cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

لوح

گشتی در یادداشت های دکتر کامران شریفی

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
1 042
Suscriptores
+424 horas
+37 días
+330 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

کوری آموزشی و پژوهشی ۱۸: آیا برای آموزشِ و بازآموزیِ بعد از دانش‎آموختگی برنامه‎ای هست؟ مثالی موردی، به عنوان بازتابي از مشكلي كلان در آموزش عالي ادامه از بخش پیشین، (بخش ۱۷) اخیراً دو نهاد از نهادهای غیر دولتی دامپزشکی، یکی رئیس جامعۀ دامپزشکی حیوانات کوچک و دیگری رئیس انجمن آزمایشگاهیان دامپزشکی ایران از انحراف در برنامه‎های بازآموزی صحبت کرده‎اند. آن دو رئیس بزرگوار، نقد خود را متوجه سازمان نظام دامپزشکی می‎دانند؛ اما افزون بر نظرات آن دو باید به نکتۀ دیگری باید توجه کرد: مقایسۀ میزان شرکت متخصصین در سری‎های زمانی در کنگره های مختلف نکتۀ مهمی است و اگر رو به افول باشد، احتمالاً باید در نگرش آموزشی، فلسفۀ آموزش، چشم‌انداز و ماموریت آموزشی در تمام رشته‎های دانشگاهی و نهادهای متولی آموزش تجدید نظر و تجدید سازمان کرد. ‎ آیا انحرافی وجود دارد؟ انحراف در صورتی وجود خواهد داشت که سیاست مدونی در زمینۀ آموزش وجود داشته باشد. وقتی در عرصۀ آموزش دانشگاهی، هدف اصلی انتقال اطلاعات در سرِ کلاس و بازخواست آن در موقعِ امتحان باشد، دیگر چه انتظاری از سازمان نظام دامپزشکی می‎توان داشت؟ مگر این سازمان عمدتاً برای تامین مدرس به اساتید دانشگاه‎ها متکی نیست؟ پس همان نقصی که در دانشگاه هست به بیرون از دانشگاه هم سرایت می‎کند؛ با این تفاوت که احتمالا دانشجویان به اندازۀ دانش‌آموختگان نمی‌دانند که به چه نیاز دارند، اما دانش‎آموختگان پس از چند سال کار فوری می‎فهمند که اطلاعاتی که در بازآموزی‎ها به آنها ارائه می‎شود، چقدر به کارشان می‎آید و آیا به صرفه است که در دوره‎های بازآموزی و کنگره‎ها شرکت کنند؟ عوارض انفجار اطلاعات تا پیش از دهۀ ۷۰ میلادی که انفجار اطلاعات رخ داد، حدت حافظه روش اصلی مدیریت اطلاعات بود. پس از آن به دلیل رشد نمایی در حجم اطلاعات شیوه‎های جدیدی در مدیریتِ اطلاعات خلق شد و در دستور کار آموزش قرار گرفت. در ایران همچنان انباشت اطلاعات در حافظه تنها روش مدیریت اطلاعات است؛ البته واژۀ "انباشت" با کلمۀ "مدیریت" در این مفهوم، به لحاظ کیفی همخوانی زیادی ندارد. در سمپوزیومی که در ۱۹۸۸ دربارۀ آیندۀ سیستم‎های اطلاعات برای علوم پزشکی در ایالات متحده برگزار شد، "دکتر هوث" پزشک سرشناس و ویراستارِ برجستۀ مجلۀ Annals of internal medicine در آن دوران اعلام کرد که فوران اطلاعات به‌معنای واقعی کلمه در دنیای علم رخ داده است. وی اشاره کرد که بسیاری از شاغلان در کلّ حرفه‎های مرتبط با پزشکی ازجمله اعضای هيئت علمی دانشکده‎های علوم‌پزشکی در حالتی تقریباً شبیه دلشوره و اضطراب و هراس‌مانندی به‌سر می‎برند که فکر می‎کنند اگر همه‌چیز را نخوانند، ممکن است برخی اطلاعات را از دست بدهند. افزون‌براین، همین احساس در سرِ کلاس و همچنین به‌هنگام مرور دروس به دانشجو سرایت می‎کند. در گفته‎های وی، اهمیت مسئلۀ تقابل «کیفیت در برابر کمّیت» بیش از پیش به چشم آمد. از همان زمان مشخص شد که باید بین «حقایق جدید» و «حقایق مفید جدید» برای دامپزشکان حرفه‎ای (و نیز دانش‎آموختگان سایرِ رشته‎های دانشگاهی)‎ تفاوت قائل شد. بدون‌شک، اعضای هيئت علمی از زاویۀ تخصّص خود به حقایق و کشفیات جدید می‎نگرند، ولی معلوم نیست که کشفیات جدید را از دید یک دامپزشک حرفه‎ای (و به قرینه، شاغلین در سایر رشته‎های دانشگاهی)‎ نیز ورانداز می‎کنند یا خیر. به‌همین‌خاطر است که دروس آموزشی بیش‌ازپیش از هم دور افتاده‎ و بدتر از آن، دانشجویان وادار می‎شوند که اطلاعات علمی را براساس جهت گیری تخصّصی-علمی همان درس بیاموزند و به‌خاطر بسپارند. این روش خارج از سیاق حرفه‎ای است و با فعالیت‎ها‎ی حرفه‎ای‎ آنان در آینده همخوانی نخواهد داشت (رجوع کنید به شریفی، ۱۴۰۲- ص۱۱). یک جنبۀ مهم این اشتباه در آن است که تدریس دروس بر اساس تخصص اساتید انجام می‎گیرد. در آموزش دامپزشکی به طور اخص و در آموزش عالی به طور اعم، تقسيم‌بندي رشته‎هاي مختلف درسي براساس مدرك تحصيلي مدرّسان و تخصّص‎هاي آن‌هاست، درحالي‌كه تخصّصي كردن شاخه‎هاي علم در هنگام اعطاي مدرك تحصيلي با تقسيم‌بندي مطالب علمي با هدف آموزش لزوماً يكسان نيست. در كنار آن مدرّسان محتواي دروس را به سبك و سياق رشتة تخصّصي خود ارائه می‎كنند و به همخواني آن با نيازهاي حرفه‎اي دانشجويان در آينده توجهي ندارند (همان، ص۴۵). وقتی به همخوانی آن با نیازهای حرفه ای دانشجویان در آینده توجهی ندارند، به مراتب بالاتر ( Argumentum a fortiori یا به طریق اُولی) نیازهای دامپزشکان حرفه‎ای (و به قرینه، شاغلین سایر رشته‎ها) هم مورد بی‎توجهی قرار می‎گیرد. این مثال موردی، یک نقص مهم در آموزش عالی است. اما این تمام داستان نیست. دو مسئلۀ مهم‎تر وجود دارد که در بخش‎های بعدی (بخش ۱۹) به آن اشاره خواهد شد. کامران شریفی دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد ۱۴۰۳/۰۳/۱۱ https://t.me/ksharifiRRB
Mostrar todo...
لوح

