cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

Publicaciones publicitarias
21 159
Suscriptores
-11024 horas
+3 5627 días
+2 90930 días
Distribuciones de tiempo de publicación

Carga de datos en curso...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Análisis de publicación
MensajesVistas
Acciones
Ver dinámicas
01
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی ¹4👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730
3050Loading...
02
‏برای تو یک بغل آرامش میشوم که تو با بودنت آرامش دنیای من باشی
3051Loading...
03
. 𝑴𝒚 𝒘𝒐𝒓𝒍𝒅 𝒊𝒔 𝒔𝒖𝒎𝒎𝒆𝒅 𝒖𝒑 𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒉𝒂𝒏𝒅𝒔 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒃𝒆𝒍𝒐𝒗𝒆𝒅 دنیام خلاصه میشه تو دستات دلبر ظهرتون دلبرونه
3021Loading...
04
بخوان مرا و مخوان جز مرا که می‌میرم 🩷
3092Loading...
05
-خرابم آیدا از دیشب نتونستم از فکر سکسمون بیرون بیام! پیامشو با لبخند خوندم و تند تند براش نوشتم -راضی بودی ازم؟ چند دقیقه ای گذشت و جوابمو نداد با ناراحتی خواستم گوشی رو بذارم کنار که دیدم درخواست تماس تصویری دارم ازش هول شده سریع تماسو وصل کردم و اصلا حواسم نبود که با شورت و سوتین توی تخت نشستم -اوف میدونستی زنگ زدم اون سینه های نازتو ببینم که برام ریختیش بیرون؟ با ناز و خجالت صداش زدم -حساااام خجالتم نده -جوون جوجوی من خجالتم بلده؟ تا دیشب که داشتی زیرم آه و ناله می کردی و لنگات... با داد صداش زدم که بلند خندید و بعد گفت -اون دوربین بی صاحابو یکم ببر پایین دیگه بچه حتما باید بگم که می خوام کجاهاتو ببینم؟ -زشته خجالت می کشم حسام در اتاقم قفل نیست ممکنه مامانم بیاد زده بود بالا و حالیش نبود هر چی می گفتم -زر نزن ایدا زنگ نزدم صورت تخمیتو ببینم که، بیار پایین یکم اون گوشتالو رو ببینم حالم خوب شه از لحنش ناراحت شدم و برای اینکه عصبیش نکنم دوربینو پایین اورد و شورتمو زدم کنار -شت تو هم داغ کردی برام که توله سگ ناخوداگاه ناله ی ریزی کردم که عصبانی شد -تف تو روت بیاد آیدا تخته گاز دارم میام سمتت درو باز بذار فقط خدا به دادت برسه با این سالاری که گنده کردی https://t.me/+-bPxyycjt3kxYTlk https://t.me/+-bPxyycjt3kxYTlk https://t.me/+-bPxyycjt3kxYTlk https://t.me/+-bPxyycjt3kxYTlk #بزرگسال🔞 #دارای_صحنه‌های_سکسی❗️🔥
3120Loading...
06
#خدمات_+18_کلینیک_لیزر🔞 https://t.me/+Op9mc-J8v8piNzQx - نازشو بمال برام فیلم‌ بفرست ساناز بدجور شق کردم... با خوندن پیام آرش بین پاهام نبض زد و ناخودآگاه لا پای خیس مشتری رو مالیدم که پاهاشو جمع کرد و گفت: - داری چیکار میکنی خانم؟ - عزیزم چند بار بگم کف پاتو بچسبون به هم!! میخوام بی حسی بزنم. اخمی کرد و دوباره پاهاشو باز کرد که با دیدن دوباره لا پای صورتیش آب دهنمو قورت دادم. یکم ژل کف دستم ریختم و از کناره هاش شروع کردم و کم کم انگشتامو رو بیکینی داغش گذاشتم مالیدم که خیس شد... - آههه....آخخ.....چرا شما... - وا بده دختر تا جوری برات بخورم بزنم که آبت مثل فواره بزنه بیرون.... خمار نگاهم کرد که بی معطلی زبونمو در آوردم و لای پاش چرخوندم که......😱🔥 https://t.me/+Op9mc-J8v8piNzQx https://t.me/+Op9mc-J8v8piNzQx https://t.me/+Op9mc-J8v8piNzQx https://t.me/+Op9mc-J8v8piNzQx https://t.me/+Op9mc-J8v8piNzQx اپراتور لیزر هورنی که بیکینی همه ی مشتری هاشو میماله و......❌⛔️ ساناز اپراتور لیزره و بدون اینکه مدرک تخصصی لیزر داشته باشه، واحد بالایی خونه‌اش رو کرده سالن لیزر و مشتری میاره. اما داستان از اونجایی شروع میشه که مشتری‌ها خبر ندارن ساناز حین انجام دادن لیزر از بیکینیشون عکس میگیره می‌فرسته واسه دوست پسرش و حتی گاهی می‌مالتشون! تا اینکه یه روز یکی از مشتری‌هاش با مالش دست ساناز خیس میشه و وقتی آرش دوست پسر ساناز سر میرسه تریسام...🔞🔞💦
3170Loading...
07
- کدومش به سوراخت میخوره؟ + حق انتخاب دارم ارباب؟ - آره + پلاگ بزرگتر - چرا بزرگتر؟ + موقع فرو رفتنش درد بیشتری میکشم تا شما لذت بیشتری ببرین مثل کسی که سالها تجربه این کار رو داره صحبت میکرد شاید اون دختر پتانسیل تبدیل به بردگی رو داشت و فقط منتظر بود عاشق یک نفر بشه - بیارش پلاگ رو به دستم داد و منم جلوی لب هاش گرفتم دهنشو باز کرد و تمام آب دهنشو به پلاگ چسبوند بطوری که قطره های غلیظ آب از پلاگ چکید. پشتش رو به من و سرش رو پایین برد باسنش به بالا اومد با دو دستش با.سن خودش رو باز کرد. پلاگ رو به سوراخش مالیدم سوراخی که از آب واژنش کاملا خیس بود با ورود نوک پلاگ کمی خودش رو جمع کرد. سعی داشت صدایی ازش بیرون نیاد اما وقتی پلاگ به قسمت اوج برآمدگیش رسید ناله کرد و پلاگ در باس.نش قرار گرفت. باز و بست شدن سوراخش جالب و دیدنی بود و باعث تکون خوردن پلاگ شد دستمو به لای واژنش کشیدم - هنوزم زبون بازی میکنی؟ - من غلط بکنم ارباب قلاده ش رو کشیدم رو به من شد و روی زانو نشست - میخوایم یه بازی بکنیم سرشو کج کرد و گوش به حرف شد - یک تاس میندازیم اگه عدد زوج اومد باهات س.ک.س و دوباره ارضات میکنم اما اگه عدد فرد اومد با پلاگ توی باس.نت باید کل خونه رو تمیز کنی چشماش گرد شد و آب دهنش رو قورت داد... ادامه پارت👇 https://t.me/+Ai0w_V32kctiZjI0 https://t.me/+Ai0w_V32kctiZjI0 #پارت_واقعی_رمان🔞 هـشـــدار❌ این رمان خاطرات نویسنده ست و یکبار فیلتر شده به خاطر صحنه های باز جنسی که داره پس اگه علاقمند به رمان های اروتیک و bdsm نیستید این رمان مناسب شما نیست❌ #براساس_واقعیت_زندگی_نویسنده🔞
3120Loading...
08
خلبان و مهماندار هات🔥 _آی...کاپیتان ...اخ درش بیـــــار جـــــر خـــــوردم...🔞💦 نگاهش رو به چشم های شهوتیم دوخت _نمی دونی وقتی حشری میشی چقد کردنی میشی بیشرف! با اون چشمای سگ‌مصبت پدر در میاری نوک پستون های بزرگ و صورتی رنگم رو فشرد که اه غلیظی کشیدم و دستمو روی مردونگی بزرگش کشیدم _اووم دوست دارم کلفتت بره توم کاپیتان بادیدن سایه کسی که بالای سرمون افتاد و پشت بنداون صدای هووم قلبم از کوبیدن ایستاد _منم عاشق سکـ*ـس گروهیم🔞💦💦 سکـ*ـس گروپی کاپیتان و مهماندار با زن جنـ*ـدش💦💦🔞 https://t.me/+zA86oR1T1145Yjlk https://t.me/+zA86oR1T1145Yjlk https://t.me/+zA86oR1T1145Yjlk https://t.me/+zA86oR1T1145Yjlk
3170Loading...
