cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

زرتشت اَوِستایی

زرتشتی اوستایی: باور به ۷۰ کتاب زرتشتی 🦋ایزد🦋میهن🦋زرتشت🦋ناموس🦋 پیام گیر (تا دو ماه آینده): @zaraaaave

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
2 124
Suscriptores
-124 horas
-107 días
-1630 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

00:08
Video unavailableShow in Telegram
hijab-cantik.mp41.37 KB
24
تاریخ شاهان ماد و هخامنش (بخش ۱۰)🌺🌺 دنباله: و اگر سخن داریوش را بخوانیم که نیاکان کورش را شاه و از خون پاسارگاد می نامد به آسانی می توان به نادرستی کتزیانس را پی برد. ولی به هر روی کُت زیانس می گوید: و کورش از تهی دستی بسیار به یک مرد مادی پناه برد و کارهای کوچکی مانند رفتگری، سرایداری و پاک سازی انجام داد تا رفته رفته پیشرفت نمود و می گسار شاه شد (شراب دار) آنگاه مادرش به او گفت پسرم من در خواب دیدم که چندان شاشیده ام و از پیشاب من همه آسیا را سیل برد. کورش این داستان را به یک خواب گزار کلدانی که دوست او بود گفت، کلدانی گفت این خواب یعنی تو پادشاهی بزرگ می شوی و بکوش آن را پنهان کنی. و کورش پیوسته نزد مادها پیشرفت کرد تا زمانی که پدرش را رهبر پارسیان نمود. و پیوسته به دوست کلدانی می گفت که پارسیان بسیار ستم دیده هستند با اینکه چیزی از مادها کم ندارند ولی باید زیر دست باشند. در این زمان کادوسیان (گیلانی ها) با مادها جنگ بزرگی کرده و مادها را در کوهستان شکستند. مرد کلدانی کورش را برانگیخت که به نزد پارسیان برو و هم زمان شورش کن زیرا پارس هم کوهستان های بسیار دارد و این گونه می توان بر مادها پیروز شد. کتزیانس می گوید: و کورش به نزد پارسیان رفته و پدرش سیصد هزار سرباز و پنج هزار سواره برای او آماده کرد. از سویی ایشتو ویگو یک میلیون سرباز و دویست هزار پیاده به سوی پارس فرستاد. (که به روشنی می توان گفت شمار درست یک پنجم آن بوده) و کورش نوکری پارسی داشت که بسیار او را دوست می داشت. پس پدر خود و نوکر خود را دو سردار خود نمود و به جنگ مادها شتافت ولی به سختی درهم شکست. در جنگ دوم نیز پارسیان برای شمار کم بازنده شده و پدر کورش در نبرد کشته شد. ولی شاه ماد فرمود او را مانند یک شاه دخمه کنند و با لاشه او جوانمردی کرد🌺🌺 پیروزی پارسیان: کُت زیانس می گوید که کورش بسیار نا امید شده و در جنگ سوم هم درهم شکست. در این زمان به گوشه ای رفته و برای خداوند قربانی داد. لشگر پارسی گریخته و مادها به دنبال آنها تا پاسارگاد آمدند. زنان پارسی که شنیدند مادها به دنبال پارسیان هستند به کوه آمده فریاد زدند ای ترسو ها، ننگ بر شما، شرم بر شما. آنگاه دامن خود را بالا زده گفتند آیا می خواهید به جایی بروید که از آن بیرون آمدید؟ پارسیان با شنیدن این سخن به جنگ برگشته و تا سر خودکشی جنگیدند و مادها را در هم شکستند. برای همین کورش زنان پاسارگاد را گرامی داشت و به هریک بیست سکه زر داد. کتزیانس می گوید هنوز هم شاهان هخامنش هنگامی که به پاسارگاد می روند به هر زن بیست سکه زر می دهند. استرابون نیز می گوید که شاهان ایران پاسارگاد را بسیار والا می دارند زیرا یکمین پیروزی کورش در آنجا به دست آمد. و آنگاه پارتیان و هیرکان و بلخی ها به کورش پیوسته و ایشتو ویگو را گرفتار کردند. کورش او را بخشیده و به کاخی در گرگان فرستاد. آنگاه داماد او را کشت و دخترش را به همسری گرفت. این بود سخن کتزیانس. هرودوت می گوید از ده تیره پارسی تنها سه تیره به کورش پیوست و هفت گروه او را رها کرد. از سویی شاه ماد، هارپاگ را به جنگ کورش فرستاد. هارپاگ برای کینه ای که از ایشتو داشت نامردی کرده و بخشی از ارتش ماد را به کورش سپرد. این گونه مادها شکستند. ایشتو ویگو موبدان را خواسته و گفت شما با سخنان نادرست مرا گمراه کردید. آیا نگفتید او دیگر شاه نمی شود و رهایش کن؟ آنگاه گروهی از آنها را به چلیب میخکوب کرد. و با واپسین لشگریان خود بیرون از شهر آمده و کورش به آسانی انها را شکست داد. کورش پدر بزرگ خود را بخشید و تا پایان زندگی وی را در کاخ گرامی داشت. او هم چنین هارپاگ و رهبران ماد را سرداران خود کرد و چون هخامنشیان از سوی مادری به ماد می رسیدند آنها را بسیار گرامی داشتند🌺🌺 ایشتو ویگو از زبان گزنفون: گِزنُفون سردار و فیلسوف یونانی که در پایان هخامنشیان می زیست کتابی از کورش دارد که با داستان هرودوت گوناگون است‌. او می گوید دختر ایشتو ویگو کورش را زایید و پس از چندی او را برای دیدار پدر بزرگ به هگمتان آورد. کورش مانند پارسیان زندگی ساده ای داشت ولی مادها توانگر و پولدار بودند. برای همین برخورد کورش و مادها داستان های زیبایی می آفریند. گزنفون بر سخنان فلسفی میان کورش و دوستان او پافشاری بسیار دارد تا جایی که بیشتر سخنان کورش را از کتاب او می خوانیم. فراموش نکنید گزنفون خودش فیلسوف بوده و کتاب او نیز فلسفی است. در پایان کورش می خواهد به پارس برگردد و این جدایی برای همه سخت است‌. و در پایان با پیام مرگ پدر بزرگش جانشین او می شود. البته سندهای بابِلی جنگ میان ماد و پارس را پذیرفته اند و برای همین داستان هرودوت بیشتر از گزنفون درست است. ولی داستان گزنفون هم شیرین و بانمک است. این بود تاریخ شاهان ماد و من هرچه می دانستم به کوتاهی برای شما گفتم. از این پس به تاریخ هخامنشیان خواهم پرداخت 🌺🌺
Mostrar todo...
