رمان‌هام: #هفت_نامه‌ی_غمگین #سه‌جلدی_تیمارستان #مجنون_دیوانه_می‌شود #غدّار #آن_سوی_ویرانش #سوفار ارتباط با من: @mahshid_mirzaeii

Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
🌫 شروع ابهام: « چقدر صبر کنم برمی‌گردی؟! اصلا برمی‌گردی؟ » ❤️‍🩹 #لیوای‌آکرمن، یه سوپر مدل مشهور با یه گذشته‌ی تاریک هست. اون‌قدر تاریک و مجهول که هیچکس با خودش فکر نمی‌کنه خالکوبی روی دستش، 🐾🩸 بتونه ربطی پیدا کنه به تحمل تهدیدهای مسلحانه‌ی این اواخری که بهش میشه. 🪦🔪 گذشته‌ی #این‌مدل‌گناهکار مبهمه! اون‌قدر که کسی نمی‌دونه #لیوای چقدر مسلمه که گم شده‌ی گذشته‌ش رو پیدا کنه و شوک بدتر از این که بادیگارد بی‌خیالش بدونه عشقِ از دست رفته‌ش کجاست؟! ⚰🚬 🥀 https://t.me/+8UBRCLClNlQ2YTE0 🥀 https://t.me/+8UBRCLClNlQ2YTE0
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.