09
#قسمت124 #یواشکیها‌ی‌اتاق‌خواب‌من🔞💦 آدرس خونه اون دخترو بلد نبودم به خدا اگه بلد بودم میرفتم دهنشو خورد میکردم میرفتم حسابی به خدمتش میرسیدم! چی پیش خودش فکر کرد؟ واقعا چی پیش خودش فکر میکرد؟ داشتم روانی میشدم عصابم بهم ریخته بود و سرم داشت میترکید مونده بودم چیکار کنم نمیدونم چی خوبه و چی بده واقعا نمیدونم! سرمو تندتند تکون دادم و گفتم: -آروم باش دختر آروم باش به هیچکس توجه نکن آروم باش ریلکس باش! اما خب بازم نمیشد، واقعا نمیتونستم! حس میکردم نفس کم آوردم. *** نگاهی به حسین انداختم که کم کم سرشو پایین انداخت و گفت: -شرمندتم. پوزخند پر صدایی زدم و گفتم: -شرمنده؟ خودت خندت نمیگیره؟ -خب چیکار کنم؟! -خب چیکار کنی؟ چیو چیکار کنی خودت خندت نمیگیره؟ به من میگی شرمندتم؟ خیانت میکنی بعد میگی شرمندتم؟ چی میگی تو من الان چیکار کنم؟ باید کدوم حرفتو باور کنم من الان باید چه غلطی بکنم من چطوری... چندین بار پشت سرهم نفس عمیق کشیدم و گفتم: -حسین برو بیرون نمیخوام ببینمت. -بذار واست توضیح بدم. -چیو توضیح بدی؟ میخوای خیانتتو واسم توضیح بدی؟ بگی چطوری به من خیانت کردی آره؟ -هیچ چیز اون طوری که تو فکر میکنی نیست! -هست میدونی خوبم هست! ببین چی بهت میگم خوب تو اون گوشات فرو کن من هرکاری دوست داشته باشم انجام میدم هرکاری! و خوب تو اون کله پوکت فرو کن من و تو دیگه راهمون جداست قبلا هم بهت هشدار داده بودم قبلا هم بهت هشدار داده بودم!
3071Loading...
10
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینیak¹³👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
1 3510Loading...
11
از منِ اندوهگین بگذر... که غم مُسریست!
1 4739Loading...
12
‏برای تو یک بغل آرامش میشوم که تو با بودنت آرامش دنیای من باشی
1 3378Loading...
13
🥺❤️‍🩹
1 4106Loading...
14
#پارت‌708 شادی با رنگ پریده درو باز کرد و بریده لب زد: امیرجان.. چی شده؟این موقع روز...اینجا... دست رو سینش کوبیدم و بی حرف جلو رفتم. نگاهم گوشه گوشه خونه میچرخید توی عکس دیدم. فردین بود که یواشکی رفت خونه من... چقد احمق بودم که به رفیقم اعتماد داشتم، به زنم اعتماد کردم! راهمو سد کرد و گفت: امیر میشنوی؟حرف بزن ببینم چی شده؟ چشمات سرخه سخت بود جلوی خودمو بگیرم و همینجا نیفتم به جونش دوباره کنار زدمش و راهی اتاق خواب شدم خدایا میشه اشتباه باشه؟ من هنوز عاشق این لعنتی بودم خیانت؟شادی به من خیانت؟ کسی تو اتاق نبود مامان خودش دید فردین یواشکی اومده خونه و عکس گرفت ازش حتی حمام رو چک کردم توی ۵مین همه چیزو پاک کردن؟محاله! بازومو کشید -نمیخوای حرف بزنی امیر؟ جون به لب شدم با نیشخند گفتم: چرا؟مگه کاری کردی که بترسی عروس خانوم؟ ابروهاش بهم پیچید و لب زد: منظورت چیه؟ خیره‌ی چشماش محکم گفتم: منظورم واضحه. کی اینجا بوده؟ رنگش بیشتر از قبل پرید؛پلک چپش هم! حالم جهنم بود و شادی نمیفهمید کاش میزد تخت سینم و میگفت دیوونه شدی؟معلومه که کسی اینجا نبوده و نیست! صدای پیام گوشیش سکوت رو شکست و نگاه از عمق چشماش گرفتم گوشی روی تخت بود. خیز برداشت سمتش که مچش رو گرفتم کم مونده بود بزنه زیر گریه! دختری که آبروی سی‌سالمو خرجش کردم چی رو ازم پنهون میکرد؟ پیام رو باز کردم "شادی نگران هیچی نباش سپردم امیر رو تا شب سرگرم باشگاه کنن خودمم تا یه ربع دیگه برمیگردم" دنیا دور سرم چرخید اکسیژن تموم شد انگار چند ثانیه قلبم نزد. زخم به قدر کافی کاری بود. شادیِ من... با فردین؟؟ -امیر... بذار صحبت کنیم. من... بوی گند خیانت تو خونه پخش شده بود بین تنم و دیوار حبسش کردم و با جون کندن کلمه‌هارو ردیف کردم:بگو... حرف بزن، توضیح بده قبل از اینکه حرفی بزنه طاقت نیاوردم و پشت دستمو کوبیدم رو لباش تا لال بشه جواب مردمو چی بدم؟ بگم دختری که واسش قید خونوادمو زدم یکی دیگه رو به من ترجیح داده؟رفیقم بیشتر بهش حال داد؟ بین موهایی دست کشیده که مال من بود؟؟ موهای بلندشو دور دستم پیچیدم. نباید دلم بلرزه واسه اشکاش 《امیر میدونی من عاشقتم؟ از جونم بیشتر دوست دارم》 کاش حرفاش یادم نمیومد حرص شد زور توی دستام و سرشو کوبیدم به دیوار صدای آخ گفتنش، درست مثل اولین باری بود که یکی شدم باهاش و آخ بلندش به فلک رسید دوباره کوبیدم 《بیا قول بده انقد خوشبخت بشیم که همه انگشت به دهن بمونن》 فریادم خونه رو لرزوند -مگه نمیخواستی با من خوشبخت بشی هرزه؟این بود قول و قرارت؟ با کی ریختی رو هم بیشرف؟ خواست ازخودش دفاع کنه ولی میدونستم لب باز کنه خامش میشم خبر داشت تا صدای نفسش زیر گوشم نباشه خوابم نمیبره. مسکن بود واسم با شدت بیشتر کوبیدمش تقلاش کمتر شد و سر خورد روی زمین که لگد محکمی بهش زدم جوری داد زدم که گلوم زخم شد -چجوری دلت اومد برینی به زندگیمون حرومزاده؟ چندبار وقتی خونه نبودم اومد؟ روی این تخت باهاش خوابیدی؟ رو تختی رو محکم کشیدم که از وسط جر خورد. باید آتیشش میزدم، خودم و شادی و خونه رو حتی هیچی نباید باقی بمونه این ننگ رو پاک میکنم. نمیذارم با انگشت نشونم بدن بگم همونه که زنش با رفیقش خیانت کرد! زانو روی سینش گذاشتم و سرشو بالا کشیدم پلکای نیمه بازش مثل روز اولی بود که دلمو برد -چه دل و جیگری شادی!نگفتی امیر بفهمه زنده چالت میکنه؟ نترسیدی از خیانت به شوهرت که یه لشکر آدم با اسمش خودشونو خراب میکنن؟ خیال کردی چون دلمو بهت باختم ازت میگذرم؟ تو و دلمو باهم چال میکنم هرزه با جمله آخر یه قطره اشک از چشمم رو صورتش افتاد خدایا قلبم داشت آتیش میگرفت داد زدم و پشت هم سرشو به زمین کوبیدم باید میکشتمش زمین که خونی شد، زانومو از سینش جدا کردم.تکون نمیخورد دیوانه وار خندیدم یه عوضی خائن باید خیلی خوش شانس باشه که انقد راحت بمیره نفس نکشید رو پاهای لرزونم ایستادم و فندک کشیدم زیر سیگار کاش آتیشش میزدم ولی نه؛ حاج بابای حروم‌لقمه‌ش باید ببینه و بفهمه دخترش هرزه‌اس تا منو تهدید نکنه که طلاقشو میگیره و داغشو به دلم میذاره خبر نداشت داغش به دلم مونده بوی خون تو سرم پیچید و ناچار اتاق رو ترک کردم. نیاز داشتم به یکم هوا فردینم میکشتم هرچی به در باز تراس نزدیک میشدم تعجبم بیشتر میشد...چندتا بادکنک و جعبه رو میز... تولد فردین بود؟ جعبه رو برداشتم و صدای فردین پیچید -یالا... شادی خانم؟در چرا بازه؟کیکی که سفارش داده بودی اوردم...باید امیرو سورپرایز کنیا... شب همه میایم، یادت نره مژدگونی بابا شدنشو زودتر بگیری قلبم نمیزد چه غلطی کردم من فردین با دیدنم با تعجب گفت: داداش تو اینجا چیکا... خیره دستای خونیم شد رو سرش کوبید و گفت: یازهرا...امیر چیکار کردی؟ کشتیش؟؟ https://t.me/+HPIVidgcvDY5OTA8 https://t.me/+HPIVidgcvDY5OTA8 #پارت708 💔🔥
1 2540Loading...