❤‍🔥 8 3
تاریخ شاهان ماد و هخامنش (بخش ۹)🌺🌺 زایش کورش: به هر روی ایشتو دخترش را به پارس فرستاده و همسر کبوجی کرد. پس از چندی آن باردار شد. در همین زمان شاه بزرگ خوابی دیگر دید که از شکم دخترش درختی روییده و همه آسیا را می پوشد. موبدان ماد خواب او را گزارش داده و گفتند فرزندی از این دختر جای تو را می گیرد. پس شاه فرمود که دختر را با شتاب به هگمتان بیاورند و او را زیر چشم گرفت تا فرزند خود را بزاید. سپس به نزدیکان خود فرمود فرزند را پنهانی دزدیده و نزد او آورند. و بچه را به وزیرش هارپاگ داده از او خواست وی را سر به نیست کند. هارپاگ بچه را به خانه برد. ولی از آنجا که دید شاه پسری ندارد و بزودی ماندنا جانشین او خواهد شد و او را برای کشتن نوزاد تاوان می دهد بچه را نکشت. پس او را به چوپانی به نام مهرداد داده تا وی را بکشد. مهرداد همسری داشت به نام سپاگو که نام این زن معنی سگ را می داد (پیش از اسلام سگ و اسب در ایران جایگاه بزرگی داشت و نام های مردم بود) برای همین است که دشمنان کورش پس از پیروزی های او از روی کینه می گفتند او شیر سگ‌ خورده. به هر روی سپاگو همان روزها از مهرداد باردار بود و زایمان کرده و فرزندی مُرده اورد. و آنها پنهانی بچه مرده خود را به هارپاگ دادند و گفتند که پسر ماندنا را کشتند ولی سخن شان دروغ بود چرا که در نهان پسر را پرورش دادند تا او ده ساله شد🌺🌺 جوانی کورش: استرابون می گوید نام کورش در جوانی آگر داد بود. در دین زرتشت آگر نام خداست و آگرداد یعنی بخشش خدا. هنگامی که به پادشاهی رسید نامش را به یاد رودخانه کُر که در خوزستان است کورش نهاد. هرودوت نیز می گوید کورش پیش از جوانی نام دیگری داشت. به هر روی. در جوانی روزی چند بزرگ زاده با او، بازی می کردند و وی را در نقش پادشاه نهادند. کورش فرمان داد یکی از بزرگ زادگان را که میان بازی از او نافرمانی کرد با چوب بزنند. و این بزرگ زاده و پدرش، کورش و مهرداد چوپان را نزد شاه بردند. پادشاه که مهرداد را می شناخت با دیدن پسرش از همایندی او با خود شگفتی کرد و تا اندازه ای به داستان پی برد. به ویژه آنکه کورش مانند شاهزادگان پاسخ می داد و گفت چون آن پسر از فرمان شاه سرپیچی کرد ناچار بودم او را تاوان دهم. پس ایشتو مهرداد را شکنجه کرده و سرانجام همه ی داستان را دانست. آنگاه هارپاگ را فرا خواند و او نیز داستان را همان گونه گفت. شاه بزرگ وانمود کرد که از یافتن کورش شادمان شده و همان شب مهمانی گرفت و همه بزرگان را فرا خواند. پادشاه به هر مهمان کباب گوسفند داده مگر هارپاگ. زیرا فرمان داده بود پسر هارپاگ را کشته، از گوشت او کباب ساخته و به او کباب پسرش را داد تا بخورد. زمانی که سیر شد شاه سر پسر را به او نشان داد و گفت گوشت پسرت را خوردی نادان. چونکه فرمان مرا خار شمردی و کسی که گفته بودم را نکشتی (پاسخ سزاوار) از سویی ایشتو دوباره موبدان را خواسته و به آنها گفت اینک درباره کورش چه می گویید؟ آنها گفتند که او شاه خواهد شد ولی چون کودکان او را در بازی شاه خود کردند شاید بررسی خواب همین بوده و دیگر شاه نشود. و ایشتو ویگو این شایدِ موبدان را سخن صد در صد شمرد. موبدان نگفتند بی گمان، گفتند شاید. هم چنین انها گفتند که ما نیکی شاه را می خواهیم زیرا شاه مادی را از یک شاه پارسی_مادی بیشتر دوست داریم. و پادشاه، کورش را نزد پدر و مادرش در پارسیا فرستاد و کورش نیز داستان خود را به انها گفت. و او همیشه سپاگو زنی که به او شیر داد را می ستود و فراموش نمی کرد. نامه نوشتن هارپاگ سوی او: کورش به میان سالی رسید و به جای پدرش که پیر شده بود، رهبر پارسیان گشت. از سویی شاه بزرگ روش تند خود را دنبال کرده، بسیاری از بزرگان‌ ماد را از خود راند و در همین زمان بود که هارپاگ برای گرفتن کینه ی خود نامه ای به کورش نوشت و به او گفت آیا می دانی شاه آرزوی کشتن تو را در بچگی داشته و چگونه پسر مرا تکه تکه کرد. و آیا می دانی اینک مادها آماده شورش هستند؟ پس او لا این گونه نامه ها کورش را برای جنگ بر انگیخت 🌺🌺 جنگ بزرگ ماد و پارس: هرودوت اگرچه آغاز نیرومندی دارد ولی داستان جنگ را بسیار کوتاه گفته. از سوی دیگر کُت زیانس اگرچه آغاز بسیار بدی دارد ولی در زمان جنگ بهترین گزارش را می دهد. برای همین از این جا داستان کُتزیانس را می گویم. گزارش کُت زیانس: کتزیانس پزشک و تاریخ نویس یونانی در یکی از جنگها اسیر پارسیان شد و هفده سال به زور درون ایران ماند. برای همین کینه سختی از پارسیان دارد و شاهان هخامنشی را بسیار می کوبد. ولی در جنگ ماد و پارس بزرگ ترین داستان را آورده. کتزیانس با زبانی زشت می گوید که کورش شاهزاده نبود، و پسر مردی راهزن و زنی ساده بود از تیره مَردیان، و نه پاسارگاد (مردیان ناتوان ترین تیره پارسیان بودند)🌺🌺
Mostrar todo...