کوری آموزشی و پژوهشی ۱۷: 🪟پنجره ای که همیشه باز نخواهند ماند. بخش ۱ پنجرۀ سفر به مریخ تقریباً هر ۲۶ ماه یک بار با توجه به تقارن مدار گردش زمین و بهرام به دور خورشید می‎توان سفینه‎ای به سوی مریخ روانه کرد و البته هزاران محاسبه باید درست از آب در بیاید. (کارتون آموزشی این پنجره را اینجا ببینید). اگر تحولات رنسانس را در نظر بگیریم و روند برآمدن دانشگاه‎ها از دل حوزه‎های علمیۀ مسیحی را رصد کنیم، و پیوند خوردن دانشگاه و صنعت در دنیای غرب را وارسی کنیم، هیچ سفینه‎ای جز آموزش و پژوهش مدرن نداریم که مانع از تعمیق عقب‎ماندگی ما شود. بله بله، ملتفتیم که در بسیاری زمینه‎ها سرآمد هستیم، از سلول‎های بنیادی تا مسائل ناباروری و ....، اما باید به مفهوم توسعۀ پایدار هم توجه داشت. در مورد آموزش و پرورش مدرن ایران صحبت زیادی از جانفشانی و پایمردی میرزا حسن رشدیه می‎شود، که حق بزرگی بر گردن ایرانیان دارد، اما هنگامی که کار به تاسیس نهاد مدرن آموزش و پرورش، در حد معماری و مهندسی یک نهاد بزرگ، پویا، در پیوند با مقتضیات جامعه، با نگرشی رو به آینده و در پیوند با جهان مدرن می‎شود، باید از افراد متعددی نام برد که رتبۀ اول در امر…