15
#غمزه_شیطان #پارت1 _برام یه نود از اون سینه های مرمریت بده عروسک. پوزخندی زدم و براش نوشتم: _خرج داره، شماره کارتم و که داری اول پولش و بزن تا ببینم چقدر دست و دلبازی به دقیقه نکشید نوتیف پیامک واریزی بالای صفحه نمایان شد. واسه یه  نودِ سی.نه پونصد زده بود؟! _پونصد زدم  ولی می‌خوام عکس اون کلوچه ی صورتیت و هم برام بفرستی بد خمارتم دختر.. چه خوش اشتها! طوری که صورتم مشخص نشه، فقط لبام مشخص بود زبونم و روی سینه ام گذاشتم و عکس گرفتم. سی.نه های سفید و گرد و بزرگم  با اون ن.وک صورتیش خودمم ح.شری میکرد چه برسه به یه مرد! عکس و فرستادم، دو تیک خورد. _اووف عجب چیزی هستی ش.ق کردم برات دختر. عکس ناناست و هم بفرست برام. بدون اینکه جوابش و بدم نتم و خاموش کردم و از تلگرام اومدم بیرون. _بمون تا برات بفرستم مرتیکه ی پفیوز. لباسم و مرتب کردم و از اتاقم زدم بیرون. صدای آه و ناله از تو اتاقِ نازی میومد، باز اون پسره ی ک...مشنگ و آورده بود خونه. صد بار بهش گفته بودم با خودت پسر نیار ولی ک.نی خانوم آدم نمیشد. صداشون بالا رفته بود و بد تو مخم بود. به سمت اتاقش پا تند کردم و به شدت درو باز کردم. با دیدنشون لخت تو بغل هم... ادامه 👇👇 https://t.me/+BIVoznw9rEdmMDM0 https://t.me/+BIVoznw9rEdmMDM0 https://t.me/+BIVoznw9rEdmMDM0 من کرشمه‌ام. دختر فاحشه ای که دل بستم به مرد مذهبی و جذابی که مال من نبود. اون لعنتی فقط نگاهش پی زن مریضش بود ولی منم کرشمه بودم و بلد بودم چطور با نازو عشوه هام دل ببرم. یه روز که صبرم لبریز شد تنها خفتش کردم و تنِ لختم و از پشت چسبوندم به تنش! طوری که نتونست پسم بزنه و شد همون چیزی که میخواستم.!!
1 3620Loading...
16
‍ -شرط من تریسامه! باید من و خدمتکارتو باهم بکنی! با تعجب به سپیده زل زدم -حالت خوبه سپیده؟ میخوای دوتا زن داشته باشم و هردوشونو باهم...؟ با لحنی پر از شهوت گفت: -آره من شرطم همینه ، حالا که فکرشو میکنم بدم نمیاد اون موجود دو پا که انقدر سنگشو به سینه میزنی برام بخوره! تو بهت بودم که سپیده با صدای بلندی گفت: -بیاریدش! بعد از چند دقیقه نیلا رو کت و بال بسته وارد اتاق کردن و روی تخت خوابوندنش دست و پا میزد که خودشو آزاد کنه اما سپیده با لبخندی شهوت انگیز طرفش رفت. سینه هاشو بهش مالید و با شهوت زیاد گفت: -اوممم ، اگه بدونی این کوچولو چقدر داغه احسان! نمیخوای بیای امتحانش کنی؟! با زانو پایین تنه‌ی نیلا رو میمالید و این صحنه ها باعث میشد اختیار خودمو از دست بدم دوتا از سکسی ترین زنایی که تو عمرم دیدم یک جا روی یه تخت بودن و منتظر بودن که من بکنمشون! بی طاقت سمتشون رفتم و لباسامو از تنم خارج کردم سپیده هم دستای نیلا رو باز کرد و شروع به لب گرفتن کردن با دیدن این صحنه دیگه نتونستم طاقب بیارم و باسن سپیده رو... https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 احسان بهرامی #کارگردان معروفی که به #اجبار با دختر همکار پدرش ازدواج میکنه اما حسی به اون نداره بعد از مدتی زندگی با سپیده دلش رو به نیلا دختر کوچولوی #خدمتکار خونش میبازه اما سپیده برای این که قبول کنه نیلا رو به عنوان همسر دوم احسان بپذیره شرط عجیبی میذاره.. 🔞
1 3080Loading...
17
- نمیدونستی رییس گیه؟🔞💦 با چشمای گرد شده به بادیگارده خیره شدم و گفتم - غیر ممکنه! من... من خودم دیدم که... پرید وسط حرفم - چی دیدی؟ اسکل میگم حواستو جمع کن و اینقدر نرو تو #بغلش! تا حالا #حرکت عجیبی روت نزده؟ پس برو خداروشکر کن که چشمشو نگرفتی مگه نه... صداش برام گنگ و بنگ شد! پس دلیل اون #بوسه‌، محبتاش به من فقط برا اینکه اون #گیه؟ لرز خفیفی کردم که دستی رو شونم نشست. ترسیده برگشتم عقب که با دیدن فرزام فاتحمو خوندم... حتما شنیده که چی گفتیم! بادیگارده از ترس پا به فرار گذاشت ولی من از بهت خشکم زده بود... با جدیت خم شد تو صورتم و گفت - چیه؟ چون حقیقتو فهمیدی میخوای #فرار کنی؟ اب دهنمو به سختی قورت دادم و وا رفته نالیدم - چرا برا همین منو کنار خودت نگه داشتی و نذاشتی تا برم دنبال خانوادم؟ پوزخند محوی زد و گفت - چیزی که متعلق به منه باید کنار خودمم باشه! سری به طرفین تکون داد و با انزجار دستشو از رو شونم پس زدم - تو دیوونه ای! حالم ازت بهم میخوره همجنسگر کثیف... انگار با شنیدن حرفم آتیشش زدم! دستشو رو گلوم گذاشت و از پشت کوبیدم به دیوار! با حس کم اوردن نفس ملتمس دستمو رو دستش گذاشتم که #لباشو تو یه سانتی لبام گذاشت و گفت - میخوام برا یه ذره نفس به تقلا بیفتی اروند! میخوام خودت برا اینکه زنده بمونی لباتو بذاری رو لبام تا نفس گرممو وارد ریه هات کنم... چشمام درجا پر از اشک شد! سری به طرفین تکون داد که فشار دستش بیشتر شد و...💦❌ https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0 https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0
1 3150Loading...
18
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی ¹³👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730
1 1670Loading...
19
I ᴊᴜsᴛ ʙʀᴇᴀᴛʜᴇ ɪɴ ʏᴏᴜʀ ᴀɪʀ فقط بہ هوای تونفس میڪشم ♡
1 1715Loading...
20
𝓣𝓱𝓮𝓻𝓮'𝓼 𝓝𝓸𝓫𝓸𝓭𝔂 𝓘𝓷 𝓜𝔂 𝓗𝓮𝓪𝓻𝓽 𝓔𝔁𝓬𝓮𝓹𝓽 𝓨𝓸𝓾 ... نِمیتونه کَسی تُویِ دِلَم جای "تُــ∝ــو" بیاد
1 1633Loading...
21
💜🐈
1 2264Loading...
22
-با وا.ژن بشین روی دهنم میخوام شیره وجودتو بکشم محیا... -من... ر روم نمیشه دایی.. چنگ به باس.ن ژله‌ای دخترک زد و روی تنش کشید. -حرف نزن وسط س.کس فقط باید چهارتا کلمه بشنوم، بگو بخور... بکن، بمال، محکم‌تر... همینکه وا.ژن خیس دخترک روی دهان مرد نشست، ته‌ریشش تن دخترک را به قلقلک انداخت و با خجالت پایش را بست. -پاتو نبند توله سگ... میخوام قشنگ زبون بکشم لای پاهات. با اولین لیسی که غلام بین پای محیا زد... https://t.me/+31NvvtaiShIzMDc0 https://t.me/+31NvvtaiShIzMDc0 #رابطه_دایی‌ناتنی_با_خواهرزاده🔞
1 1460Loading...