❤‍🔥 8 2
تاریخ شاهان ماد و هخامنش (بخش ۸)🌺🌺 مسیحی شدن ارمنستان: سپس آرشاکانی ها به یاری روم به جنگ ساسانی پرداخته و ارمنستان دو بار از ایران جدا شد. بار یکم بیست سال و بار دوم شصت سال (در سیصد و پنجاه سال دیگر بخشی از قلمروی ساسانی بود) و ارمنی ها نیز دو گروه شدند، یکی زرتشتی های هوادار ایران و دوم مسیحیان پیرو روم. پس آنها صدها سال جنگ درونی کرده تا سالی که ساسانیان بدست عربها نابود شدند. از این پس ارمنستان مسیحی شد و به دست عربها افتاد. ارمنی ها پس از مسیحی شدن همه چیز خود را از دست دادند، زبان آنها پر از واژگان یهودی و یونانی شد، دین کهن شان از دست رفت، ایزدان خود را نابود کردند، جشن های کهن خود را مسیحی کردند چنان که جشن چله را زادروز عیسا نامیدند و نامش را به زاتیک دگرگون کردند. به زرتشت دشنام گفته و در پایان چنان شد که نیاکان خود را نادان خواندند. تا جایی که موسا خورنی تاریخ نویس ارمنی در کتابش می گوید نیاکان ما بربر و بی فرهنگ بودند و یونانی ها به ما فرهنگ آموختند. ارمنستان پس از مسیحی شدن دیگر آن قلمروی بزرگ را نیافت و زیر فرمان شاهان مسلمان ایران و ترک شد. امروزه یک سرزمین کوچک و وابسته به اروپایی هاست. فرهنگ ارمنی آمیزشی از ارمنستان کهن، ایران، یونان و یهودیت است. آگان تن گلوس و موسا خورنی در زمان ساسانیان تاریخ ارمنی ها را نوشتند هرچند که نوشته های انها کاستی هایی نیز دارد. خاندانی که ارمنستان را مسیحی کرد گریکوری نام دارد و هنوز کلیسای ارمنستان به دست این خاندان شوم است که بدبختی ارمنستان از آنها آغاز شد🌺🌺 مرگ شاه: هو وَخشرا کمتر از بیست ساله بود که شاه شده و هفتاد سال رهبر بود. سی سال از آن زیر دست سکایی ها. از بزرگ ترین سرداران تاریخ است و نامش یعنی تیر انداز خوب. زیرا هو در زبان ایرانی معنی خوب را می دهد. انوشه روان. با مرگ او پسرش ایشتو ویگو جانشین شد زرتشت پیامبر در زمان جنگ های او به بلخ و نزد شاهان کیانی شتافت و از آنجا دینش را به همه ایران رساند. دین او به سرزمین ماد و زادگاهش رسید. این بود آن چه من از او می دانستم 🌺🌺 ایشتو ویگو ۳۵ سال شاه بود: این یکمین شاه زرتشتی ماد است. خواهرش همسر شاه کلدان بود و خودش خواهر شاه لیدی را گرفت تا جایگاه خود را نیرومند کند. قلمروی او همه ایران و خراسان بزرگ، ارمنستان و نیمی از ترکیه بود. من گمان می کنم در آغاز پادشاهی پدرش زاده شده (۶۴۰ پیش از میلاد) در پنجاه و پنج سالی شاه شده و در نود سالی برکنار شده باشد. سه داستان از او داریم، یکم آنچه هرودوت می گوید را می آورم. هرودوت گوید: ایشتو دختر و یا خواهری به نام ماندِنا داشت و شبی در خواب دید که این زن در گوشه ای می شاشد و از پیشاب او در همه آسیا سیل آمده. ایشتو از خواب پریده همان شب از موبدان ماد گزارش خواست. آنها او را از این دختر هراس داده و گفتند که وی را از خود دور کنید. پس زمانی که دختر به سال همسری رسید (نزدیک ۱۵ سالی) پادشاه او را به یکی از بزرگان ماد شوهر نداد و او را به کبوجی رهبر پارسیان داد که مردی آرام و دور از پایتخت بود و شاه گمان کرد گزندی از او نخواهد رسید. کبوجی از خاندان هخامنش بود🌺🌺 هخامنش: هنگامی که پارسیان سرزمین بزرگ عیلام را برای خود گرفتند از کرمان تا نزدیک اهواز به دست انها افتاد. و پارسیان ده تیره بودند که والاترین آنها پاسارگاد نام داشت. مردی به نام هخامنش در خاندان پاسارگاد زاده شد که نام او یعنی مهربان. آلیان تاریخ نویس کهن می گوید او به دست شاهینی پرورش یافت. داستان این است که هخامنش در کودکی به دست شاهینی ربوده شد. شاهین او را به کوهی برد. مردم گمان کردند شاهین او را می خورد و به دنبال او رفتند. هنگامی که به او رسیدند دیدند پرنده شاهین برایش گوشت شکار آورده و او را خوراک می دهد، پس با شادی او را به خانه آورده و از این پس شاهین نماد خاندان پاسارگاد شد. هنگامی که بزرگ شد به رهبری پارسیان رسید (۷۰۰ پیش از میلاد) و پنجاه سال رهبری کرد. ولی دومین شاه ماد او را شکست داده و زیر فرمان خود آورد پس از او پسرش "تیش پیش" برای سی سال رهبر شد و زیر فرمان مادها بود. سپس نوه اش کورش یکم شاه شد و در زمان او آشوریان عیلام را نابود کرده و بانی پال به مرزهای پارس رسید. کورش پسر دومش آراکو را با گنج بسیار سوی بانی پال، شاه آشور فرستاد و از او خواست با پارس نجنگد، شاه آشور پذیرفت و به عراق برگشت، او این داستان را در سنگینه خود آورده. و پس از کورش پسرش کبوجی شاه شد و او شوهر ماندنا است (کبوجی یکم پدر کورش) خاندان هخامنش از سوی مادری چنان که شاهنامه می گوید به هما آخرین شاه کیانی می رسد. هم چنین پدران انها کشاورز بودند نه ارتشی. چون که داریوش در سنگینه بیستون نام ماه های کشاورزان را به کار برده و نه ماه های زرتشتی. برای نمونه می گوید در ماه گرم به فلان جنگ رفتم و نمی گوید ماه تیر🌺🌺
Mostrar todo...
❤‍🔥 9 1
تاریخ شاهان ماد و هخامنش (بخش ۷)🌺🌺 خاندان هراکلی: و یونانیان گویند زئوس پسری داشت به نام مانس، مانس نوه ای داشت به نام آتیس، آتیس پسرانی داشت به نام لیدوس و تیرنوس. لیدوس لیدیه را به یاری هیتی ها ساخت و تیرنوس به ایتالیا رفت و شهرهای آن سامان را ساخت. سپس لیدوس مُرد و ایردانوس شاه شد. و یونانیان پهلوانی بزرگ داشتند به نام هراکلس یا هرکول. هرکول در جنگی اسیر و برده ایردانوس شد. و او دخترش را به همسری هرکول داد. از فرزندان هرکول و آن زن شاهان آینده شهر لیدی پدید آمد. بیست و دو شاه که تا پانصد سال به لیدی فرمانداری کردند. واپسین شاه هراکلی نامش کاندولِس بود و او وزیری داشت به نام گیگس. و این شاه کمی نامرد و بی غیرت بود، زنی زیبا داشت که همیشه از زیبایی او به وزیرش می گفت. روزی به او گفت تو در گوشه ای بمان و هنگامی که همسرم برهنه می شود او را ببین تا بدانی چه می گویم. هرچه وزیر گفت ای شاه این گناه است و ناپسند او نپذیرفت. سرانجام به فرمان شاه، وزیر در گوشه ای ایستاد و همسر شاه را برهنه دید. همسر شاه که دانست شوهرش نامردی و بی غیرتی کرده به وزیر پیام داد که یا شوهرم