-𝐑𝐚𝐢𝐧𝐛𝐨𝐰-

آتاش برای انتقام به سابین نزدیک میشه و در حالی که سابین عاشقش شده بود، زندگیش رو به جهنم تبدیل میکنه و هر روز شکنجش میکنه و باهاش رابطه های خشن برقرار میکنه!❌🔞 تا اینکه کم کم مهر و محبت سابین دل یخیش رو گرم میکنه و تصمیم میگیره اشتباهاتش رو جبران کنه و اما سابین با خباثت..😎💪 https://t.me/+iIXSCwjD8bU3YjQ0

- بزارررر برم عوضی، تمام تنم از دیشب درد میکنه. ❌🔞 هر قدم که جلو میومد من یک قدم عقب میرفتم تا جایی که به دیوار برخورد کردم. دستشو بلند کرد که چشمامو بستم اما به جای صورت من مشتش رو تو دیوار پشتم کوبید و با حرص غرید: - د آخه تخم سگ کم برم برم کن اگه زدمت به خاطر غلط های اضافه دیشب خودت بود. بدون اینکه به من بگی گورتو گم میکنی میری کدوم قبرستونی؟ بغضم شکست و این قطرات اشک بود که رویِ گونم نشست. وقتی دستش و روی گونم گذاشت و اشکام و پاک کرد و بالافاصله بعدش بوسه‌ای، رو هر دو چشمم نشوند، ماتم برد! این آتاش بی رحم و سنگ دل بود؟! سرشو پایین انداخت و با صدای گرفته‌ای لب زد: - وقتی میخوام باهات خوب باشمم خودت کاری میکنی که نمیزاری سابین... میدونی دیشب اون شام لاکچری رو میز و اتاق تزئین شده که واسه اولین بار واسه یکی انجام دادم اصلا برا چی بود؟ متعجب و سوالی نگاش کردم که خنده‌ای کرد و گفت: - اونجوری با تعجب نگام نکن دلم میخواد بخورمت... خب واسه تو بود دیگ. ذوق زده و با چشم‌هایی ستاره بارون نگاش کردم، اما نذاشت ثانیه‌ای بگذره و با اخم ادامه داد: -‌ البته اگ با کارات گوه نمیزدی توش. اخمی کردم. اون هنوزم داشت قضاوتم میکرد. اومدم بهش بگم راجب دیشب اشتباه فکر میکنه اما با کاری که کرد رسما لال شدم و..! شط😂 یعنی آتاش غیر قابل پیش بینی باز چه نقشه‌ای برایِ سابین داره؟🥹 https://t.me/+iIXSCwjD8bU3YjQ0 خب خب حالا وقتشه که سابین جولان بده و منت رو سر آقا آتاش بی عصاب ما بزاره😋😜 فقط بیاید بخونید سابین چجوری خودشو لوس میکنه و آتاش و به چه کارایی وادار میکنه😂❌🔥 #گی #ممنوعه https://t.me/+iIXSCwjD8bU3YjQ0

سوراخ تنگ پسر عموشو میخوره تا نرم شه بکنه توش 🙈🔞💦 _ اخه حیف نیست این کون تنگو من نکنم جوجه؟🐤 قمبل کن داخلشو ببینم 🔥🤤 با دو دست لپ‌های کونمو🍑 بازتر کردم و گفتم: هر کاری میکنی 😖 فقط درد نداشته باشه 🥺💦 انگشت اشارشو دور #سوراخم🕳 کشید و خندید: #حسش به همین #دردیه که زیرم میکشی ‼️💥 و پر #قدرت انگشتهای دستشو تو #سوراخم #فرو کرد ...😥👊 از فرط درد چنان نعره‌ای کشیدم که مادرم شنید و با دو به اتاقم اومد 😨‼️💢 ترسیده گفتم : امیررر ... مامانم داره میاد.😱 _ الان لو میریم ... لباساتو بپوش تا من برم سرگرمش کنم 💢💥 💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞 https://t.me/+Xsf-LtNm-yxhYjc0 https://t.me/+Xsf-LtNm-yxhYjc0

مرده عاشق پزشکش میشه اما بعد میفهمه که پارتنر داره😈😱🔞 https://t.me/+Xsf-LtNm-yxhYjc0 با ذوق،نگاهی به گل انداختم و خواستم وارد اتاق بشم اما صدای ناله ای اومد. با تعجب،لای در رو باز کردم. +عاحححح...محکم‌تر...اووووم. _ای به چشم. باورم نمیشه. ا..اون پارتنر داره؟! با چشمای اشکی به اون صحنه خیره شدم اما با دیدن نگاه اون مرد،سریع در رو بستم. 💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞 https://t.me/+Xsf-LtNm-yxhYjc0 https://t.me/+Xsf-LtNm-yxhYjc0 https://t.me/+Xsf-LtNm-yxhYjc0