23
‍ ‍ #پارت‌واقعی‌رمان عروس خانواده تو مهمونی با پدر شوهرش لا..س میزنه تا جایی که با هم س.ک.س میکنن🔞 #part1 خودم رو از پشت، تو بغل پدر شوهرم جا کردم و شروع کردم به رقصوندن بدنم بین بازوهاش. همین جوری که با.سنم رو از پشت به پایین تنه‌اش چسبونده بودم، نامحسوس داشتم با.سنم رو روی آ*لتش بالا پایین می‌کردم و از #تغییر_سایزی که لحظه به لحظه داشتم لا.ی چا.ک باس‍.نم حسش می‌کردم، لذت می‌بردم. اوفففف! لعنت بهش! چه بزرگ و کلفت بود! یه ذره تنم رو بالا کشیدم که مر.دونه ش‍*ق شده‌اش دقیقاً لای رونام فرو رفت و از اونجایی که هیچی پام نبود به جز یه شورت توری گیپور، آ*لتش مستقیماً لای‌ چا*ک وا.ژنم از روی شورت کشیده شد. مشخص بود که #خیسی‌لای‌‌پاهام رو احساس کرده چون نفسش تو سینه حبس شد و بازدمش رو با ناله و آهی زیر لبی بیرون فرستاد. خودمم از حس کردن اون حجم بزرگ و کلفت و دراز لای وا.ژن و رونام جوری به وجد اومده بودم و بالا زده بودم که عملاً داشتم روی آ*لت پدر شوهرم سواری می‌کردم و هیچ کس برام مهم نبود. - داری پا رو دم شیر می‌ذاری عروس! - وا پدر جون! من که کاری نمی‌کنم...منظورتون چیه؟ لباش رو به گوشم چسبوند، جوری که با هر حرکت کوچیکی لباش روی لالهٔ گوشم کشیده می‌شد و #داغی نفساش بیشتر ها.تم می‌کرد: - من دیگه کم کم دارم از اینجا خسته میشم و دلم می‌خواد یه جایی برم که تنها باشیم دستش رو روی #رون_لختم که از زیر چاک دامن لباس شبم بیرون زده بود، گذاشت و آروم آروم دستش رو داخل‌تر سوق داد و #ناحیه_بیکینیم رو با سرانگشتاش لمس کرد: - یه جایی که فقط خودم و خودت باشیم خوشگله! https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk https://t.me/+4sOlPK0Oh2EwMjdk فقط یه دخترِ هـــ🔥ــات مثل من میتونه توی یک ثانیه مردونگیِ کلفتتُ بیدار کنهُ...🤤💦🔞
1 1440Loading...
24
#شیخ_عرب🧸🍼🍫 #پارت_35 با حرفی که زد زیر دلم هیوهایی بپا شد که خیس شدن شرتم رو حس کردم. گونه هاس سرخ شده ام انقدر واضح بود که خندا شیطنت آمیز شیخ رو بلند کرد. _خب حالا انگشت فاکت رو دورانی روی واژ.نت بچرخون. نفس عمیقی کشیدم و با تردید انگشتم رو روی شرتم گذاشتم. خیره تو چشمای شیخ که داشت با جدیت نگاهم میکرد، انگشتم رو چرخوندم که خیس بودن لای پام حتی از شرت هم مشخص بود. _شرتت رو کنار بزن! لبمو گزیدم و مطیع لبه شرتم رو کنار زدم. نبض زدن لای پام داشت دیوونم میکرد... انگشت فاکمو روی خیسی واژ‌.نم کشیدم که با صدای دو رگه ای گفت: _انقدر خیسه که صداش تا اینجا میاد، زود انگشت خیست رو بکن تو دهنت! شوکه نگاهش کردم که بدون انعطاف بهم خیره بود تا به دستورش عمل کنم. چندشم میشد ولی این شیخ هیکلی و عوضی مگه میشد بهش نه گفت؟ انگشتم رو دور خیسی چرخوندم که حالم بیشتر دگرگون شد و دهنم رو باز کردم و همینجور که خیره شیخ بودم، انگشت خیسم که از آثار خودم بود رو تو دهنم کردم و با شیطنت ریزی عقب و جلوش کردم. https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0 https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0 https://t.me/+xKl8139U-tllOGY0 خلاصه: ملودی دختر 22ساله ای که گرایش لیتل بودن رو داره اما بخاطر مشکلاتی که داره با هیچ ددی تو رابطه نرفته اما با دیدن شیخِ عرب 35ساله که اخلاق های عجیبی داره دلش میخواد لیتل اون بشه اما...🙈🍓🍼
1 1770Loading...
25
‍ ‍ •| مذه‍بیِ شهوتے💦👅 |• #پارت_7 - ج.نده رو کی دست بلند میکنی هان؟ - بذار برم نمیذارم ادمی مثل تو دستش بهم بخوره... - از خداتم باید باشه یکی مثل من هرزه ای مثل تو رو بخواد بکنه...شنیدم به نصف پسرای دانشگاه دادی... - به تو چه، تو که ادعای مذهب و دینت میشه چرا میخوای بکنی؟ - همه کردن چرا من نکنم، حالا که انقد ارزونی. - ارزون‌ ننه اته، من به هرکی عشقم بکشه میدم... چونه ام رو با خشم توی‌مشتش گرفت: چه زری زدی، اسم ننه من رو‌ اوردی به زبونت؟ - اگه میخوای ننه ات فحش نخوره بذار من برم. - حالا که این طور شد یه طوری می کنمت که رو زانو هات از در کلاس بزنی بیرون. اینو گفت و انداختم گوشه ای و‌ دستش رفت سمت دکمه شلوارش. حتی تصور این که این بخواد بکنه منو حالم به هم میزد. مطمئن بودم حتی بلند نیست سوراخم رو پیدا کنه. پوزخندی زدم و کم نیاوردم. - باشه سعیت رو بکن ببینم میتونی یا نه. احتمالا به جای سوراخ پایینیم بکنی توی سوراخ گوشم...مرتیکه، زن لخت ندیده. خندید و شلوارش رو در اورد و انداخت یه گوشه. - خواهیم دید... مشغول در اوردن لباس هام شدم اونم همین کار رو کرد. نگاهم رو روی تن و بدن بدون لباسش به گردش در آوردم. با این که مثل پارسا سیکس پک نداشت اما هیکلش عضلانی و چهارشونه بود. توی دلم لعنتی به بختم فرستادم. اخه همینم مونده بود به این نخاله بدم. نگاهم وسط پاهاش متوقف شد هنوز شورتش پاش بود. - چیه بهش زل زدی، دیرته باهاش اشنا شی؟ - بکن ببینمش اگه راست میگی، مطمئنم اندازه دول موشه. این رو گفتم و هرهر زیر خنده زدم و دلم رو گرفتم. پوزخندی زد و شورتش رو مقابل چشم هام در آورد . تو یه لحظه لبخندم روی لب ها خشک شد با چیزی که دیدم. نگاهم خشک شد روی سالار کلفت و سیاه رنگش انقدر بزرگ بود که می تونستم بگم تا حالا با اون همه سک.سی که کرده بودم همچین آ.لتی رو ندیده بودم. - چیه چرا رنگت پرید؟ آب دهنم رو پر سر صدا قورت دادم که اومد جلو تر. آ.لتش رو توی دست گرفت و شروع کرد به مالیدنش. https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 https://t.me/+Z3nBAuQKUIdhMDI0 پسر بسیجی دانشگاه‌ سر مچ شون رو موقع س.ک.س گرفته حالا میگه اگه میخوای به کسی نگم باید منم با دختره س.ک.س کنم دختره هم مسخره اش کرد گفت تو بلند نیستی بکنی که با دیدن سالار کلفتش برگاش ریخت و...💦🔞🫣🔥
1 0950Loading...
26
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینیak¹²👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
1 1510Loading...
27
♥️ دلم برای تو تنگ است و این را نمی‌توانم بگویم!! مثل باد که از پشتِ پنجره‌ات می‌گذرد و یا درخت‌ها که خاموش‌اند سرنوشتِ‌عشق گاهی سکوت‌است ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌
1 2683Loading...
28
من تورو یه دریا دوست دارم ... آخه دریا آبیه ، صداش قشنگه ، پَناهه ، مهربونه ، از همه مهم تر ، زیاد .. خیلی زیاد تموم هم نمیشه من تورو با این همه زیبایی اندازه یه دریا دوست دارم🥺♥️🌊
1 1582Loading...