را بکش و خودت شاه باش، یا چون مرا برهنه دیدی تو را خواهم کشت. وزیر هرچه گریست و گفت ای بانو این گناه است او نپذیرفت. سرانجام گیگس پادشاه را کشت و خود شاه لیدی شد. یکی از پیشگویان به او گفت پادشاهی تا پنج نسل در خاندان تو می ماند ولی ششمین شاه تاوان گناهت را می پردازد. این گونه خاندان گیگس پادشاه شد🌺🌺 خاندان گیگس: دومین خاندان لیدی بود. گیگس و پسرش آردوس شصت سال رهبری کردند. لیدی ها نیمی از ترکیه را به دست داشتند ولی بندرها و جزیره ها به دست یونانی ها بود. پس گیگس و آردوس به گرفتن ایونیه (یعنی بندرهای یونانی ترکیه) پرداختند. پس از او نوه اش سادیات و نبیره اش آلیآت شاه شدند. در این زمان مادها آشور را شکسته و آرارتو (یعنی ارمنستان و نیمی از ترکیه) را گرفتند. پس آلیآت و مادها برای گرفتن ترکیه به جنگ پرداختند. و چندین ماه جنگیده و شبها آرامش می کردند تا اینکه در یکی از جنگ ها خورشید  گرفت و آسمان سیاه شد. و آنها این را نشانه خشم ایزدان شمرده و دیگر نجنگیدند. پادشاه کلدان آمده میان آنها پیمان آشتی بست و ترکیه کنونی را دو بخش کرده هر بخش را به یکی از آنها داد. هم چنین دختر شاه لیدی با پسر شاه ماد ایشتو ویگو همسر شد. آنگاه آلیآت به جنگ ایونیه پرداخت ولی پیروز نشد. پس از او پسرش کُرزو اِس بر تخت نشست و همه ایونیه را باج گزار لیدی کرد. این همان کرزواس است که به جنگ کورش آمد و بر پایه پیش گویی ششمین شاه از خون گیگس بود و باید تاوان گناه او را می پرداخت. این بود داستان لیدی و جنگ های آن🌺🌺 ارمنستان: هم چنین گفته شد که "هو وَخشرا" ارمنستان را گرفت. پس بد نیست تاریخ ارمنستان را کوتاه بگویم. از چهارده هزار سال پیش شهرنشینی در کوهستان قفقاز آغاز شد و هیتی ها از فرهنگ قفقاز با نام کشور هَیاسه یاد می کردند. سه هزار سال پیش مردی به نام هایک در آنجا خاندانی بزرگ ساخت و با گذشت صد سال فرزندان او پادشاهی اورارتو را ساختند. اورارتو چهارده پادشاه داشت، یکمین آنها آرامو و واپسین شاه، روسای چهارم بود. اورارتو صدها سال با آشور جنگید و به دست انها ناتوان شده و مردمش نابود گشت. سرانجام مادها به رهبری هو وَخشرا پادشاهی ایشان را گشودند (۲۶۰۰ سال پیش) در این سال گروهی از مردم به نام ارمنی ها از اروپایی ها جدا شده، به قفقاز آمده و با مردم اورارتو یکی شدند. چونکه در این تاریخ زبان اورارتو جای خود را به زبان ارمنی داده روشن است مردم تازه ای به آنجا رسیدند. آنگاه ارمنستان تا پایان ماد و هخامنش یکی از سرزمین های ایران بود و زبان و دین ما در آن گسترش یافت. یعنی آنها ایزدان و جشن های ما را برپا می کردند. این را هم بگویم که ارمنستان در آن هنگام کشوری به بزرگی سوریه بود یعنی شش برابر اکنون🌺🌺 دومین خاندان ارمنی: با نابودی هخامنشیان ارمنستان صدسال به دست مقدونی ها افتاد. و سرانجام در سال ۲۰۰ پیش از میلاد آزاد شد. دومین خاندان ارمنی آرتاشس ها بودند که دویست سال ارمنستان را به دست گرفتند. یازده شاه زرتشتی و یازدهمین آنها به دست پارتیان سرنگون شد. از این پس ارمنستان چهارصد سال به دست اشکانیان افتاد و گروهی از بزرگان اشکانی به ارمنستان رفته پادشاهی آرشاکانی را ساختند. آرشاکانی ها زیر فرمان اشکانیان ایران بودند تا دویست سال. با روی کار آمدن ساسانیان و نابودی اشکانیان شورش های ارمنستان آغاز شد (۲۲۰ پس از میلاد) آرشاکانی ها در آغاز به دست ساسانیان سرنگون شدند، آنگاه از روم یاری خواستند. رومیان یک کودک ارمنی به نام گریگوری را مسیحی کرده و سالها پرورش دادند. آنگاه او را نزد شاه ارمنستان فرستادند که اگر می خواهی تو را یاری کنیم آیین مسیحی را از او بیاموز و گسترش بده 🌺🌺
Mostrar todo...
5❤‍🔥 4
تاریخ شاهان ماد و هخامنش (بخش ۶)🌺🌺 فروپاچی آشور: دو سال پس از آن ارتش ماد به شهر آشور در بالای عراق رسیده، شهر را گشود و همه مردم را کشت ولی با روستا و شهرک ها کاری نداشت. انها این کار را به کینه پدران خود کردند که به دست آشوریان کشته شدند. شاه آشور سین شار در نامه ای به نبو پولسر خواستار پایان جنگ شد ولی نبو پاسخ داد که پادشاهی تو را فرو می ریزم و دیگر به من نامه ای نفرست. پس از دو سال ارتش بزرگ کلدان و سپاه ماد شهر نی نوا پایتخت آشور را گرفته، همه مردم را کشتند چنان که کسی زنده نماند. کلدانیان شهر را آتش زدند. ولی با روستاها و شهرک ها برخورد نشد. مادها نیز پس از گرفتن شهر تندیس خدایان آشور را شکستند که پادشاه کلدان بسیار آزرده شد و برای خدایان آشور گریست (زیرا دین آشور و کلدان نزدیک به هم بود) هم چنین شهر "دور شاروکین" پایتخت سارگون بزرگ و چهار شهر دیگر با خاک یکسان شد. یکی از پیامبران یهود به نام ناحوم ویرانی نی نوا را فرمان خدا می داند: "ای نی نوا دشمنان بر تو می تازند و با شمشیر تو را می کوبند. دشمنان تو با سپرها و جامه های سرخ آماده نبرد شده، گردانه های آتشین و اسب های شان زمین را کوبیده و با شتاب به سوی تو می آيند.... خرکوب ها به درون شهر سنگ می زنند و بندهای آب شکسته می شود. کاخ پادشاه در هراس است و همسر او را در زنجیر می برند. کنیزان ناله کرده و مردم می گریزند.... کجاست شهری که زمانی بیشه شیران بود؟ ای شاه آشور رهبران ات مرده و بزرگان ات خفته اند. در خوابی جاودان. مردمت در کوهستان پراکنده و دیگر کسی نمی آید که رهبری شان کند‌، زخمت دارو و مرهم ندارد و همه از نابودی ات شادی می کنند زیرا کسی نیست که او را نزده باشی" این بود سخن پیامبر یهود درباره نی نوا. و تا امروز آشوریان پراکنده هستند و رهبری برای آنها نیامده 🌺🌺 دوستی ماد و کلدان: و میان دو کشور پیمان دوستی شد. پسر شاه کلدان نبوکَد نَصر با دختر شاه ماد همسر شده، او را به پایتخت خود برد و برایش باغ های بابل را ساخت. باغ های بابل ساختمانی بلند بود که از بالا تا پایین آن گیاهان آویزی بود چنان که انگار باغی در آسمان است. هم چنین پیمان شد که مادها ایران، خراسان و اورارتو و نیمی از ترکیه را بگیرند و پادشاهی کلدان نیز همه عراق، سوریه، اردن و عربیه را نگه دارد. در سال ۶۱۲ پیش از میلاد مهستان کلدان به پادشاه خود فرمان نابودی آشور را داد. پس سپاه بزرگ برخواسته و شهرهای سوریه را یک به یک گرفت. واپسین شهر بزرگ آشور حرران نیز سرنگون گشت. واپسین شاه آشور و سپاه مصر که به یاری اش آمده بود نابود شدند و اسراییل و لبنان به دست کلدانی ها افتاد. نبوکدنصر سردار بزرگ عراقی همه این پیروزی ها را آورد🌺🌺 جنگ های دیگر هو وَخشرا: در اینجا هرودوت سخن بیشتری ندارد و باید دنباله رویداد ها را از کُتزیانس شنید. او می گوید جنگ بزرگی میان ماد و کادوس (گیلان) رخ داد. یک پارسی به نام پارسود که برای مادها کار می کرد برای پیشامدی با شاه ستیز کرد. پس پارسود و سه هزار نیروی او به گیلان کوچیده و او خواهرش را به همسری یکی از رهبران کادوس داد. انگاه انها را شورش کشاند و دویست هزار از ایشان را به مرز گیلان برد. از سویی مادها با هشتصد هزار مرد به سوی او تاختند (که از نگاه من شمار دو سپاه را ده برابر کردند. بیست هزار برابر هشتاد هزار درست تر است) در این جنگ پنجاه هزار نیروی ماد نابود شد و انها گریختند. از آن پس کادوس ها هر سال به چند دهکده مادیه تاخته و ویرانی آفریدند تا سالی که کورش آمد. هم چنین هو وخشرا توانست پارتیا(خراسان ایران) را بگشاید و پس از چندی پارتیان شورش کرده از سکایی ها یاری گرفتند. ارتش ماد پنج سال از کویر سمنان به پارتیا تاخت و آسیب فراوان به آنها زد، سرانجام پارتیا شکسته و به فرمان ماد درآمد‌. گمان می شود افغانستان در این زمان هنوز به فرمان شاهان کیانی بوده🌺🌺 لیدی: چهار هزار سال پیش گروهی از هند و اروپایی ها جدا شده، به ترکیه امروزی آمدند و شهرهای بسیار در آن ساختند. با گذشت سیصد سال این شهرها یکپارچه و دارای پادشاهی شد. هیتی ها پانصد سال پادشاهی کردند و با مصر و آشور جنگ های فراوان نمودند. در پایان، پادشاهی آنها فرو ریخت و به سی استان کوچک بخش بندی شد، مانند پریگیا، لیدی، کاپادوکیه، توبال و .... لیدیه در نیم خاور ترکیه بود (جنوب غربی) و پایتخت آن شهر سارد. یکمین شاهان سارد از خون زئوس بودند. یونانیان می گویند خدایی بود بنام اورانوس که جهان و ایزدان را ساخت. سپس به نابودی فرزندان خود پرداخت و بدست پسرش کرونوس برکنار شد. کرونوس آفرینش را دنبال کرد ولی او نیز به ستم و خودخواهی پرداخت و به دست پسرش زئوس کشته شد. هنگامی که زئوس خدای جهان شد دموکراسی و آزادی را برای جهان ساخت تا دیگر کسی به دیگری ستم نکند. برای همین یونانی ها دموکراسی را ستایش می کنند و از شاهان آسیا بیزار بودند 🌺🌺
Mostrar todo...
7🍓 3
تاریخ شاهان ماد و هخامنش (بخش ۵)🌺🌺 پادشاهی فرا اورتیش ۲۲ سال: بیشتر ایرانیان باستان نام پدر خود را به روی نخستین پسر و نام مادرشان را به روی یکمین دختر می نهادند. دهایوک نیز نام پدرش را به یکمین پسر نهاد. فرا اورتیش یعنی بسیار باشکوه و فرهمند. و این فراتیش مردی بی باک بود. هرودوت گوید که او در آغاز به پارسیا تاخت و خاندان هخامنش را بنده خود کرد. با این کار هم پارس را گرفت و هم به شاهان کیانی (که پارس به دست انها بود) پیام جنگ داد. آنگاه آذربایجان را به خاک خود افزود. اگر کتاب ارده ویراب درست بگوید که زرتشت سیصد سال پیش از اسکندر پیامبر شده و اگر کتاب زاد اسپَرم درست بگوید که زرتشت در سی سالی پیامبر شده پس پیامبر ما سال ۶۶۰ پیش از میلاد و زمان همین پادشاه در آذربایجان زاده شد. داستان زندگی پیامبر بزرگ را در تاریخ کیانی آوردیم. و در سال بیست و دوم پادشاهی فراتیش سپاهی بزرگ از ماد و پارس فراهم کرده به سوی عراق لشگر کشید که آشور را بگیرد. و در راه خود بسیاری از دژهای آنها در کردستان و کرمانشاه را گشود. در یکی از همین درگیری ها به دست آشوریان کشته شد و همه ی سپاهش نابود گشت. پیش از آنکه به عراق برسد. مرگ او چنان کوچک بود که بانی پال شاه آشور از آن یاد نکرده. و این سخت ترین شکست مادها بود چنان که همه سپاه انها از پای در آمد‌. روان شان شاد🌺🌺 پادشاهی هو وَخشرا ۷۰ سال بود: و فراتیش پسری داشت نوجوان که پس از او شاه شد چنان که کمتر از بیست ساله بود. هرودوت می گوید او بسیار خواهان جنگ و درگیری بود. از آنجا که ارتش پیشین نابود شده بود در آغاز ارتشی نو ساخت و آن را دسته بندی کرد، ارتش را چند سپاه و هر سپاه را چند گردان کرده و به هر گردان فرمانده ای نهاد. آن گاه تیر اندازان، نیزه داران و سواران را از هم جدا نمود و هریک را در ستونی آراست. سپس به سوی عراق شتافت تا کینه پدرش را بگیرد ولی هنگامی که شهر نی نوا را دربند (و محاصره) کرد پیامی ترسناک به او رسید و با شتاب به ایران آمد🌺🌺 یورش بزرگ سکایی ها: پیش تر گفتیم که در آسیای میانه و قفقاز مردمی چادر نشین بودند به نام توران، سکایه، سرمت و کیمری. این مردم هر چند سال به بخشی از جهان تاخته، ویرانی بزرگی می کردند و سرانجام نابود می شدند. آنگاه تا چند سال پیامی از آنها نبود و بار دیگر می آمدند. این بار سکایی ها به اورارتو، آذربایجان و ماد تاخته و شهرهای بسیاری تاراج کردند. ارتش ماد با شتاب برگشته ولی به سختی درهم شکست چرا که سکایی ها سواران بهتری داشتند. آنگاه سکایه ها به مصر و آشور و غزه تاخته و شهر اشکلون را ویران کردند. در پایان به هگمتان آمده و از آنجا سی سال پادشاهی کردند و رهبر آنها مردی به نام مادیس بود. در کتاب های یهودی از سکایی ها با نام گوگ و ماگوگ یاد شده که عربها می گویند جوج ماجوج. و آنها در آن سی سال هر تابستان به دهکده ها تاخته و بخشی از میوه کشاورزان را تاراج می کردند چنان که زرتشت در سرودهای یسنا کشاورزان ماد را ستوده و از چادر نشین های جنگجو یا همان سکایی ها نکوهش می کند (گروهی واژه کشاورزان را به نیکان و چادرنشین ها را به بدکاران بازنویس کردند) به هر روی پایان سکایی ها در ماد این گونه بود که شبی هو وَخشرا برای بزرگان سکایی مهمانی گرفت. و می و شراب بسیار به آنها داد، ولی مادها کمتر نوشیدند تا هوشیار باشند، هنگامی که سکایه ها مست شدند مادها شمشیر گشوده همه بزرگان را کشتند، آنگاه سکایی ها را از سراسر ماد و ارمنستان راندند و همه این شهرها را به دست گرفتند. سکایی ها با فریب ماد را گرفته بودند، زیرا زمانی که مادها به عراق رفتند انها به ایران تاختند، و مادها نیز به فریب آنها را کشتند و به کشور خود فرستادند🌺🌺 نابودی آشور: پس از مرگ بانی پال بزرگ، آشور تنها بیست سال زنده بود و چهار پادشاه روی کار آمد. در این هنگام کلدان (نیمه زیرین عراق) از آشور جدا گشته و خاندان پنجم کلدی روی کار آمد. پادشاهی پنجم در ۶۲۶ پیش از میلاد پدید آمد و نود سال برپا بود. یکمین آنها نبو پولسر، آشوریان را از بابل بیرون کرده و بیست سال مردم خود را رهبری نمود. در زمان او مهستان بزرگ بابِل ساخته شد. سومین شاه ماد "هو وَخشرا" پس از آرام کردن ایران به نبو پیام داد آیا بهتر نیست دو مرد بی باک برای جنگ با آشور کنار هم باشند؟ نبو پاسخ داد، شنیده ام مرد نژاده ای هستی، پسندیده است از دوستان ما شوی. پس جنگ بزرگ آغاز شد. در سال ۶۱۶ پیش از میلاد ارتش کلدان یکمین شهرهای مرزی را از آشور گرفت. آشوریان از مصر یاری خواستند ولی سپاه کمکی مصر در مرزهای سوریه از کلدان شکست خورده نابود شد. یک سال پس از آن بابِلی ها ارتش آشور را در نزدیک زاب به سختی زدند چنان که ستون های آن از پای در آمد‌ 🌺🌺
Mostrar todo...
❤‍🔥 7 4
تاریخ شاهان ماد و هخامنش (بخش ۴)🌺🌺 پادشاهی دهایوک ۵۳ سال بود: سرانجام مردم شهر او را دادستان کرده تا میان مردم داوری کند. و کار او چنان خوب بود که از شهرک های دیگر نیز برای داوری نزد او می آمدند. و آرام آرام مادها هیچ کسی را مگر او برای کمک نمی خواستند. تا جایی که دیگر زمانی برایش نماند و از زندگی دور شد. برای همین کناره گیری کرد و به کارهای خود پرداخت. دیری نگذشت که شهر و دهستان های نزدیک به آشوب کشید. و بزرگان ماد در جایی انجمن کرده و به خود گفتند بیایید دِهایوک را پادشاه و رهبر خود کنیم تا برای ما فرامین بنویسد و ستیزه ها را آرام کند‌ (چون در این زمان شاهان کیانی در خراسان درگیر جنگ توران بودند و توان یاری ماد را نداشتند) هم چنین از یاد نبرید که پادشاه آشور فرمان داده بود مادها از رهبر مانن که ایرانی نبود پیروی کنند و هرگز کسی را میان خود شاه نکنند. پس مادها با این کار پیمان آشور را شکستند🌺🌺 شهر هگمتان: روزی که دهایوک شاه اکباتان شد همه مردم جشن و شادمانی نموده و انگار خداوند آرامشی بر دل های انها فرستاد. و او فرمان داد مردم روستاهای نزدیک به هگمتان آمده، خانه بسازند تا شهر گسترش بیابد، زیرا می خواست پایتختی بزرگ برای کشور خود بسازد. و در میان شهر خانه ای برای خود ساخته و پیرامون آن شش دیوار کشید. بیرون از دیوار ششم، خانه های مردم را ساخت و پیرامون آن دیوار هفتم‌ را نهاد. بر روی دیوار تیر انداز های بسیار گماشته تا دشمن نزدیک نشود. شهر هگمتان دوازده کیلومتر بود (یک پنجم همدان کنونی) و روی تپه ای برپا شد. آن گاه ارتشی کوچک و گروهی نگهبان برای خود ساخت و فرامینی آورد مانند اینکه نباید کسی شاه را ببیند. نامه های مردم باید از راه نگهبان به شاه برسد و کسی نباید با شاه شوخی کند، هرودوت می گوید این فرامین برای این بود که مردم او را نبینند و گمان کنند شاه یک پدیده آسمانی است. آن گاه نیروهایی به شهرهای نزدیک فرستاد و همه ماد را گرفت. نگهبان هایی در هر شهر نهاد تا از فرامین او پاسداری کنند و هرکه مردم را آزرد دستگیر نمایند. و هم چنین مزدورانی به مرزهای آذربایجان و زاموآ و آشور فرستاد تا از برنامه های دشمن آگاه شود و میان راه ها جاسوس نهاد. در پایان با شاه اورارتو (ارمنستان) که نامش روسا بود پیمان دوستی بست. و این روسا دشمن آشور و مانن ها بود🌺🌺 دستگیری دِهایوک: شلمانصر پادشاه آشور درگذشت و سارگون دوم به رهبری رسید. سارگون پس از سرکوب عراق و سوریه و جنگ با اورارتو به نزد شاه مانن (آذربایجان) آمد و با او و سرداران اش در یک میز خوراک خورد. در هنگام شام، شاه مانن به او گفت ای سرورم آیا شما نگفتید مادها نباید شاهی مگر من بیابند؟ اینک انها شورشی گشته و مردی به نام دهایوک رهبر خود کردند. این دشمن ما چندین سپاه کوچک دارد و با اورارتو پیمان دوستی کرده‌. سارگون به او گفت من پادشاه عراق نباشم اگر همین ماه او را دستگیر نکنم. و فردای آن روز به مادیه تاخت (۷۱۵ پیش از میلاد) لشگر دیاهوک به فرمان او با آشور جنگ سخت نکرده و دهایوک خود را به دست انها سپرد زیرا که توان جنگ در خود ندید. برای این رفتار آشوریان به او ارزش نهاده، وی و خانواده اش را با شکوه بسیار به عراق بردند. در آنجا شاه آشور آنها را به شهر حماه در سوریه فرستاد که نزدیک دریاست. زنان او با روی پوشیده و مردان او با شکوه ویژه ای رفتند. زیرا خداوند با آنها بود. سپس سارگون چندین پادگان برای آشوریان ساخت تا ماد را زیر فرمان خود کند. ولیددو سال پس از آن همه ماد و مانن و زاگرس در آشوب شد چنان که سارگون از همدان تا ری تاخت و ده استان را سرکوب و بسیاری از دهکده ها را آتش زد سارگون در سال ۷۰۵ پیش از میلاد بار دیگر مادیه را سرکوب نمود. آن گاه به بزرگان خود گفت بروید و این شاه ماد را بیاورید که در او سودهایی می بینم🌺🌺 پادشاهی دوم او: سارگون به دهایوک گفت که من تو را به ماد می فرستم تا رهبر آن باشی. ولی از یاد نبر که بر من شورش نکنی و هر سال فلان اندازه گنج و دانه و گندم و اسب و دام برای من راهی کنی. دهایوک پیمان داد و با سربلندی به کشور خود برگشت. دوباره پادشاهی را از سر گرفت و همه جا را آرام نمود. او تا پانزده سال پس از آن رهبری کرده و به شاه آینده آشور سین آخریب نیز باج داد. در پانزدهمین سال نیروهای خود را به یاری عیلام و کلدان به جنگ آشور فرستاد. در این نبرد که جنگ هالول نام دارد آشوریان و دشمنان آنها (عیلام، کلدان و ماد) کشته های بسیار داده و سرانجام دشمنان بدون پیروزی به میهن خود برگشتند (۶۹۱ پیش از میلاد) پس از آن دهایوک دیگر به کسی باج نداد و پانزده سال با سربلندی فرمانروایی کرد. در یک شب آرام درگذشته و روانش به نیاکان خود پیوست، انوشه روان، خداوند ازو شاد باد. معنی نام او می شود فرماندار و کدخدا 🌺🌺
Mostrar todo...