یه لیتل بوی کیوتی که بخاطر ترس نمیتونه ارضا بشه و اذیت میشه 🥺💔😫 #پارت_واقعی #ددی_لیتل_بوی #امــــــــپــــــــرگ 😫💔😫💔😫💔😫💔😫💔😫💔😫💔 الیاس به #شکم رو تخت #دراز کشیده بود و #پاهایش ، در دو طرف شهیاد باز بود و مدام ملافه را در #مشتش #میفشرد . بدن هردویشان #عرق کرده بود . شهیاد دستش را روی #دلش گذاشت و کمی #اخم کرد . حس کمی #دلدرد داشت . چشمش به مقعد الیاس افتاد که سرخ سرخ شده بود و مدام باز و بسته میشد . ارام الیاس را روی #پاهایش #نشاند و انگشت #وسطش را وارد الیاس کرد ‌. الیاس #قوصی به #کمرش داد و گفت _ شهیاد تروخدا ... هق .. حالم خوب نیست دارم میمیرمممم ...هق شهیاد انگشتش را دراورد و ‌موهای کاملا #خیس شده الیاس را #نوازش کرد _ بمیرم ... دردت به جونم ... پاشو بریم حموم ... بعدش بخواب . S⃠🍑T⃠❤️O⃠🏳‍🌈P⃠ https://t.me/+CSW0T9RTzHY1ZGZk

ددی جذابی که برای محافظت از لیتلش بهش تجاوز میشه و ازش حامله میشه 🥲😭💔 #پارت_واقعی ♡ #امــــــــپــــــــرگ ♡ #ددی_لیتل_بوی ♡ #عشق_در_تاریکی♡ 😭💔😭💔😭💔😭💔😭💔😭💔😭💔😭💔😭💔😭💔😭💔😭💔😭 نوید با #پوزخند ، #میله را فشرد که دانه اول وارد سوراخ التش شد . با حرص #جیغ زد ولی باز هم #خفه شد . صورتش سرخ سرخ بود . حالش بد بود . گـــــــــــ🏳‍🌈ـــــــــــــــی امپـــــــــــ🔞ـــــــــــــرگ واقعا بد بود ولی نوید اهمیتی نمیداد . باز هم میله را فشرد که دانه بعد نیز وارد شد . _ هوووووووم ... هق هق https://t.me/+CSW0T9RTzHY1ZGZk باز هم #میله را فشرد که #دانه دیگری وارد شد . همینطور پیش رفت که تک تک دانه ها واردش شد . خیلی هم بلند بود و باعث دیوانگی شهیاد میشد . شدید برایش درداور شده بود و نمیتوانست خودش را کنترل کند . نوید سیم های متصل به #سوند و #پلاگ را به #دستگاه کوچکی وصل کرد و دکمه ای را فشرد که بدن شهیاد #منقبض شد و #جیغش بلند شد . https://t.me/+CSW0T9RTzHY1ZGZk

❤️🔞🏳️‍🌈 سرعتم رو به بالاترین حد خودش بردم و همونطور #توش با قدرت #ضربه میزدم که یهو یه دست سرد نشست رو شونه ام و محکم کشیدم عقب، عصبی سرم رو بالا گرفتم که نگاهم تو چشم های آبی و یخ زده ی اش خشک شد، : بردبار.... یک لحظه مردمک چشمش پرید و زانوهاش خم شد، قبل از اینکه من بتونم بگیرمش یه مرد قد بلند و هیکلی دست زیر زانوها و کمرش برد و جلوی افتادنش رو گرفت. https://t.me/+Fwqk5biaCesxNjJk

براش ساک میزنه تا عشقش درد نکشه از رابطه 🥹😫😍 #گی_ناول ♡ ... #پارت_واقعی ♡ .. #تحقق_تو https://t.me/+Fwqk5biaCesxNjJk S⃠🍑T⃠❤️O⃠🏳‍🌈P⃠ : نه ... #د‌خول بی د‌خول ... قبول... اما بذار به اون #پایین سر و #سامون بدم هان؟! گیج نگاهش کردم که پایین صندلی بین #پاهام نشست، چشمام از تعجب #گشاد شد. _ چیکار می کنی فرخ؟ : نمیخوام عشقم درد بکشه. پشت بند حرفش #با‌کسرم رو کشید پایین و #د‌‌یک #سفت شده ام رو گرفت تو دستش. _ ولش کن خودش... آییی... با ورود د‌یکم به داخل دهن گرم و خیسش حرفم نصفه موند، با دقت و #وسواس داشت برام #سا‌‌ک میزد، یه دستم روی موهاش بود و با دست دیگه ام صندلی رو محکم گرفته بودم تا از روش نیفتم، تمام بدنم داشت واکنش نشون میداد، فکر نمیکردم اصلا یه چنین کاری بکنه. پارت واقعیه بیا خودت چک کن 🤤💋 https://t.me/+Fwqk5biaCesxNjJk https://t.me/+Fwqk5biaCesxNjJk