🌺🦋دَِیَِدَِاَِرَِ عَِشَِـَِقَِ🦋🌺
799
Suscriptores
+124 horas
+147 días
+3530 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
#دیدارعشق
بے طاقتم ڪہ دیر زمانے ندیدمت
اے ڪاش..!!..مے شد غزلے مے شنیدمت
هر وقت یاد روے تو ڪردم بہ ذهن ِخویش
چون عڪس ِگشتہ خاطرہ از دل ڪشیدمت
شاید بہ وعدہ گاہ ِقدیمے رسانے ام
همپاے روزهاے جوانے دویدمت
اے عشق ِبے حضور بہ اعجاز پیرهن
با چشم انتظار ، ندیدہ خریدمت
از خود بریدہ ام ڪہ نیآید گمان ترا
حتے ڪم از لحظہ ، ڪہ من دل بریدمت
یڪ نیمہ شب بہ بستر رویاے من زدی
زآغوش ِشعلہ خواب ، بہ پلڪے پریدمت
از دل عبور ڪردے وُ رفتے فرا ز چشم
با جسم وُ جانِ خستہ ، ڪجا مے رسیدمت
در ڪوچہ هاے یاد ، ترا پرسہ مے زنم
بے طاقتم ڪہ دیر زمانے ندیدمت...
🌺🦋 #پیمان_نظرے 🦋🌺
#دیدارعشق
دلم ڪہ خیرے از این روز و روزگار ندیده
ترڪ ترڪ شدہ، گویے ڪسے انار ندیده!
بہ شوق وصل چنین میتپد بہ سینہ وگرنه
دل از فراق تو جز رنج بیشمار ندیده
هنوز بعد هزاران غروب در دل پاییز
نہ جمعه خون شدہ از داغ انتظار، نہ دیده
نشستہ پیر جهان دیدهاے بہ راہ ولے حیف
بہ راہ بادیہ نقش سم سوار ندیده
گذشتهاند از این دشت، عاشقان و پس از آن
ڪسے ز گرد سواران بجز غبار ندیده
حڪایتے شدہ شبهاے بیقرارے ما هم
مگو ڪہ هیچڪسے شاعر خمار ندیده
جهان ڪہ بیخبر از لذت شراب مدام است
و در پیاله ڪسے عڪس روے یار ندیده
سهیل بے یمن است و اویس بے قرن، آری
جهان شدہ است، ثریاے شهریار ندیدہ
جهان ڪہ پنجرهاے رو بہ یڪ حیاط قدیمیست
و تڪدرخت بزرگے ڪہ برگ و بار ندیده
در آن حیاط قدیمے دلم گرفت و نشستم
ڪنار حوض، ڪنار نهال سار ندیده
تورا نوشتم و قلبم انار شد، غزلم شد...
شبیہ شاخهے خشڪیدهیِ بهار ندیده...!
🌺🦋 #پیمان_نظرے 🦋🌺
#دیدارعشق
بغض شعرم بے امان فریاد میزد واژہ را
تا بسازد قصہ اے از غصہ اے پر ماجرا
حس ِ دلتنگے و غم تا عمق جانم مے دود
مرگ هم پاشیدہ اینجا وحشتے بے انتها
گم شدم در این حوالے در هواے عاشقی
سایہ ام در گوشہ اے فریاد میزد بے صدا
آمد و عاشق شدم دیگر نمیدانم ڪے ام
میبرد سرگشتگی، آشفتگے من را ڪجا؟!
ریشہ ریشہ گردن ِ دل را برید آن ڪس ڪہ گفت
عاشقم بے ادعا ، بے شرط و بے چون و چرا
وعدہ هایش طبل تو خالے شد و بر پیڪرم
پتڪ ِ سنگین شد تماما قول ِ آن پرمدعا
تشت ِ رسوایے ِ من از بام ِ دل افتاد و شد
رازهاے سر بہ مهرم پیش ِ عالم بر ملا
ماہ ِ آبان رفت،، بعد از مهر و آذر هم رسید
با خزان و مرگ هستم هم صدا و هم نوا
وزن ِ شعرم روے احساسات من سنگین شده
اے قلم بس ڪن ڪمے هم باش ڪنج ِ انزوا ...
🌺🦋 #پیمان_نظرے 🦋🌺
#دیدارعشق
روزے خواهے فهمید
بعد از من تنها چیزے ڪہ برای
قلب تو بہ امانت
ماندہ است
همان دوست داشتن بے ادعا بود
وبهترین روزها همان روزهایے بود
ڪہ در رویاهاے تو
من تنها ڪسے بودہ ام
ڪہ تو برایش دوست داشتنتے ترین
وزیباترین موجودِ دنیا بودہ ایی.