6🍓 3
تاریخ شاهان ماد و هخامنش (بخش ۳)🌺🌺 قلمروی ماد: در بالای ماد سرزمین ارمنیا و قفقاز بوده و در خورا (شرق) آن سرزمین هیرکانی و پارتیا. استرابون در کتاب گیتاشناسی می گوید ماد پس از نابودی شاهانش هم چنان سرزمین زیبا و نیرومندی است. زنان آنها سواری و تیر اندازی می کنند (هنوز در زمان من زنان کرد به جنگ می روند اگرچه نیروی کمتری از مردها دارند) استرابون در کتاب یازدهم (بخش سیزده و بند نهم) می گوید زنان ماد همه ی دست، پا، بدن و موی خود را می پوشند و در بند دهم می گوید که روبند هم می زدند. او می گوید چون که مادیه همیشه سرد است باید همه بدن پوشیده شود و شاهان ماد، ایرانیان دیگر مانند پارسیان را وادار به انجام این پوشاک کردند.🌺🌺 پیروزی آشور بر ماد: در تاریخ آشور آورده شد که شاهان آشوری هر سال جنگ های کوچکی برای آمادگی ارتش خود می کردند. این جنگ ها بسیار کوچک و گاه برای نابودی چند دهستان بود. بیشتر مردم با آمدن آشوریان همراه دام های خود به کوه می گریختند و آنها دهکده را تاراج و گروهی را می کشتند. از میان صد و ده شاه آشور تنها ده تن از آنها به جنگ مادها آمدند که اینک داستان آن را می خوانید. ۲۹۰۰ سال پیش نصیرپال دوم زاموآ را تاراج و نیمی از شهرهای آن را ویران کرد (زاموآ یعنی کردستان ایران آن زمان هنوز به دست ایرانی ها نبود) پسرش شلمانصر برای نخستین بار از کردستان گذشته به درون ایران آمد. فرمانروای آشور آگاه شد که در چند سال گذشته مردمی به نام ماد سرزمین پهناور از ری و سپاهان تا همدان را گرفته اند. او از آنها با نام مادهای نیرومند و مردم دور دست یاد کرد ولی به جنگ انها نیامد. پسرش شمشی حداد بار دیگر به آذربایجان یورش برد زیرا مانن ها شورش کرده و به دشمن آشور، اورارتو (ارمنستان کهن) یاری دادند. با آمدن شمشی حداد بسیاری از رهبران مانن گریخته و یا کشته شدند و آشوریان تا دریای خزر دهکده ها را آتش زدند. شمشی حداد گمان کرد این دریا پایان جهان است و خورشید پشت آن می خوابد. و مادها دویست سال در آسایش بودند تا ۲۸۵۰ سال پیش که او رسید (چون که ماد ها بیش از اندازه خون ریخته بودند خداوند برای صد و پنجاه سال آنها را به دشمن سپرد) پس شاه بزرگ به ارتش خود گفت، برویم و این مادها را با کردار خود آشنایی دهیم. و با شتاب به مادیه تاخت و یکی از رهبران ماد به نام "هان سیروکا" را پی گرفت. هان سیروک و مردمش به سوی ری گریختند ولی ارتش خود را برای جنگ آشور فرستاد. آشوری ها دو هزار از آنها را کشته و هشتصد دهکده را آتش زدند. ولی به مردم دست نیافتند. پس به سوی عراق برگشتند. در هنگام برگشت و در همدان یک کاوی ماد به نام "مون سوآرت" راه را بر ایشان بست. در این نبرد هزار مادی کشته و صدها تن اسیر آشور شد. مردم ماد از شکوه آشوریان بسیار ترسیده و از هر شهر گنج های بسیار برای انها فرستادند. پس از مرگ شمشی پسر جوان او حداد نیراری تاجگذاری کرد و او همان است که مادری جنگجو به نام سمیرا (شامیرام) داشت. حداد و مادرش پانزده سال به آذربایجان و ارمنیه و پنج سال به ماد تاختند. کُت زیانس و موسا خورنی داستان شامیرام را در کتاب خود آورده اند. آنها می گویند که زرتشت پیامبر و نخستین شاهان ارمنستان در این زمان روی کار آمدند. ولی داستان آنها پر از افسانه است چنان که کتزیانس می گوید زرتشت پادشاه بلخ بود و شامیرام تا آنجا به دنبال وی رفت و از او شکست خورد. روشن است که ارتش آشور هرگز به ری هم نرسید چه رسد بلخ. و بر پایه کتاب های دینی ما (مانند ارده ویراف) زرتشت دویست سال پس از این تاریخ زاده شده و با داستان شامیرام ناهماهنگ است. به هر روی پس از پنج سال جنگ میان مادها و حداد، رهبران ماد پذیرفتند که به آشور باج سالانه بدهند تا دیگر جنگی نشود. هم چنین آشور فرمان داد که مادها از رهبر مانن (آذربایجان) پیروی کنند و برای خود شاه دیگری نگیرند. پس از آن هفتاد سال جنگی نشد و پنج شاه آشور تنها از مادها باج سالانه گرفتند. البته در این سالها عراق درگیر جنگ با سوریه و اسراییل بود و زمانی برای جنگ بیشتر نداشت🌺🌺 پادشاهی ماد: پادشاهی ماد در سال ۷۲۷ پیش از میلاد پدید آمد. مادها از ری و سپاهان تا همدان و اراک، در شهرک ها و دهکده ها می زیستند. چرا که شهر بزرگی نداشتند. یکی از این شهرک ها هگمتان یا اکباتان بود که در آغاز بازاری بود برای خرید و فروش، پس از چندی خانه هایی در کنار آن پدید آمد و شهری ساخته شد. از داستان که در این شهر مردی می زیست به نام فَرا اورتیش. کار او پرورش اسب و فروش آنها بود. فراتیش پسری داشت به نام دِها یوک که امروزه او را دیاکو می خوانیم. هرودوت گوید: و این دهایوک بسیار مرد زیرکی بود و آرزو داشت پادشاهی کوچکی (مانند زاموآ و مانن) برای خود فراهم کند. او در میان سالی جای پدر را گرفت و از آن زمان بخشی از زمانش را برای مردم شهر نهاد تا ستیزه ها را داوری و میان مردم آشتی دهد 🌺🌺
Mostrar todo...