29
دیلدو رو جلوی صورتم تکون داد -شبایی که شوهرت پیش منه خودت و با این میکنی هووی عزیزم؟ آب دهنم رو قورت دادم و به اتاق نگاه کردم میترسیدم ایزد بیاد و بفهمه شبا با صدای سکس شون خودارضایی میکنم دست انداختم تا دیلدو رو بگیرم اما دستش رو عقب کشید و گفت: -اگه میخوای بهش نگم باید واسم یکاری کنی! چشمام برقی زد -چکار؟ هر کاری بگی میکنم؟ با چشمای خمار به لای پاهاش اشاره کرد: -واسم بخور اگه خوب ارضام کنی بهش نمیگم با صدای ایزد هر دو به عقب برگشتیم زیپش و پایین کشید و روی کاناپه نشست: -بیاید جلو زنای خوشگلم تا وقتی سالار شوهرتون هست دیلدو چرا؟ زبون رو لبم کشید و الناز... https://t.me/+4DoKfE3_nmQwZmZk https://t.me/+4DoKfE3_nmQwZmZk https://t.me/+4DoKfE3_nmQwZmZk https://t.me/+4DoKfE3_nmQwZmZk من ایزد! خلبان هات و وارث خاندان توتونچی که مجبور میشم با دختر رضا شیره ازدواج کنم بعد از مرگ خان بابا سرش زن میگیرم و برای انتقام هر روز جلوی زنم شکنجه ش می‌کنم ‌ غافل از اینکه عاشقش شدم و بعد از فرار کردنش در به در دنبالش میگردم ...
1 1441Loading...
30
_ یکی یکی دستتونو بکنید تو واژنش صف بکشید لطفا نگران نباشید زمانِ زایمان هرکاری بکنیم پارگی داریم مخصوصا برای ایشون که سنشون کمه و لگن کوچیکه دخترک وحشت زده هق زد درد شکمش کم بود که ماما هم می‌ترساندش یکی از دانشجوهای مامایی پرسید _ استاد اینجور مواقع هیچ راهی جز پارگی نیست؟ _ باید سزارین بشه ، بیمارستانای خصوصی انجام میدن اما اینجا نه ماما که برای ضدعفونی دست هایش رفت دانشجوی دیگری با دلسوزی سمتش خم شد و آرام گفت _ شوهرت نمیتونه پولشو بده؟ بدنت نابود میشه دردش وحشتناکه اینجا بیمارستان دولتیه وضع همینه آذین دستش را مقابل دهانش گرفت تا از دردش فریاد نکشد شوهرش؟ شوهرش سهامدار اصلی بیمارستانِ نور بود! بزرگ ترین و مجهزترین بیمارستانِ ایران . حالا او کجا بود؟ در جنوبی ترین و ضعیف ترین بیمارستانِ تهران بی توجه میانِ گریه التماس کرد _ توروخدا بهم بی حسی بزنید ، دارم میمیرم ماما وارد اتاق شد. با اخم و بی حوصله _ چه بی حسی دخترجون؟ باید جون داشته باشی زور بزنی حس نکنی چطوری میخوای فشار بیاری؟ آذین بی جان پچ زد _ کمرم داره میشکنه _ چندسالته؟ _ شونزده انگار دلِ ماما به رحم آمد که رو به دانشجوها اشاره زد _ برید زائوی اتاق ۳۳ آموزش. این بچه‌ست تحمل نداره آذین بغض کرده با تشکر نگاهش کرد که زن صدایش را بالا برد _ زور بزن ، زور بزن خونریزی کنی بیچاره ای دخترک با درد هق زد _ خیلی درد داره _ زور بزن گل دختر .یکم ناز و عشوه میومدی شوهرت میفرستاد بیمارستان خصوصی سزارین ریز هق زد. ناز و عشوه؟ هیچکس خبر نداشت از زندگیِ فلاکت بار دخترک _ بیرون ایستاده؟ من باهاش حرف بزنم آذین با غم گریه کرد _ نه ... آی خدا مردم ... نیومد باهام کارش تا همینجا بود ... انتقامشو گرفت و بیخیال شد زن از حرف هایش هیچی نمی‌فهمید آذین دوباره از درد فریاد کشید و زن کیف کهنه اش را آورد _ بیا زنگ بزن باهاش حرف بزنم آذین ترسیده هق زد _ منو میکشه _ زنگ نزنی هم از خونریزی می‌میری! 😭😭😭😭😭😭😭😭قرار بود دختره رو بدونِ عقد حامله کنه تا انتقامِ مرگ خواهرشو بگیره اما....... پارتش کامل موجوده تو کانال🔞 دو پارت بعد👇 با خشم رو به منشی دستور داد _ قراردادای سال دیگه رو با شرکت آرارات لغو کن اگر دلیل پرسیدن بگو دستورِ پیمان خان بوده با خودم تماس بگیرن من سهام نصفِ مراکز خصوصی درمانی رو دارم ، بی خبر از ما حق نداره بیاد این سمت منشی مضطرب جواب داد _ چشم رئیس هم زمان موبایلش به صدا درآمد به شماره نگاه کرد و دندان روی هم فشرد دخترکِ مزاحم ... تماس را وصل کرد _ چی میگی آذی؟ نگفتم فقط وقتی زنگ بزن که در حال مرگ باشی؟! اونم نه چون نجاتت بدم ، بخاطر اینکه خیالم راحت شه دخترِ توحید رفته پیشِ خواهرِ جوون مرگم! صدای زن غریبه بود _ چی میگید جناب؟ من پزشک زنانِ بیمارستان بعثتم پیمان اخم کرد. بیمارستان چرا؟ باز هم موش شدنِ دخترک و مظلوم نمایی هایش؟ با پوزخند سمتِ آسانسور رفت _ بهش بگید پیمان گفته دیشب اونقدر نزدمت که کارت به بیمارستان بکشه خودشو به موش مردگی نزنه زن بهت زده سکوت کرد و پیمان با بی رحمی ادامه داد _ صدا رو آیفونه؟ میشنوی آذین؟ امشب ولی اصلا رو مودِ خوبی نیستم اصلا هرچی به سالگردِ پروانه نزدیک‌تر میشیم بیشتر دلم میخواد زیر دست و پام لهت کنم تا بیمارستانی واسه خودت مسکن و آرام‌بخش بگیر ، امشب و دووم بیاری! درس خوبی داده بود دلش نمی‌خواست دخترک حس کند با این مظلوم نمایی ها کوتاه می آید خواست تماس را قطع کند که صدای جیغ آذین و بعد جمله ی زن در گوشش پیچید _ من متوجه نمیشم چی میگید آقای محترم خانمتون دارن وضع حمل میکنن لگنشون خیلی برای زایمان طبیعی کوچیکه اگر بودجه‌اشو دارید انتقال بدیم بیمارستان خصوصی برای سزارین وگرنه جونِ مادر و بچه در خطره پیمان پوزخند زد بودجه؟ او نمیدانست بودجه‌ی نیمی از بیمارستان خصوصی های تهران از جیبِ پیمان تامین می‌شود؟ با خباثت پچ زد _ بودجه‌اشو ندارم خانم ، بذارید بمیره! هم خودش ، هم توله‌ی چموشش که زیر مشت و لگد باباش نمرد! آذین دوباره از درد هق زد و پیمان تماس را قطع کرد نمیدانست تا سال ها ، آخرینِ صدایی که از دخترک شنیده همان صدای گریه می‌شود! که پزشکِ زنان دلش می‌سوزد و به هزینه‌ی خودش دخترک را به بیمارستان دیگری منتقل‌ میکند ، مادر و فرزند زنده می‌مانند و بعد از سه سال ورق برمی‌گردد!! که بعد از مرگِ پزشکِ بی کس و کار تمام ارث و میراث به آذین و پسرکوچولویش می‌رسید آذین برمی‌گردد تا پیچک شود به جانِ پدرِ بچه‌اش! https://t.me/+a7cX5OkFKMRmYTdk https://t.me/+a7cX5OkFKMRmYTdk https://t.me/+a7cX5OkFKMRmYTdk
1 1100Loading...