👍 15
کوری آموزشی و پژوهشی ۱۷ بخش دوم ادامه از بخش ۱ جا ماندن نظام آموزشی از تحولات نظام دانشگاهی شرایط جدید را درک نکرد و مطابق با اوضاع جدید پوست نینداخت. به عنوان راهی برای بقا، تکیه بر پژوهشِ معطوف به چاپ مقاله را در اولویت قرار داد که بار اصلی آن بر دوش دانشجو و سپس استاد نهاده شد. بی‎توجهی به لزوم تغییر در نظام آموزشی به صورت یک باگ در نظام آموزشی سخت‎جانی می‎کند. هنوز نظام آموزش مبتنی بر ارائۀ تئوری در سر کلاس و بازپس گیری آن در سرِ جلسۀ امتحان شکل اساسی آموزش است؛ به یک معنا هنوز برداشت پاشنۀ نظام آموزشی بر لولای توانایی حافظه و نه مدیریت اطلاعات می‎چرخد. در زمان تاسیس نظام آموزشی که علی اصغر حکمت نماد آن بود، هدف اصلی انداختن جامعه به راه دنیایی بود که رشد آن از زمان انقلاب صنعتی شتاب زیادی گرفته بود. اینک کانون اصلی نظام آموزشی کشور باید متوجه مفهوم توسعه باشد. یک تعریف از توسعه این است:
فرآیندی که تحول و دگرگونی ارادی و عمومی در جهت پیشرفت و تجدید سازمان جوامع توسعه یافته در گرو آن است. به عبارت دیگر، توسعه تحول جامعۀ سنتی است به جامعۀ صنعتی که یکی از مولفه های مهم جهان جدید به شمار می‎رود (محمد رئوفی، ۱۳۷۴) 
انتظار این است که از راه توسعه، تغییرات مثبتی در عرصه های واقعی، اقتصادی، محیط زیست، امور مدنی و مشخصات جمعیت‎شناختی به چشم بیاید. برای چنین تحولی، داشتن نگاهی سیستمی و فراتر از آن شبکه ای برای گردش کار جامعه ضروری است و این نگاه باید به دانشجویان منتقل شود. برای مسائل روز از جمله بحران خشکسالی، فرونشست و ناپایداری محیط زیست فعالیت بین رشته‎ای تعداد زیادی از متخصصین ضروری است و دیگر از یک اداره و یک سازمان یا وزارت به تنهایی کاری برنمی‎آید. برای مسئلۀ مهمی چون بروسلوز (تب مالت) و کنترل و یا ریشه کنی isna.ir/xdQZY5 آن در کشور بدون داشتن یک نگاه سیستمی-شبکه‎ای و همکاری بخش‎ها و رشته‎های مختلف غیرممکن است که توفیقی حاصل شود. این‎ها باید در نظام آموزشی لحاظ شود. اما یک واقعیت وجود دارد:جامعۀ ما به لحاظ درک مفهوم توسعه یافتگی و آمادگی برای توسعه بسیار ناهمگن است و فقط در طی یک فرایند تاریخی و آرام ممکن است از جامعه زدوده شود (منصوری، رضا، ۱۳۸۰) در کنار تمامی این موارد، یک نکتۀ مرکزی وجود دارد و آن روحیه و نگرش جوانانی است که قرار است وارد دانشگاه شوند و یا نشوند. یک تغییر عمدۀ نسلی در حال رخ دادن است. حال که ادامۀ تحصیل به مثابۀ راهی برای تضمین اشتغال زیر سئوال رفته است، جوان امروز با سوظن به نهادهای آموزشی و دانشگاه نگاه می‎کند. باید دیدگاه دانشجویان در مقاطع مختلف (دوره های دکترا، کارشناسی ارشد، کارشناسی و کاردانی) را وارسی کرد. رفتار رزیدنت‎های پزشکی یک هشدار جدی در مورد تغییر نگاه نسلی است. پنجرۀ اقبال جوانان به امر آموزش عمومی و آموزش دانشگاهی همواره باز نمی‎ماند. انصرافِ ۴۸ درصد از کنکوری‎ها از انتخاب رشته در سال 1398، و در حالی که در سال ۱۴۰۳ تنها ۳۷ درصد داوطلبان مرد بوده‎اند، نشان می دهد که پنجرۀ جوانان به روی دانشگاه ممکن است همیشه این قدر گشوده نماند. اگر این فرصت از دست برود، معلوم نیست این پنجره ای که از زمان علی اصغر حکمت در کشور باز شد، کی مجدد باز می‎شود. تا آن موقع ممکن است فاصلۀ سفینۀ کشور با مریخِ توسعۀ جهان آن قدر زیاد شود که تنها می‎توان به ثابت ماندن فاصله دلخوش کرد؛ خشکسالی در نیروی انسانی هم ممکن است وقتی ضمن سالمند شدن کشور نیروی کار آینده را با سیاست غلط از دست می‎دهیم، و پیام درستی به جوانان و نوجوانان مخابره نمی‎شود. یادآوری یک نکته ضروری است: فقدان نگاه سیستمی-شبکه‎ای به آموزش و پیوند آن با واقعیات جامعه و بی‎توجهی به اهمیت ازلی نبودنِ پنجرۀ اقبال جوانان به آموزش را با گسترش بیش از پیش ظرفیت‎های بخشی از رشته‎ها نمی‎توان جبران کرد. این را طبیب فقرا وقتی که وزیر بهداشت بود در کمال شگفتی حس کرد. کامران شریفی دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد ۱۴۰۳/۰۳/۰۶ https://t.me/ksharifiRRB . گریز، آرنولد. فلسفۀ تربیتی شما چیست؟ ترجمه و ویراستاری شعبانی ورکی، بختیار و همکاران، چاپ اول، ۱۳۸۳، به‎نشر (انتشارات آستان قدس رضوی) ص ۴۶-۴۷. منصوری، رضا. (۱۳۸۰) ایران ۱۴۲۷، عزم ملی برای توسعۀ علمی و فرهنگی. ویراست دوم، چاپ سوم. ص ۲۱. رئوفی، محمد. (۱۳۷۴). دانشگاه و توسعۀ فرهنگی. فصلنامۀ پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی، سال سوم. شمارۀ ۲، صص ۷۹-۱۰۶.
Mostrar todo...
ابتلای بیش از ۴۰ نفر به تب مالت در روستای«رودریش» کهگیلویه

ایسنا/کهگیلویه و بویراحمد مدیر شبکه بهداشت و درمان شهرستان کهگیلویه از ابتلای بیش از ۴۰ نفر به تب مالت در روستای «رودریش» این شهرستان خبر داد.