❤‍🔥 5 3
تاریخ شاهان ماد و هخامنش (بخش ۲)🌺🌺 چهار کتاب برای تاریخ ماد: برای آشنایی با مادها چهار کتاب نیاز است. یکم تاریخ هرودوت که زندگی چهار پادشاه ماد را گفته. هرودوت در دو هزار و پانصد سال پیش می زیست. دوم تاریخ کُتزیانس، او پزشکی یونانی بود که به دست هخامنشیان اسیر شد و برای همین از پارسیان بیزار است، اگرچه کتاب او نابود شده ولی تاریخ نویس دیگری به نام "دیو دور سیسیلی" نوشته های او درباره مادها را آورده، کتزیانس گاه نوشته های نادرست دارد چنان که شاهان ماد را ده تا دانسته (با خواندن سنگینه های آشوری روشن است نادرست می گوید) ولی چیزهای ارزشمندی هم در تاریخ اوست مانند جنگ مادها با گیلان، پارس و پارت که در کتاب های دیگر یافت نمی شود. سومین سند که باید خواند سنگینه های آشوری از ماد هاست که کسانی آن را در کتاب خود آورده اند. و چهارم گیتی شناسی یونانی استرابون استرابون دو هزار سال پیش زندگی کرده و در کتابش صد گونه از مردم آسیا و داستان آنها را می گوید. برای نمونه می نویسد در آسیای میانه سکایی ها می زیستند. در خراسان ایران پارتی ها، میان پارتیان و سکایی ها، مساگت ها و داهی ها بودند که بخشی از مردم سکایه هستند. در خاور پارتیا (غرب) هیرکانی است (مازندران) و در شرق آن آریا (استان هرات)، پس از هرات به استان باختریا می رسیم (بلخ) و کمی از تاریخ هر گروه را می گوید🌺🌺 تیره های ایرانی: پس گفته شد که ده مردم در ایران کنونی می زیست و همه به دست آشور نابود شدند.  افغانستان نیز تهی از مردم بود و گروه های کمی در آن می زیست. نیاکان ما به بومیان ایران و افغانستان واژه دیو پرست را دادند یعنی پیروان خدایان بد. در شاهنامه می خوانیم که گروهی از دیوپرستان به جنگ هوشنگ یکمین شاه ایران آمدند. هوشنگ و تهمورس به نابودی آنها پرداختند. در آن زمان نیاکان ما در آسیای میانه بودند. در اوستا آمده جمشید سومین شاه ایران سه پیشروی به نیمروز (و جنوب) داشت و ایران و افغانستان را برای مردم ما گرفت. ایرانی ها تنها سه تیره ماد و پارس و پارت نبودند. در اوستا و سنگینه بیستون نام سی نژاد ایرانی آمده، مانند هروی ها در هرات، کابلی ها، پکتیک ها که نیاکان پشتون بودند، پارتیان در خراسان یا هیرکانی ها در مازندران. فرمان جمشید: پادشاه بزرگ جمشید می خواست مرزهای ایران را گسترش دهد. پس به مردم گفت کدام تیره ها به دور ترین گوشه ی میهن می روند؟ پکتیک ها به پایین ترین مرزهای افغانستان رفتند و آن سرزمین را گرفتند. آنها نیاکان پشتون ها هستند. بلوچ ها به جنوبی ترین بخش ایران رسیدند و در آنجا چادر زدند. مادها به سوی مرزهای عراق و پارس ها به سوی عیلام رفتند. همه شهرها در راه ایشان ویران شد و دیوپرستان کشته شدند. چنان که در اوستا آمده: "و جمشید به ایزد اَناهید گفت، مرا پیروزی های بسیار بده تا همه شاهان ستمگر را نابود کنم، و مردمان آنها را نیز نابود کنم" (آبان یشتا بند ۲۶ و ۲۷) پس مادها به مرزهای عراق و آشور رسیدند و در راه خود همه زمین ها را از سپاهان تا همدان گرفتند. مردم بومی را کشته یا بر انها باج بستند و شهرهای بسیار در آتش سوخت. تنها زاموآ (کردستان و کرمانشاه) و مانن (آذربایجان) گرفته نشد 🌺🌺 پارس و عیلام: و پارسیان به عیلام رسیدند که برای جنگ های بسیار ناتوان شده بود، سرزمین مرحشی را از آنها گرفته نامش را کرمان نهادند. اَنشان را از ایشان گرفته نامش را پارس نهادند. شِریهون و باشیمه را گرفته نامش را هرمزگان و بوشهر نهادند. هیدال و کیماش را هم گرفته نامش را دربند پارس نهادند. تنها خوزستان برای عیلامی ها ماند و آنها مرزی میان بابِل و پارسیان شدند. عیلام چهار هزار و پانصد سال پیش کشور شده و نزدیک سه هزار سال پیش به جنگ پارسیان پرداخت. پارسیان ده تیره بودند که شایسته ترین آن پاسارگاد ها بود. پس ایرانیان در آن زمان هرچه خواستند کردند و کسی نبود که پاسخی به ایشان دهد. از مازندران تا کرمان و از خراسان تا پارس هر که را خواستند گرفتند و به شیوه خود داوری کردند، اگر گرایش کردند او را آزاد نموده و اگر خواستند وی را کشتند. و چه نزدیکی میان آنها و ما ایرانیان کنونی هست که خود را مانند آنها می دانیم؟🌺🌺 روش کیانیان: روش شاهان کیانی این بود که ایران سی سرزمین داشت مانند پارس، پارت، ماد. هر کدام از این سرزمین ها چند استان کوچک داشت. و در هر استان چند خاندان بود. و هر خاندان یک رهبر یا کاوی داشت. پس در ایران کیانی یک شاه بزرگ در خراسان بود، و صدها کاوی و رهبر کوچک زیر دست او. سرزمین ماد: سرزمین ماد از همه تیره های ایرانی بزرگ تر بود. چنان که ده استان بزرگ داشت، از ریگا و اراک تا همدان و سپاهان (اصفهان) ولی زاموآ (کردستان) و مانن (آذربایجان) هنوز به دست گوتی ها و هوری ها بود. استرابون می گوید استان ماد بسیار سرد است و بسیاری از بزرگان ایران هنگام تابستان به آنجا می رفتند 🌺🌺
Mostrar todo...
8