اما خوب مے دانم
آنروز از من فقط نامے بر لبانت
خواهد ماند و
از تو عاشقے آشفتہ ڪہ هر روز
براے دیدن فال فردا..
فنجان قهوہ را بہ تلخے این عشق
سرمیڪشی...
"خواسـتن"...
"نتوانستـن"....
و "رفتـــــن"....
ڪوتاہ ترین قصہ ے...
عمـر هـمہ ے ماسـت...
🌺🦋 #پیمان_نظرے 🦋🌺
زمین بدجور گرد است...!
در دنیا قانونی وجود دارد به نام قانون "کارما"
قانون کارما یعنی اگر بزنی یک روزی میخوری
یعنی اگر شکستی یه روز خودت هم میشکنی
خلاصه کنم برایت قانون کارما همان ضرب المثل معروف است که میگوید از هر دستی بدهی از همان دست پس میگیری
آن زمان که دلی را شکستی
آن زمان که اشک کسی را دراوردی
آن زمان که زخمی زدی
بترس از قانون کارما که اگر توبه کنی و پشیمان هم شوی سودی ندارد و این قانون چه بخواهی چه نخواهی برزندگی تو پیاده میشود
بترس از قانون کارما...
کارما یعنی زمین بدجور گرد است...
چون باد می روی و به خاکم فکندهای
آری برو که خانه ز بنیاد کندهای
حس و هنر به هیچ ، ز عشق بهشتیام
شرمی نیامدت که ز چشمم فکندهای؟
اشکم دود به دامن و چون شمع صبحدم
مرگم به لب نهاده غم آلود خندهای
بخت از منت گرفت و دلم آن چنان گریست
کز دست کودکی بربایی پرندهای
بگذشتی و ز خرمن دل شعله سرکشید
آنگه شناختم که تو برق جهندهای
بی او چه بر تو می گذرد سایهای شگفت
جانت ز دست رفت و تو بی چاره زندهای
ای یار ناسامان من از من چرا رنجیدهای؟
وی درد و ای درمان من از من چرا رنجیدهای؟
ای سرو خوش بالای من ای دلبر رعنای من
لعل لبت حلوای من از من چرا رنجیدهای؟
بنگر ز هجرت چون شدم سرگشته چون گردون شدم
وز ناوکت پرخون شدم از من چرا رنجیدهای؟
گر من بمیرم در غمت خونم بتا در گردنت
فردا بگیرم دامنت از من چرا رنجیدهای؟
من سعدی درگاه تو عاشق به روی ماه تو
هستیم نیکوخواه تو از من چرا رنجیدهای؟
سعدی
بعدِ تو ، اشک شدم ، ابر شدم ، باریدم !
همه جا سر زدم و حال تو را پرسیدم !
بعدِ تو ، یکسره فریاد شدم از بس که
نام زیبای تو را داد زدم ، نالیدم !
رفتی و کام دلم تلخ شد از رفتن تو
بعدِ تو ، از همه کس جز غم تو ببریدم !
همه شب خواب تورا دیدم تا وقت سحر
صورت ماه تو را از تهِ دل بوسیدم !
تورا باید خواند؛
با لذت...
مثل یڪ ڪتاب شعر قدیمے از ڪتاب خانہ ی
پدربزرگ؛
تورا باید دید
مثل بر باد رفته
تورا باید گوش داد
مثل چاووشی
مثل...
تورا باید لمس ڪرد مثل بهار ،مثل باران
تورا باید در آغوش ڪشید مثل عطر بهار نارنج؛
تورا باید حس ڪرد مثل تو!!
تورا باید دوست داشت تا نمرد ...
با خیال زلف جانان ، دل پریشان کرده ام ....
خود به دست خویشتن ، کاشانه ویران کرده ام ،
گاه می سوزم چو عود و ، گاه می گِریم چو شمع ....
جان و دل را ، خاک پای جانِ جانان کرده ام ،
زلف او ، خود عقل ما را بسته است بر دام خویش ...
تا که جان دارم ، دلم را مات و حیران کرده ام ،
گم نمودم خویش خود را ، در سرای راز عشق ...
دست بر سر ، پای در گِل ، دیده گریان کرده ام ،
نوش کردم از می نابش ز شوق عاشقی ...
جرعه ای از لعل او ، بر خویش درمان کرده ام
عشق او در پرده بود و ، دل ز پرده بی خبر ....
از میان جان و دل ، پیدا وُ ، پنهان کرده ام ،
گر دلم دیوانه شد از روی ماهش باک نیست ...
صد غزل در وصف آن ، ماه درخشان کرده ام ،
سوختم از اندرونم همچو شمع تا صبحدم ....
جان به قربانش که جان را جمله جانان کرده ام ،
شعله های آه #راحم ، دیگر از گردون گذشت ...
نگسلم از زلف او ، پیوند بر جان کرده ام ،
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.