👍 10
کوری آموزشی و پژوهشی ۱۷: پنجره‎ای که همیشه باز نخواهند ماند. بخش ۱
پنجرۀ سفر به مریخ
تقریباً هر ۲۶ ماه یک بار با توجه به تقارن مدار گردش زمین و بهرام به دور خورشید می‎توان سفینه‎ای به سوی مریخ روانه کرد و البته هزاران محاسبه باید درست از آب در بیاید. (کارتون آموزشی این پنجره را اینجا ببینید). اگر تحولات رنسانس را در نظر بگیریم و روند برآمدن دانشگاه‎ها از دل حوزه‎های علمیۀ مسیحی را رصد کنیم، و پیوند خوردن دانشگاه و صنعت در دنیای غرب را وارسی کنیم، هیچ سفینه‎ای جز آموزش و پژوهش مدرن نداریم که مانع از تعمیق عقب‎ماندگی ما شود. بله بله، ملتفتیم که در بسیاری زمینه‎ها سرآمد هستیم، از سلول‎های بنیادی تا مسائل ناباروری و ....، اما باید به مفهوم توسعۀ پایدار هم توجه داشت. در مورد آموزش و پرورش مدرن ایران صحبت زیادی از جانفشانی و پایمردی میرزا حسن رشدیه می‎شود، که حق بزرگی بر گردن ایرانیان دارد، اما هنگامی که کار به تاسیس نهاد مدرن آموزش و پرورش، در حد معماری و مهندسی یک نهاد بزرگ، پویا، در پیوند با مقتضیات جامعه، با نگرشی رو به آینده و در پیوند با جهان مدرن می‎شود، باید از افراد متعددی نام برد که رتبۀ اول در امر آموزش و پرورش احتمالاً به علی اصغر حکمت می‎رسد. آموزش و پرورش کار بزرگی در گسترش مفهوم آینده در ذهن ایرانیان انجام داد. در یک زندگی قبیله ای و یک زندگی روستایی آینده چندان مفهومی ندارد و حتی دوران نوجوانی هم وجود نداشت. بچه‎ها از ۵-۷ سالگی به کشاورزی یا به چرا بردن حیوان مشغول می‎شدند و در ۱۵ سالگی و در مورد دختران خیلی زودتر، پدر و مادر می‎شدند. مفهومی از آینده به معنای امروزی وجود نداشت. این آموزش و پرورش بود که این دریچه را در ذهن ایرانی گشود که زیستن به شیوۀ دیگری هم ممکن است. مفهومی به نام نوجوانی وجود خارجی نداشت. هر نهادی که تاسیس می‎شود، در ابتدا نهالی است که به راحتی می‎توان به آن شکل داد و جهت گیری‎اش را معین کرد، کاری که در زمان علی اصغر حکمت ممکن بود. با این حال، وقتی که تنومند شد، برنامه ریزی کلان و درازمدت می‎خواهد تا بتوان همانند لوبیای سحرآمیز جک، به کمک آن به بالای ابرها رفت. این فراتر رفتن از ابرها است که باید هدف اصلی آموزش باشد. به این ترتیب باید از خود بپرسیم: فلسفۀ آموزشی ما، هم در مقام تئوری و هم در مشی (Theory and Practice) چیست؟ نهادهای آموزشی مسوول انتقال جوانب مهمی از فرهنگ هستند. از قول باتز نقل شده است که (گریز، آرنولد، ۱۳۸۳):
فرهنگی که باید انتقال یابد عبارت است از کل روش زندگی که خلق شده، یادگرفته شده، به طور مشترک پذیرفته شده و از نسلی به نسل دیگر توسط برخی اعضای یک جامعۀ خاص انتقال یافته است، شامل طیف کامل موسسات اجتماعی، الگوهای سازمان یافتۀ رفتار، رسم‎ها و انتظارها، ابزارها و فناوری، مجموعه دانش‎ها، اندیشه و عقاید، آرمان‎ها، ارزش‎ها و مصوبه‎های مورد قبول، اشکال نمودهای خلاق و روش‎های ارتباطی است.
چرا داشتنِ فلسفه آموزشی و توجه به تعریف فرهنگ اهمیت بنیادی دارد؟ برای داشتن نظامی جامع و یکپارچه در اجتماع که در یک شبکه سیستم‎ها را به هم مرتبط گرداند، دیگر نمی‎توان محصول نهایی هر نهاد آموزشی را مستقل به حساب آورد و به حساب خودمان روانۀ اجتماع و بازار کار کرد. برهمکنش فعالیت نهادهای آموزشی بسیار مهم است. ایجاد دانش‎آموخته‎ای که به کار بازار کار بیاید، پایین‎ترین سطح هدف گذاری است. با الهام از محمد قائد، صحبت از آن است که به سياق زيست‏محيط (Bioenvironment) حرف از فرهنگ‏محيط (culture environment or cultural sphere) زد و آن را در جامعه خلق کرد، اگر می‎خواهیم پنجرۀ زمانی، مکانی و انسانی لازم برای یک جهش بزرگ را از دست ندهیم. در زمان علی اصغر حکمت و احتمالاً در زمان قاجاریه این نصیحت در گوش ایرانیان رفت که قطعاً با درس خواندن می‌توان به یک زندگی متوسط و مطابق شان انسانی دست یافت. نفوذ این نصیحت را در قدیم با عبارت "عاقبتِ درس نخواندن" در پشت تاکسی و وانت نیسان، در یک ساختمان نیمه کاره و در بالای داربست می‎شد دید. حتی مرحوم منوچهر سخایی ترانۀ زیبایی خوانده است که در بخشی از آن، "فرار از مدرسه" مرکز ثقل داستان است. گویا قضیه برعکس شده است. در دهۀ هفتاد و به دنبال طرح تعدیل اقتصادی، تصمیماتی کلان ولی غیر "سیستمی-شبکه‎ای" گرفته شد که آثار آن تا به امروز ماندگار است. صحبت از نقد آن طرح نیست، اما در پی چنین تصمیمی کلان، حوزۀ تحصیل از حوزۀ اشتغال جدا شد و درس خواندن صرف، دیگر دستیابی به شغلی آبرومند و پایدار را تضمین نمی‎کرد. بخش پیشین (بخش۱۶) ادامه در بخش ۲
Mostrar todo...
Let's Go to Mars! Calculating Launch Windows Activity | NASA/JPL Edu

Students use advanced algebra concepts to determine the next opportunity to launch a spacecraft to Mars.