31
-دیگه نه من کمر دارم نه تو رَحِم، انقدر که من تقه‌ی تو رو زدم، باید جای بچه، نفت درمیومد. کلافه عرض اتاق رو راه میره. هر کاری کرده بود تا این بار حامله‌ش کرده باشه ولی... عصبی سمت حورا خیز برمی‌داره و میگه: -ف فقط یه‌بار دیگه... اینبار حامله میشم. قول میدم. -نمیتونی حورا... نمیتونی. حتی انقدر هم زن نیستی یه توله تو اون رحم صاب‌مرده‌ت نگه داری. از بازوش می‌گیره و تو صورتش تشر می‌زنه: -هرشب دارم شیش راند اون لامصب صدگرمی بین پاتو صفا میدم. گریه‌های حورا گوشم رو پر می‌کرد و می‌خواستم اهمیت ندهم. جز سکس، هزارتا دکتر و روش‌های مختلف رو انجام داده بودند ولی باز هم حامله نشده بود. -به همین راحتی میخوای یه زن دیگه بگیری؟! به‌خاطر بچه؟! بازم انجامش بدیم... نمیخوام از دستت بدم. -صدمدل قرص و دوا و دارو و دکتر حواله‌ی لاپای جنابعالی کردم ولی نمیشه. حورا به گریه می‌افتد و دلش نرم نمیشود. سرش را با تاسف تکان می‌دهد و او را روی تخت پرت می‌کند: -تو زن نیستی حورا... هرزنی میتونه واسه شوهرش یه توله بزاد ولی تو فقط پارتنر سکسی خوبی هستی. پارتنر سکسی؟ در همین حد به چشمش می‌آمد؟ تمام تنش کبود و خون مرده شده بود. هر شب زیر هیکل قباد، جون می‌داد و چیزی نمی‌گفت. موهاش رو از صورتش کنار زد و عصبی گفت: -تو لذتشو میبری، منم که هربار زیر سکس وحشیانه‌ت میمیرم ولی بازم حاضرم تا واست بچه بیارم قباد برخلاف خواسته‌ش باید دختر دیگه‌ای رو به عقدش در می‌آورد. زنی که می‌تونست وارث واسش به دنیا بیاره... دو سه دکمه اول لباسش رو باز کرد و بی‌رحمانه تو صورتش گفت: -ولی دیگه بریدم، به اینجام رسیده. تو رو به خیر منو به سلامت. با جنازه سکس کنم بهتر از توئه، درخت بی ثمر... از ساق پای حورا گرفت و روی تخت سمت خودش کشید. لخت شد و روش خیمه زد. بین پاش جا گرفت و خودش رو یک باره وارد دخترک کرد. -این آخرین سکسمونه، آخرین باره که لاپای منو می بینی و تو خودت حسش میکنی. دارم ازدواج میکنم با یکی که برام توله پس بندازه... صدای جیغش رو با لب‌هاش خفه کرد و تا وقتی که به اوج برسه، همه جوره به تن حورا تازید. صدای زنی که جایگزین حورا شده بود تا براش وارث بیاره، باعث شد سر جاش خشکش بزنه. درست شنیده بود؟ سمتش برگشت و بهت زده گفت: -چی؟! حامله‌ست؟! خودش کجاست؟! دخترک با ترس سر تکان داد و نامه‌ای که حورا بهش داده بود رو سمت قباد گرفت. -این نامه رو داد و گفت اون آخرین سکستون بود و آخرین باریه لای پاشو میبینی قباد خان! اشکش رو از صورتش پاک کرد و غمگین لب زد: -حورا با بچه‌ی تو توی شکمش، از ایران رفت یه جا که منم نمیدونم. نامه را باز کرد ولی با خواندن متنش... https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0 https://t.me/+qEsHTEB1OLAxZDg0
1 1320Loading...
32
رابطه دوتا دختر؟ #لزبین 🔞 اووووم چه خوبهه #قایمکی دستش پایین برد تو شلوارم و لاله گوشم میکی زد + هیش بذار انگشتام حرکت بدم ، صدات درنیاد توله سگ . ناله هام خفه کردم که لبخند خبیثی زد و چندتا انگشتش کرد بهم فشار داد و بلند خندید +ددی لطفااا .. بیشتر باهم بازی کن پنج انگشتش محکم بهم فشار داد و داخلش چرخوندشون + دوست داری دوباره بیشتر باهات بازی کنم کوچولو سفید ؟ و پشت سرهم چندبار محکم زد روم که صداهام بلند شد ... _ اگه کسی دیدتمون چی ؟ + هیش کسی چیزی نمیفهمه آروم باش انگشتاش از پشت آروم کشید روی بدنم و بعد بهم فشارشون داد که بلند جیغ کشیدم ، موهام کشید + خفه شو #خراب کوچولو صدام میشنون! لبام از درد گاز گرفتم که پنج #انگشتش فشار میداد و حرکاتش سریع و تند انجام میداد و تا ته میبرد .. شلوارش گازش گرفتم و چشمام با درد بستم + هیش از این درد #لذت بخش خوشت میاد کوچولو خراب ؟ _ خیلی #ددی .. + کی دوست داره هرشب درد بکشه؟ کی هرشب تو تخت حاضر میشه؟ _ من من من من اووم رمان معروف لزبین ها 🔞🔥 #صحنه_دار #رابطه_دوتا_دختر https://t.me/+7XO7ca4vqVlmYjc8 https://t.me/+7XO7ca4vqVlmYjc8
1 1500Loading...
33
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی ¹²👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730
1 2410Loading...
34
🩵🦋
1 4481Loading...
35
_باسنت میخواره؟ با تعجب به ارمین نگاه میکنم -چی؟! یکی از سینه هامو تو چنگش گرفت و دم گوشم پچ زد: -هزار بار بهت گفتم تو جمعی که دستم کوتاهست برای اینکه عقب جلوتو یکی کنم اون برجستگی های کوفتیتو به تن و بدنم نمال وگرنه اختیار از کف بدم رو همون میز وسط پذیرایی جلو چشم تک تکشون حسابتو میرسم.. من که از سر به سر گذاشتن پسر مثلا مظلوم حاجی لذت میبردم دستمو روی خشتکش گذاشتم: -با این یه تیکه گوشته آویزون شده میخوای حساب منو برسی پسر حاجی؟حداقل برو تراش کاری برام سیخش کن بعد... دستشو روی گلوم گذاشت و اروم تو دستش فشار داد: -تو که دلت برای زیر من خوابیدن تنگ شده غلط کردی دیشب ادا تنگارو دراوردی وقتی نسخ بودم.. اروم سینه‌ام و روی تنش کشیدم و با پرویی گفتم: -میبینی که الان مثل کوره آتیشم پَ چرا این مار خوش خط و خالت برا تن من حرکت نمیکنه؟؟ یهو برم گردوند و به دیوار سرد اتاق کوبوندم و مجبورم کرد سمتش قمبل کنم: _ جلوی دهنتو بگیر که صدای اه و ناله‌ات به گوش حاجی و اهل خونه نرسه خانم کوچولو چشمکی میزنه و ادامه میده _ دلم میخواد شب عید دو تا توله‌ای که تو شکمت کاشتم به عنوان کادو به حاجی و حاج خانم معرفی کنم https://t.me/+NZJoiVeN8SkzMzhk https://t.me/+NZJoiVeN8SkzMzhk سر تیتر روزنامه با طعم سینه😂🤣😃💦🔞 _ تخلک رو بریز رو سینت شردع کن به ماساز دادن بهت زده به ارمین نگاه میکنم -چی؟ با جدیت بهم نگاه میکنه _ سینت بعد از زایمان افتاده شده........دلم نمیتواد اینطوری باشه سرم رو با خجالت پایین میندازم -به خاطر شیر داخلشه که افتادست اقا خونسردانه شونه‌ی بالا میندازه _ عیبی نداره با تلخک سریع درست میشه وارفته مینالم -اخه چون داخل شیر هست بهش فشار وارد کنم درد میگیره! پوف کلافه ای میکشه _ ای بابا........چاره‌ا‌ی نیست برات وقت پروتز میگیرم بهت زده نگاهش میکنم -اقا گوشه‌ی لبم رو خشن میبوسه _ اقا نداریم........رسانه ها دنبال سوژن......هیچ خوشم نمیاد فردا سر تیتر روزنامه ها بشه سینه‌ی افتاده کاپیتان تیم ملی فوتبال
1 2320Loading...
36
👤446757 #پیام_ناشناس_جدید📬 سلامم نویسنده خوبییی؟🥲 میگم یه رمان جدید اومده که همون پارت اولش شو***رت آدمو خیص میکنه،🤤 اسمش بدلکاره پسره با #زن‌رفیقش تو مستی میخوابه تا زندگیشونو نجات بده... پارت اولش داشت برای دختره میخورد و دختره هم که مست بود، حالیش نبود #رفیق‌شوهرشه و آه و ناله میکرد پسره هم از خدا خواسته باهاش سک.س میکرد🙈💦 تورخدا جایی ندیدیش لینکشو بدی؟؟؟؟🥲 خیلی رمانش خوب بود، شبا با پارت اولش خودمو میمالیدم، اما ‌واسه اینکه مامانم نبینه لفت دادم و دیگه گمش کردم، 🤦🏻‍♀ تورخداااااااا لینکشوووو بدههه😭😭 #جواب سلام عزیزم، لینکشو میذارم، اما مجبورم زود پاک میکنم، چون یه بار فی***لتر شده، عضوگیری چنلش محدوده❌🔞👇👇👇 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 https://t.me/+aNeY7hBKKq1mMjk0 #درخواستی♨️  #محــــدودیت_ســــنی 💦
1 1930Loading...
