cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

عشق ممنوع

.

Mostrar más
Irán64 382El idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
Publicaciones publicitarias
2 985
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

Mostrar todo...
کسی هس راجب bdsm مطلب بزارع توی کانال یا نویسنده رمان bdsm ددی لیتل باشه من کانالاش دارم🥲😂ادمش ندارم اگه کسی هست بگه لطفا اگه کسی هم تکست میزارع بگه
Mostrar todo...
اونایی هم که میخوان رمان رو بخونن ، تشریف بیارن چنل اصلی❤
Mostrar todo...
بچه ها چون من با این نظرسنجی متوجه شدم که توی این چنل اونایی که رمان رو میخونن خیلی کم هستن ، برای همین من دیگه اینجا پارت گذاری نمیکنم
Mostrar todo...
سلام بچه ها خوبین میخواستم آمار بگیرم ببینم چند نفر رمان بلاد مانرک رو میخونن لطفن همه جواب بدین❤💫Anonymous voting
  • میخونم
  • نمیخونم
0 votes
#part26 رابرت: داشتم با الکس حرف میزدم که سر و کله ی برایان پیدا شد راستش بخوام با خودم رو راست باشم من عاشق جسیکا نبودم ولی ازش خوشم میومد این منو عصبانی نکرد چیزی که منو به جنون رسونده بود بلاد مانرک بودن برایان بود اون حق نداشت برای هر اتفاقی مردم بی گناه رو به قتل برسونه البته فکر میکنم این کارش ربطی به بچگیش داشته باشه که تا بحال باهام در موردش حرف نزده در مورد اینکه خانواده ای نداره همیشه رفتاراش عجیب بودن و چندین سال پیش که جوان تر بود سعی میکرد به دیگران آسیب برسونه و هیچ وقت دلیلش رو بهم نمیگفت گاهی با خودم فکر میکردم مشکل روانیه سادیسم داره ولی اینکه حاضر نبود کوچک ترین آسیبی به من برسه امکان سادیسم داشتنش رو نقض میکرد ولی چندین سال اخیر خودش رو کنترل کرده بود و دیگه به کسی آسیب نمیزد. درست حدس زدین چون بهش گفته بودم اگه اینکارشو ادامه بده ترکش میکنم و منه احمق چرا نفهمیدم اون از روی عشق از رفتن من میترسه؟ https://t.me/Luna99BloodMonarch
Mostrar todo...
#part25 ولی خب بالاخره من عادت دارم با سرنوشت کنار بیام مگه نه؟ •○•○•○•○•○•○ چهار روز گذشت توی این چهار روز کمی با فضای زندان آشنا شده بودم مثلن وقت استراحت و حمام و سرو غذا و... همچنین فهمیده بودم که‌ همسلولیه من مشکل روانی داره و قراره حدود هفت هشت روز بعد اعدام بشه یکی از بچه ها بهم هشدار داده بود شبا حواسم به خودم باشه و ممکنه خفه م کنه چون قبل من کسی که توی اون سلول بود توسط همون مردک مرده بود رابرت رو بعد از اون اتفاق دیگه ندیدم فقط امروز وقت ناهار از دور دیدمش دوباره همراه همون پسری بود که ظاهرن همسولیش بود اسمش چی بود؟ فکر کنم الکسی همچین چیزی بود امروز دوباره میخوام برم پیشش ولی باید تو انتخاب کلماتم دقت کنم که این دفعه کلن منو ناک اوت نکنه خوبه خالا بهش نگفتم جسیکا رو چه مدلی کشتم و انقدر عصبی شد اگه بدونه چیکار میکنه؟ https://t.me/Luna99BloodMonarch
Mostrar todo...
#part24 هوم یادمه دکتر گفته بود که دنده م مو برداشته خدا لعنتت کنه عوضی برایان : کی قراره برگردم زندان؟ دکتر انگار که بهش جوک گفتم خنده ای کرد : اوه پسرجان تو الانم توی زندانی منتها بخش بهداریش با تعجب گفتم : چی؟ من دنده م ترک برداشته و منو به بیمارستان نبردین؟ دکتر : عادت میکنی پسرجان برایان : کی برمیگردم سلولم؟ دکتر : تا سه روز اجازه داری اینجا باشی ولی اگه ترجیح بدی برگردی کسی جلوت رو نمیگیره برایان : میخوام برگردم دکتر سربازی رو صدا زد و باهاش به سلولم برگشتم دوباره اون مردک تخت بالا دراز کشیده بود مرد عجیبی بود خوشحالم که سرش تو لاک خودشه فکر کنم باهم خوب کنار میایم روی تختم دراز کشیدم باید صبر میکردم وضعیت بدنیم کاملن درست بشه تا دوباره برم دیدن رابرت شب شده بود و در سلول ها بسته بود فضای خفگان آوری بود و قبلن انقدر به بودن با رابرت فکر کرده بودم که فکر اینجاش رو نکرده بودم که اینجا زندانه نه خاله بازی https://t.me/Luna99BloodMonarch
Mostrar todo...
#part23 رو به دکتر که از حرف زدن من نا امید شده بود و دوباره پشت میزش نشسته بود گفتم : میتونم یه تماس با وکیلم داشته باشم؟ دکتر : متاسفم آقای ویلیامز من نمیتونم این کارو بکنم ولی شما میتونین کارت تلفن تهیه کنین و هفته ای یکبار با خانواده تون تماس داشته باشین. البته باید به یاد داشته باشین که این تماس ها تحت کنترل هستند زمزمه کردم : من خانواده ای ندارم ؛ فقط میخواستم با وکیلم درخواست ملاقات ترتیب بدم با بیخیالی گفت : با کارت تلفنتون میتونین بهش بگین بیاد جوابی ندادم و توی فکر فرو رفتم چطور میتونم انتقام این کارمو از رابرت بگیرم؟ هنوزم هم عاشقشم و نمیتونم بهش آسیبی برسونم تنها راهی که به ذهنم میرسه اینه که عاشقش کنم و بعد ترکش کنم ولی چطوری؟ اون ازم متنفره کاش بهش نمیگفتم من بلاد مانرکم کاش نمیگفتم جسیکارو کشتم همون اولش خراب کردم عصبی مشتمو روی تخت کوبیدم که از دردش نفسم رفت https://t.me/Luna99BloodMonarch
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.