کوری آموزشی و پژوهشی ۱۷: پنجره‎ای که همیشه باز نخواهند ماند. بخش ۱
پنجرۀ سفر به مریخ
تقریباً هر ۲۶ ماه یک بار با توجه به تقارن مدار گردش زمین و بهرام به دور خورشید می‎توان سفینه‎ای به سوی مریخ روانه کرد و البته هزاران محاسبه باید درست از آب در بیاید. (کارتون آموزشی این پنجره را اینجا ببینید). اگر تحولات رنسانس را در نظر بگیریم و روند برآمدن دانشگاه‎ها از دل حوزه‎های علمیۀ مسیحی را رصد کنیم، و پیوند خوردن دانشگاه و صنعت در دنیای غرب را وارسی کنیم، هیچ سفینه‎ای جز آموزش و پژوهش مدرن نداریم که مانع از تعمیق عقب‎ماندگی ما شود. بله بله، ملتفتیم که در بسیاری زمینه‎ها سرآمد هستیم، از سلول‎های بنیادی تا مسائل ناباروری و ....، اما باید به مفهوم توسعۀ پایدار هم توجه داشت. در مورد آموزش و پرورش مدرن ایران صحبت زیادی از جانفشانی و پایمردی میرزا حسن رشدیه می‎شود، که حق بزرگی بر گردن ایرانیان دارد، اما هنگامی که کار به تاسیس نهاد مدرن آموزش و پرورش، در حد معماری و مهندسی یک نهاد بزرگ، پویا، در پیوند با مقتضیات جامعه، با نگرشی رو به آینده و در پیوند با جهان مدرن می‎شود، باید از افراد متعددی نام برد که رتبۀ اول در امر آموزش و پرورش احتمالاً به علی اصغر حکمت می‎رسد. آموزش و پرورش کار بزرگی در گسترش مفهوم آینده در ذهن ایرانیان انجام داد. در یک زندگی قبیله ای و یک زندگی روستایی آینده چندان مفهومی ندارد و حتی دوران نوجوانی هم وجود نداشت. بچه‎ها از ۵-۷ سالگی به کشاورزی یا به چرا بردن حیوان مشغول می‎شدند و در ۱۵ سالگی و در مورد دختران خیلی زودتر، پدر و مادر می‎شدند. مفهومی از آینده به معنای امروزی وجود نداشت. این آموزش و پرورش بود که این دریچه را در ذهن ایرانی گشود که زیستن به شیوۀ دیگری هم ممکن است. مفهومی به نام نوجوانی وجود خارجی نداشت. هر نهادی که تاسیس می‎شود، در ابتدا نهالی است که به راحتی می‎توان به آن شکل داد و جهت گیری‎اش را معین کرد، کاری که در زمان علی اصغر حکمت ممکن بود. با این حال، وقتی که تنومند شد، برنامه ریزی کلان و درازمدت می‎خواهد تا بتوان همانند لوبیای سحرآمیز جک، به کمک آن به بالای ابرها رفت. این فراتر رفتن از ابرها است که باید هدف اصلی آموزش باشد. به این ترتیب باید از خود بپرسیم: فلسفۀ آموزشی ما، هم در مقام تئوری و هم در مشی (Theory and Practice) چیست؟ نهادهای آموزشی مسوول انتقال جوانب مهمی از فرهنگ هستند. از قول باتز نقل شده است که (گریز، آرنولد، ۱۳۸۳):
فرهنگی که باید انتقال یابد عبارت است از کل روش زندگی که خلق شده، یادگرفته شده، به طور مشترک پذیرفته شده و از نسلی به نسل دیگر توسط برخی اعضای یک جامعۀ خاص انتقال یافته است، شامل طیف کامل موسسات اجتماعی، الگوهای سازمان یافتۀ رفتار، رسم‎ها و انتظارها، ابزارها و فناوری، مجموعه دانش‎ها، اندیشه و عقاید، آرمان‎ها، ارزش‎ها و مصوبه‎های مورد قبول، اشکال نمودهای خلاق و روش‎های ارتباطی است.
چرا داشتنِ فلسفه آموزشی و توجه به تعریف فرهنگ اهمیت بنیادی دارد؟ برای داشتن نظامی جامع و یکپارچه در اجتماع که در یک شبکه سیستم‎ها را به هم مرتبط گرداند، دیگر نمی‎توان محصول نهایی هر نهاد آموزشی را مستقل به حساب آورد و به حساب خودمان روانۀ اجتماع و بازار کار کرد. برهمکنش فعالیت نهادهای آموزشی بسیار مهم است. ایجاد دانش‎آموخته‎ای که به کار بازار کار بیاید، پایین‎ترین سطح هدف گذاری است. با الهام از محمد قائد، صحبت از آن است که به سياق زيست‏محيط (Bioenvironment) حرف از فرهنگ‏محيط (culture environment or cultural sphere) زد و آن را در جامعه خلق کرد، اگر می‎خواهیم پنجرۀ زمانی، مکانی و انسانی لازم برای یک جهش بزرگ را از دست ندهیم. در زمان علی اصغر حکمت و احتمالاً در زمان قاجاریه این نصیحت در گوش ایرانیان رفت که قطعاً با درس خواندن می‌توان به یک زندگی متوسط و مطابق شان انسانی دست یافت. نفوذ این نصیحت را در قدیم با عبارت "عاقبتِ درس نخواندن" در پشت تاکسی و وانت نیسان، در یک ساختمان نیمه کاره و در بالای داربست می‎شد دید. حتی مرحوم منوچهر سخایی ترانۀ زیبایی خوانده است که در بخشی از آن، "فرار از مدرسه" مرکز ثقل داستان است. گویا قضیه برعکس شده است. در دهۀ هفتاد و به دنبال طرح تعدیل اقتصادی، تصمیماتی کلان ولی غیر "سیستمی-شبکه‎ای" گرفته شد که آثار آن تا به امروز ماندگار است. صحبت از نقد آن طرح نیست، اما در پی چنین تصمیمی کلان، حوزۀ تحصیل از حوزۀ اشتغال جدا شد و درس خواندن صرف، دیگر دستیابی به شغلی آبرومند و پایدار را تضمین نمی‎کرد. بخش پیشین (بخش۱۶) ادامه در بخش ۲
Mostrar todo...
Let's Go to Mars! Calculating Launch Windows Activity | NASA/JPL Edu

Students use advanced algebra concepts to determine the next opportunity to launch a spacecraft to Mars.