37
-آه بمالش...آه تند تر بمالش نوچ نوچی کرد و تیکه یخی از داخل ظرف برداشت لبخند خبیثی زد و یخ رو روی ممنوعه‌م گذاشت که جیغ بلندی از سر شهو.ت کشیدم سیلی به سینم زد و گفت : میخوام ببینم تنِ داغت چطوری این یخ رو آب میکنه! https://t.me/+RTUoHK_XQZo3ZDgx https://t.me/+RTUoHK_XQZo3ZDgx تنبیه برده‌ی سکـ🔞ـسی با یخ ‼️ راند دوم 🔞💦 دستمُ پر از تف کردم بردم لای پاهاش رسوندمش شروع به مالیدنش کردم 💦🤤 ناله هاش بلند شد بازومو چنگ زد +آه مامی خواهش میکنم بیشتر آه بیشتر...🥺😰 نیشخندی زدمُ دستمو تا مچ یک ضرب وارد ش کردم که جیغ بلندی کشید و ...😱🔞💦 https://t.me/+RTUoHK_XQZo3ZDgx https://t.me/+RTUoHK_XQZo3ZDgx https://t.me/+RTUoHK_XQZo3ZDgx https://t.me/+RTUoHK_XQZo3ZDgx https://t.me/+RTUoHK_XQZo3ZDgx ‼️🔞لیتل شیطونِ حشر.یشو با دست جر میده 🔞‼️
1 2650Loading...
38
#Part3 -تو بهم تجاوز کردی عمو! کیسان دندون قروچه ای از درد و خشم کرد. دستاشو مشت کرد تا کنترلشو از دست نده: -چیکار کنم که فراموش کنی؟!؟ دخترک پوزخندی زد و با بغض به شکم بزرگش اشاره کرد -چطوری فراموش کنم وقتی انگشت نمای فامیلم؟ کیسان چشمانش را از درد بست. به قصد انتقام به برادر زاده اش نزدیک شده بود. برادر زاده ای که از خون و گوشت او نبود اما با او بزرگ شده بود! حامله اش کرده بود و قصدش ول کردن و انگشت نمای فامیل کردنش بود و حال... عاشق آن دخترک با چشمان آبی شده بود؟ رومیسا قدمی به عقب برداشت که کیسان با وحشت صدایش زد: -درستش می‌کنم! نرو عقب. رومیسا پوزخندی زد.. پوزخندی تلخ! -چیو درست می‌کنی عمو؟ دوباره به شکمش اشاره کرد: -بچه ای که تا ابد قراره مهر حروم‌زادگی به پیشونیش خورده بشه؟ چشمان کیسان پر از آب شد و چه کسی فکر می‌کرد یک روز او را با این حال ببینند؟!؟ -زنی که هرجا راه میره میگن از عموش حامله شده و بیرونش می‌کنن چون نحسه؟ کیسان نالید: درستش می‌کنم.. رومیسا اما این بار فریاد زد: -چیو درست می‌کنی عمو؟!؟ چطور درست می‌کنی؟!؟ کیسان می‌ترسید جلو برود.. می‌ترسید رومیسا بپرد! فاصله اش با کوه کم بود.. رومیسا با بغض و درد نالید: -فکر می‌کردم دوستم داری.. کیسان سعی کرد بدون این‌که توجه رومیسا را جلب کند قدمی به جلو بردارد -نداشتم.. ولی الان به همون خدایی که توام می‌پرستی قسم می‌خورم عاشقتم! رومیسا پوزخندی زد: -پس امیدوارم دردی که کشیدم رو بکشی. کیسان با شوک و کمی تعجب نگاهش کرد. رومیسا عقب عقب رفت و کیسان تازه متوجه شد منظور رومیسا چه بوده! به سمت رومیسا دوید. رومیسا در یک حرکت آنی.. به عقب برگشت و..... https://t.me/+GXQ2HIFAMq80OWU0 https://t.me/+GXQ2HIFAMq80OWU0 https://t.me/+GXQ2HIFAMq80OWU0 https://t.me/+GXQ2HIFAMq80OWU0 عموش به قصد انتقام به برادرزادش نزدیک می‌شه و حاملش می‌کنه ولی...پارت واقعی رمانه... 😭💔
1 1840Loading...
39
#قسمت123 #یواشکیها‌ی‌اتاق‌خواب‌من🔞💦 -پررو نیستم عزیزم فقط عشقمو ازت پس گرفتم. عرق سردی روی پشتم نشسته بود و ضربان قلبم رفته بود بالا، تندتند نفس عمیق کشیدم حس میکردم سرم داره گیج میره. نمیدونم چرا اینطوری شده بودم واقعا نمیدونم. چندین بار پشت سرهم پلک زدم و سرمو تکون دادم، از خدا خواستم خودش بهم صبر بده از خدا خواستم خودش کمکم کنه. نمیدونم چرا اینطوری شده بودم واقعا نمیدونم فقط میدونستم که یه چیزی داره توی دلم تکون میخوره. تمام خاطراتم با حسین عین یه فیلم از جلوی چشمام رد شد، بهم خیانت کرد؟ به همین آسونی؟ نمیدونم چرا باورم نمیشد، باورش واسم سخت بود. -همین الان از حسین واسم یه عکس بفرست. -میفرستم. -منتظرم، همین الان ازش یه عکس بفرست. یه باشه کشدار گفت و صدای بوق اشغال گوشی توی گوشم پیچید. به زور گوشی رو توی دستم نگه داشته بودم که از دستم نیوفته به خدا این زندگی واسم تلخ بود خیلیم تلخ بود، مونده بودم چیکار کنم مونده بودم به کی پناه ببرم. بعد از چند دقیقه صدای پیام گوشی به گوشم رسید، سریع پیام رو باز کردم. با دیدن حسین که با بالا تنه لخت روی تخت خوابیده بود یه چیزی توی دلم تکون خورد چندین بار پشت سرهم نفس عمیق کشیدم. خدایا این دیگه چه جورش بود؟ این دیگه چجوری بود چطور همچین چیزی میتونه ممکن باشه چطور؟! سرم گیج میرفت خونه دور سرم میچرخید
1 4864Loading...
40
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینیak¹¹👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
1 1610Loading...
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی ¹4👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730
Mostrar todo...
Photo unavailableShow in Telegram
‏برای تو یک بغل آرامش میشوم که تو با بودنت آرامش دنیای من باشی
Mostrar todo...
Photo unavailableShow in Telegram
. 𝑴𝒚 𝒘𝒐𝒓𝒍𝒅 𝒊𝒔 𝒔𝒖𝒎𝒎𝒆𝒅 𝒖𝒑 𝒊𝒏 𝒕𝒉𝒆 𝒉𝒂𝒏𝒅𝒔 𝒐𝒇 𝒕𝒉𝒆 𝒃𝒆𝒍𝒐𝒗𝒆𝒅 دنیام خلاصه میشه تو دستات دلبر ظهرتون دلبرونه
Mostrar todo...
Photo unavailableShow in Telegram
بخوان مرا و مخوان جز مرا که می‌میرم 🩷
Mostrar todo...
-خرابم آیدا از دیشب نتونستم از فکر سکسمون بیرون بیام! پیامشو با لبخند خوندم و تند تند براش نوشتم -راضی بودی ازم؟ چند دقیقه ای گذشت و جوابمو نداد با ناراحتی خواستم گوشی رو بذارم کنار که دیدم درخواست تماس تصویری دارم ازش هول شده سریع تماسو وصل کردم و اصلا حواسم نبود که با شورت و سوتین توی تخت نشستم -اوف میدونستی زنگ زدم اون سینه های نازتو ببینم که برام ریختیش بیرون؟ با ناز و خجالت صداش زدم -حساااام خجالتم نده -جوون جوجوی من خجالتم بلده؟ تا دیشب که داشتی زیرم آه و ناله می کردی و لنگات... با داد صداش زدم که بلند خندید و بعد گفت -اون دوربین بی صاحابو یکم ببر پایین دیگه بچه حتما باید بگم که می خوام کجاهاتو ببینم؟ -زشته خجالت می کشم حسام در اتاقم قفل نیست ممکنه مامانم بیاد زده بود بالا و حالیش نبود هر چی می گفتم -زر نزن ایدا زنگ نزدم صورت تخمیتو ببینم که، بیار پایین یکم اون گوشتالو رو ببینم حالم خوب شه از لحنش ناراحت شدم و برای اینکه عصبیش نکنم دوربینو پایین اورد و شورتمو زدم کنار -شت تو هم داغ کردی برام که توله سگ ناخوداگاه ناله ی ریزی کردم که عصبانی شد -تف تو روت بیاد آیدا تخته گاز دارم میام سمتت درو باز بذار فقط خدا به دادت برسه با این سالاری که گنده کردی https://t.me/+-bPxyycjt3kxYTlk https://t.me/+-bPxyycjt3kxYTlk https://t.me/+-bPxyycjt3kxYTlk https://t.me/+-bPxyycjt3kxYTlk #بزرگسال🔞 #دارای_صحنه‌های_سکسی❗️🔥
Mostrar todo...