👍 7
👍 7
در کوری آموزشی به این نکته اهمیت داده نمی‎شود ‎که شایسته است دانشجو و مهارت‎ها و توانمندی‎هایی که باید بیاموزد را در مرکز امور آموزشی قرار داد، نه اساتید و نهادهای آموزشی را. ادامه در بخش ۳
Mostrar todo...
👍 24
کوری آموزشی و پژوهشی ۱۶: آیا شعار معلمی تا بی‎نهایت مصداق بیرونی به صورت امرواقع هم دارد؟ مثال موردیِ دکتر تقی تقی‎پور بازرگانی (بخش۲)  ادامه از بخش ۱ "لوح‎بان" با کارآموزی در مجتمع‎های عظیم پرورش مرغ مثل زربال آمل و سیمرغ در خراسان ابتدا فعالیت در عرصۀ پرورش طیور را به عنوان حرفۀ اصلی خود برگزیده بود. کارآموزی در کنار استاد و رئیس اسبق دانشکدۀ دامپزشکی دکتر مرادعلی زهری که وی نیز تکلیفش با آموزش همانند بازرگانی روشن بود، عزم "لوح‎بان" را در فعالیت حرفه‎ای در عرصۀ پرورش طیور جزم‎تر کرد، ولی با مشاهدۀ استاد دیگرش که بدون برقراری تماس چشمی با دانشجو فقط به لاشه‎ها نظری می‎افکند و بدون هیچ حرف و بحثی و توضیحی نسخه را به دامدار می‎داد، علیرغم این که انبوهی از ترجمه‎هایش در مجلۀ چکاوک به چاپ رسیده بود،عطای این رشته را به لقایش بخشید و مسیر بازرگانی را طی کرد.   در سال 66 بازرگانی بیماری لامپی‎سکین را برایمان تدریس می‎کرد و صدای ما دانشجویان درآمده بود که چرا یک بیماری که محدود و منحصر به مناطق جنوبی آفریقا بود را تدریس می‎کند. سی سال زمان لازم بود وقتی که این بیماری در خانه‎مان را زد و مناطق شمالی کشور را درنوردید و تومار بسیاری از دامداریها را در هم پیچید، این روشن بینی وی درخشت خام را درک می‎کردیم. بلوتانگ و شمالنبرگ و طیف وسیعی از بیماریهای دیگر یا رسیده‎اند و یا در راه هستند و به دلیل بی توجهی به مسئلۀ اصلی آموزش هیچ توجهی به آن نداریم، ضمن این که خودمان را باید برای بیوتروریسم مجهز و آماده کنیم؛ به نظر نمی‎رسد که قرن بیست‎ویکم از لحاظ وحشی گری و قساوت چیزی از قرون گذشته کم بیاورد. همۀ این‎ها را اگر در ظرف آموزش پیش بینی نکنیم، کجا خواهیم کرد؟   در زمانی که جداول NRC که نیازهای تغذیه‎ای حیوانات را پیش‎بینی و محاسبه می‎کردند، همانند یک سرِّ مگو از دسترس اغیار و دانشجویان پنهان می‎کردند و آن را نشان دیگری نمی‎دادند، استادی مثل بازرگانی که همۀ دارایی علمی‎اش را پیشکش می‎کرد، بسیار به چشم می‎آمد. این مرحوم دکتر مسعود هاشمی بود که البته به شیوه‎ای که با معیارهای امروز شاید مقبول نباشد، انحصار جداول NRC را شکست و آن را در دسترس همگان قرار داد. دانشجویان امروز باید از وجود اینترنت بسیار شادمان و مسرور و سپاسگزار باشند که به راحتی با یک روشمندی خاص می توانند خیل قابل توجهی از اساتید خود را پشت سر بگذارند.   بازرگانی از آن دسته اساتیدی بود که بلد بود که دانشجویانی بهتر از خود تحویل اجتماع دهد. مستعدترین دانشجویش، دکتر حسام‎الدین سیفی بود. آزمون متابولیک پروفایل از آن دسته اندیشه‎های نوینی بود که با مطالعات پیگیر و همیشگی وی وارد ایران شد و در پایان‎نامۀ دکتر سیفی متبلور شد. فرد اخیر به میزان قابل توجهی آزمون متابولیک پروفایل را در ایران بسط داد و بومی کرد. در زمانی که بازرگانی متوجه شد دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه تهران از به کار گیریِ این دانشجو و اینک استاد برجسته مطرح در سطح ملی و بین‎المللی خود را محروم کرده است، سخت برآشفت و خروشید. این ضررِ دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه تهران موهبتی برای دانشگاه فردوسی مشهد بود و اگر دکتر سیفی بداند که "لوح‎بان" چقدر از وی آموخته سخت شگفت زده خواهد شد. شاید هم شگفت زده نشود و احتمالاً از همان اول، دندانِ "لوح‎بان را شمرده و حساب کار دستش آمده بود. با این حال، هیچ یک از شاگردانش به ویژه دکتر سیفی نتوانستند دانشجویی بهتر از خود تربیت کنند. شاید تنها یک مورد و یک استثناء در این مورد دکتر بهرام دلیرنقده، استاد ارجمند دانشکدۀ دامپزشکی ارومیه باشد که در یک مورد شاگرد درخشانی تحویل اجتماع داده است.   دکتر بازرگانی مدتی معاون آموزشی بود. در آن زمان، پستی به نام مدیر خدمات پژوهشی وجود داشت و ایشان در مقام معاون آموزشی در سرِ کلاسِ همکارانش حضور می‎یافت. معلوم نیست که داوری همکارانش در آن دوره چه بود، اما بازرگانی به یک نکته اعتقاد راسخ داشت و آن یکپارچگی آموزش است. بعدها به خاطر مسائل مالی و با اندیشه‎ای کوته نگرانه پست مدیر خدمات آموزشی را حذف و در اختیارات معاون آموزشی ادغام کردند. آن چه که حذف شد، پست معاون آموزشی بود و آن چه که به عنوان معاون آموزشی امروز می‎بینیم در انبوهی از جلسات و صدور گواهینامه و معرفی نامه و اموراداری غرق شده، همان مدیر خدمات آموزشی است و فرصتی برای انجام یک اقدام آموزشی اصیل و دامنه‎دار ندارد. کوری آموزشی و پژوهشی در آن است که نظام دانشگاهی فاقد قدرت تشخیصِ ویژگی‎های شخصی چون بازرگانی در آموزش و اهمیت دادن برای تکثیر آن است. کسی که به ظاهر در زمینۀ پژوهشی سرآمد نبود، ولی نیازهای کشور را به خوبی تشخیص می‎داد و در اولین کنگرۀ دانشجویی دامپزشکی در سال 1370 در مورد یک بیماری ویروسی به رئیس وقت سازمان دامپزشکی سخت اعتراض کرد.
Mostrar todo...
لوح

کوری آموزشی و پژوهشی ۱۶: آیا شعار معلمی تا بی‎نهایت مصداق بیرونی به صورت امرواقع هم دارد؟ مثال موردیِ دکتر تقی تقی‎پور بازرگانی ادامه از بخش ۱۵ امروز دکتر تقی تقی‎پور بازرگانی به خاک سپرده شد. نگارنده مایل نیست که از کلیشۀ "وز شمار دو چشم یک تن کم-------- وز شمار خرد هزاران بیش" استفاده کند که اولین بار در دلنوشتۀ دکتر حسن تاجبخش، در رثای دکتر عزیز رفیعی استاد و رئیس برجستۀ دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه تهران، در صفحات اولِ کتاب "ریکتزیه و بیماری‎های ناشی از آن" به چشمش خورد.   به باور "لوح‎بان" این کلیشه مربوط به زمانی است که نظام آموزشی فعلی وجود نداشت و اندک کسانی که از استعدادی استثنایی و پشتکاری فراوان بهره داشتند، چنان به چشم می‎آمدند که واقعاً در ظرف زمانی و مکانی خود مصداق آن کلیشه بودند. احتمالاً ویژگی عمدۀ آنان حدت حافظه بود که در اصطلاحات و القابی مثل علامه یا فقیهِ افقه هنوز تداوم دارد. گویا لقب "علم" تنها به ابن سینا داده شده است. آن گونه که نویسنده شنیده و در سریال سربداران دیده است، مفهوم کلاس در قدیم معنا نداشت و طلبۀ روز اول و طلبۀ نزدیک به اجازه، همه با هم می‎نشستند. به لطف نظام آموزشی مدرن، امکان…

👍 7
کوری آموزشی و پژوهشی ۱۶: آیا شعار معلمی تا بی‎نهایت مصداق بیرونی به صورت امرواقع هم دارد؟ مثال موردیِ دکتر تقی تقی‎پور بازرگانی ادامه از بخش ۱۵ امروز دکتر تقی تقی‎پور بازرگانی به خاک سپرده شد. نگارنده مایل نیست که از کلیشۀ "وز شمار دو چشم یک تن کم-------- وز شمار خرد هزاران بیش" استفاده کند که اولین بار در دلنوشتۀ دکتر حسن تاجبخش، در رثای دکتر عزیز رفیعی استاد و رئیس برجستۀ دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه تهران، در صفحات اولِ کتاب "ریکتزیه و بیماری‎های ناشی از آن" به چشمش خورد.   به باور "لوح‎بان" این کلیشه مربوط به زمانی است که نظام آموزشی فعلی وجود نداشت و اندک کسانی که از استعدادی استثنایی و پشتکاری فراوان بهره داشتند، چنان به چشم می‎آمدند که واقعاً در ظرف زمانی و مکانی خود مصداق آن کلیشه بودند. احتمالاً ویژگی عمدۀ آنان حدت حافظه بود که در اصطلاحات و القابی مثل علامه یا فقیهِ افقه هنوز تداوم دارد. گویا لقب "علم" تنها به ابن سینا داده شده است. آن گونه که نویسنده شنیده و در سریال سربداران دیده است، مفهوم کلاس در قدیم معنا نداشت و طلبۀ روز اول و طلبۀ نزدیک به اجازه، همه با هم می‎نشستند. به لطف نظام آموزشی مدرن، امکان سرایت افکار به مغزها با سرعت و کیفیت بیشتری امکانپذیر شده و امکان ظهور "وز شمار خرد هزاران بیش" در روزگار مدرن منتفی است.   دکتر تقی تقی‎پور بازرگانی انسانی معمولی بود، و نمود خارجی‎اش و حسن‎اش هم همین بود. با همین ویژگی هم بزرگی برازنده‎اش بود، و مثل هر انسان بزرگی در زندگی‎اش نقاط و نکات مثبت و منفی وجود داشت که مثل هر فردِ معمولی دیگری قابل نقد است که این امر هم واقع شده است.   دانشجویی مثل "لوح‎بان" که در سال ۶۲ وارد دانشگاه شد، نه آن قدر جوان بود که در انقلاب شرکت داشته باشد و نه آن قدر خردسال بود که از تحولات اجتماعی هیچ سردرنیاوَرَد. نسلی که در آن زمان دانشگاه شد، اگر وابستگی فکری به جایی نداشت، تمام نیروی خود را صرف درس خواند می‎کرد. البته در آن زمان تحکیمی‎ها در تمامی زمینه‌ها از جمله ادارۀ دانشکده و دانشگاه میدان‎داری می‎کردند.   نگارنده در آن دوران با اساتیدی برخورد کرد که با سناریو‎های مختلف سعی می‎کردند بگویند که می‎توانستند در رشتۀ پزشکی قبول شوند اما به خاطر یک اشتباه یا یک ندانم کاری سر از دامپزشکی درآورند. به نوعی به قول استاد ارجمند دکتر وهاب باباپور با لفظ فرانسۀ خاص ایشان یک Complexe inferiorité در وجودشان نهادینه بود. نشاطی که بچه‎ها سرکلاس دکتر باباپور در فیزیولوژی دامپزشکی تجربه می‎کردند، محال است تکرار شود. در ترم بعد، مرحوم دکتر رسول زنده روح کرمانی هم آمد و این دو به خوبی می‎دانستند چگونه پایه‌های تفکر فیزیوپاتولوژی که درسی مفقود در برنامۀ آموزشی است را پی‌ریزی کنند تا دانشجو بتواند به توان خود و برای خود این نقص در برنامۀ آموزش دامپزشکی را جبران کند.   هنوز هم می‌شنوم که اساتیدی ناله‎های مالی خود را در سرکلاس سرمی‎دهند و موجب افسردگی دانشجو می‎شوند. قطعاً دانشجویان باید این قبیل اساتید را به معاون آموزشی معرفی کنند تا ایشان به مرکز روانشناسی دانشگاه هدایت شوند، زیرا این واقعیت غیرقابل کتمان است که حتی به ظاهر پایین‎ترین رشته‎ها ممکن است آخرین فرصت برای یک دانشجو در زندگی‌اش باشد و باید تمامی رشته های دانشگاهی را ارجمند دانست. وضع مالی اساتید تعریفی ندارد اما نالیدن سرِ کلاس هم کار خوبی نیست.   در میان تمامی اساتید تنها دکتر بازرگانی بود که به درجات بالا تکلیف خود را به رغم یک انسان معمولی بودن، با مسئلۀ آموزش روشن کرده بود. نه ترفیع و ارتقاء و نه مسائل مالی و نه وضعیت سیاسی و مراودات معمول در سطح دانشگاه نمی‎توانست توجه ایشان را از مسئلۀ آموزش منحرف کند. وی ماهرانه موجب شکوفایی درس فیزیولوژیِ آن دو استاد نامبرده در عرصۀ کلینیک می‌شد. همانند یک پرندۀ مادر تمامی نکات ریز و کاربردی را به طور خستگی‌ناپذیر در دهان دانشجویان می‎گذاشت که وقتی برای کارآموزی به مرحومِ کلینیک‎های ادارات دامپزشکیِ آن روزگار می‎رفتند، تازه متوجه می‎شدند که بازرگانی و نوروزیان و هورشتی و بلورچی چقدر مجهزشان کرده‎اند. خیلی زود بعد از انقلاب بدون این که قصدی داشته باشد، به توصیۀ پاستور فارغ از اوضاع روزگار، در آرامش حاکم بر درمانگاه و بیماران بی‎زبان کار کرد. در خارج از دانشگاه هم استاد ارجمند دکتر شمس‎الملوک خواجه نصیری از همین ویژگی برخوردار بود: بی‎توجه به تلخی روزگار و شادمان از معمولی بودن، کارِ درست را انجام می‎داد و درست کار می‎کرد، در آرامش آزمایشگاه همان طور که پاستور توصیه کرده بود. ادامه در بخش دوم
Mostrar todo...
لوح