#خدمات_+18_کلینیک_لیزر🔞 https://t.me/+Op9mc-J8v8piNzQx - نازشو بمال برام فیلم‌ بفرست ساناز بدجور شق کردم... با خوندن پیام آرش بین پاهام نبض زد و ناخودآگاه لا پای خیس مشتری رو مالیدم که پاهاشو جمع کرد و گفت: - داری چیکار میکنی خانم؟ - عزیزم چند بار بگم کف پاتو بچسبون به هم!! میخوام بی حسی بزنم. اخمی کرد و دوباره پاهاشو باز کرد که با دیدن دوباره لا پای صورتیش آب دهنمو قورت دادم. یکم ژل کف دستم ریختم و از کناره هاش شروع کردم و کم کم انگشتامو رو بیکینی داغش گذاشتم مالیدم که خیس شد... - آههه....آخخ.....چرا شما... - وا بده دختر تا جوری برات بخورم بزنم که آبت مثل فواره بزنه بیرون.... خمار نگاهم کرد که بی معطلی زبونمو در آوردم و لای پاش چرخوندم که......😱🔥 https://t.me/+Op9mc-J8v8piNzQx https://t.me/+Op9mc-J8v8piNzQx https://t.me/+Op9mc-J8v8piNzQx https://t.me/+Op9mc-J8v8piNzQx https://t.me/+Op9mc-J8v8piNzQx اپراتور لیزر هورنی که بیکینی همه ی مشتری هاشو میماله و......❌⛔️ ساناز اپراتور لیزره و بدون اینکه مدرک تخصصی لیزر داشته باشه، واحد بالایی خونه‌اش رو کرده سالن لیزر و مشتری میاره. اما داستان از اونجایی شروع میشه که مشتری‌ها خبر ندارن ساناز حین انجام دادن لیزر از بیکینیشون عکس میگیره می‌فرسته واسه دوست پسرش و حتی گاهی می‌مالتشون! تا اینکه یه روز یکی از مشتری‌هاش با مالش دست ساناز خیس میشه و وقتی آرش دوست پسر ساناز سر میرسه تریسام...🔞🔞💦
Mostrar todo...
𝐁𝐢𝐭𝐜𝐡 𝐥𝐨𝐯𝐞𝐫🔞

اون دختری باش که دوست پسرت نتونه از کردنت سیر بشه💧🔞 ژانر رمان: اروتیک🔞 نویسنده: nobody

- کدومش به سوراخت میخوره؟ + حق انتخاب دارم ارباب؟ - آره + پلاگ بزرگتر - چرا بزرگتر؟ + موقع فرو رفتنش درد بیشتری میکشم تا شما لذت بیشتری ببرین مثل کسی که سالها تجربه این کار رو داره صحبت میکرد شاید اون دختر پتانسیل تبدیل به بردگی رو داشت و فقط منتظر بود عاشق یک نفر بشه - بیارش پلاگ رو به دستم داد و منم جلوی لب هاش گرفتم دهنشو باز کرد و تمام آب دهنشو به پلاگ چسبوند بطوری که قطره های غلیظ آب از پلاگ چکید. پشتش رو به من و سرش رو پایین برد باسنش به بالا اومد با دو دستش با.سن خودش رو باز کرد. پلاگ رو به سوراخش مالیدم سوراخی که از آب واژنش کاملا خیس بود با ورود نوک پلاگ کمی خودش رو جمع کرد. سعی داشت صدایی ازش بیرون نیاد اما وقتی پلاگ به قسمت اوج برآمدگیش رسید ناله کرد و پلاگ در باس.نش قرار گرفت. باز و بست شدن سوراخش جالب و دیدنی بود و باعث تکون خوردن پلاگ شد دستمو به لای واژنش کشیدم - هنوزم زبون بازی میکنی؟ - من غلط بکنم ارباب قلاده ش رو کشیدم رو به من شد و روی زانو نشست - میخوایم یه بازی بکنیم سرشو کج کرد و گوش به حرف شد - یک تاس میندازیم اگه عدد زوج اومد باهات س.ک.س و دوباره ارضات میکنم اما اگه عدد فرد اومد با پلاگ توی باس.نت باید کل خونه رو تمیز کنی چشماش گرد شد و آب دهنش رو قورت داد... ادامه پارت👇 https://t.me/+Ai0w_V32kctiZjI0 https://t.me/+Ai0w_V32kctiZjI0 #پارت_واقعی_رمان🔞 هـشـــدار❌ این رمان خاطرات نویسنده ست و یکبار فیلتر شده به خاطر صحنه های باز جنسی که داره پس اگه علاقمند به رمان های اروتیک و bdsm نیستید این رمان مناسب شما نیست❌ #براساس_واقعیت_زندگی_نویسنده🔞
Mostrar todo...
00:07
Video unavailableShow in Telegram
خلبان و مهماندار هات🔥 _آی...کاپیتان ...اخ درش بیـــــار جـــــر خـــــوردم...🔞💦 نگاهش رو به چشم های شهوتیم دوخت _نمی دونی وقتی حشری میشی چقد کردنی میشی بیشرف! با اون چشمای سگ‌مصبت پدر در میاری نوک پستون های بزرگ و صورتی رنگم رو فشرد که اه غلیظی کشیدم و دستمو روی مردونگی بزرگش کشیدم _اووم دوست دارم کلفتت بره توم کاپیتان بادیدن سایه کسی که بالای سرمون افتاد و پشت بنداون صدای هووم قلبم از کوبیدن ایستاد _منم عاشق سکـ*ـس گروهیم🔞💦💦 سکـ*ـس گروپی کاپیتان و مهماندار با زن جنـ*ـدش💦💦🔞 https://t.me/+zA86oR1T1145Yjlk https://t.me/+zA86oR1T1145Yjlk https://t.me/+zA86oR1T1145Yjlk https://t.me/+zA86oR1T1145Yjlk
Mostrar todo...
#قسمت124 #یواشکیها‌ی‌اتاق‌خواب‌من🔞💦 آدرس خونه اون دخترو بلد نبودم به خدا اگه بلد بودم میرفتم دهنشو خورد میکردم میرفتم حسابی به خدمتش میرسیدم! چی پیش خودش فکر کرد؟ واقعا چی پیش خودش فکر میکرد؟ داشتم روانی میشدم عصابم بهم ریخته بود و سرم داشت میترکید مونده بودم چیکار کنم نمیدونم چی خوبه و چی بده واقعا نمیدونم! سرمو تندتند تکون دادم و گفتم: -آروم باش دختر آروم باش به هیچکس توجه نکن آروم باش ریلکس باش! اما خب بازم نمیشد، واقعا نمیتونستم! حس میکردم نفس کم آوردم. *** نگاهی به حسین انداختم که کم کم سرشو پایین انداخت و گفت: -شرمندتم. پوزخند پر صدایی زدم و گفتم: -شرمنده؟ خودت خندت نمیگیره؟ -خب چیکار کنم؟! -خب چیکار کنی؟ چیو چیکار کنی خودت خندت نمیگیره؟ به من میگی شرمندتم؟ خیانت میکنی بعد میگی شرمندتم؟ چی میگی تو من الان چیکار کنم؟ باید کدوم حرفتو باور کنم من الان باید چه غلطی بکنم من چطوری... چندین بار پشت سرهم نفس عمیق کشیدم و گفتم: -حسین برو بیرون نمیخوام ببینمت. -بذار واست توضیح بدم. -چیو توضیح بدی؟ میخوای خیانتتو واسم توضیح بدی؟ بگی چطوری به من خیانت کردی آره؟ -هیچ چیز اون طوری که تو فکر میکنی نیست! -هست میدونی خوبم هست! ببین چی بهت میگم خوب تو اون گوشات فرو کن من هرکاری دوست داشته باشم انجام میدم هرکاری! و خوب تو اون کله پوکت فرو کن من و تو دیگه راهمون جداست قبلا هم بهت هشدار داده بودم قبلا هم بهت هشدار داده بودم!
Mostrar todo...
01:00
Video unavailableShow in Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینیak¹³👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
Mostrar todo...