کوری آموزشی و پژوهشی ۱۵: دورۀ آموزش را چقدر می‎توان طولانی کرد؟ تا کجا مجازیم طول دورۀ آموزش را کش بدهیم؟ هر چقدر هم سودای پیشرفت و رقابت در عرصۀ جهانی داشته باشیم، تاکید بر آموزش نباید موجب قربانی شدن دوران کودکی، نوجوانی و جوانی به عنوان حق مادرزاد  انسان در دنیای امروز شود. به نظر می‎رسد که نظام آموزشی فعلی مهرِ سودایی را بر پیشانی دارد که بعد از انقلاب‎های مشروطیت در ایران و ترکیه، و تحولات سیاسی در سایر کشورهای خاورمیانه ظهور کرد؛ پیشرفت سریع و شتابان و رسیدن زودهنگام به اروپا و ینگه دنیا. در این تحول شتابان، توجه اساسی به پرورش تکنوکرات بود که هر چه زودتر تربیت شوند تا خلاء مدیریت متمرکز و دولتی را در تمامی نقاط کشور با سرعت زیاد برطرف کنند. در این شیوه تنها هدف، رشد شتابان و بیرون کشیدن کشور از چاه قرون و مصائب و بدبختی زندگی عشایری و تاسیس نهادهای مدرن بود. سید حسین نصر در زمانی که رئیس دانشکدۀ ادبیات و سپس معاون دانشگاه تهران بود، از بابت تاسیس رشته زبان عربی از بیم بیکار ماندن دانشجویان پس از دانش‎آموختگی در تردید بود. در تماسی تلفنی، تردید و دودلیِ خود را با اردشیر زاهدی وزیر خارجه در میان گذاشت.…

👍 7
کوری آموزشی و پژوهشی ۱۴: طول دورۀ آموزش را چقدر می‎توان طولانی کرد؟ تا کجا مجازیم طول دورۀ آموزش را کش بدهیم؟ هر چقدر هم سودای پیشرفت و رقابت در عرصۀ جهانی داشته باشیم، تاکید بر آموزش نباید موجب قربانی شدن دوران کودکی، نوجوانی و جوانی به عنوان حق مادرزاد  انسان در دنیای امروز شود. به نظر می‎رسد که نظام آموزشی فعلی مهرِ سودایی را بر پیشانی دارد که بعد از انقلاب‎های مشروطیت در ایران و ترکیه، و تحولات سیاسی در سایر کشورهای خاورمیانه ظهور کرد؛ پیشرفت سریع و شتابان و رسیدن زودهنگام به اروپا و ینگه دنیا. در این تحول شتابان، توجه اساسی به پرورش تکنوکرات بود که هر چه زودتر تربیت شوند تا خلاء مدیریت متمرکز و دولتی را در تمامی نقاط کشور با سرعت زیاد برطرف کنند. در این شیوه تنها هدف، رشد شتابان و بیرون کشیدن کشور از چاه قرون و مصائب و بدبختی زندگی عشایری و تاسیس نهادهای مدرن بود.
سید حسین نصر در زمانی که رئیس دانشکدۀ ادبیات و سپس معاون دانشگاه تهران بود، از بابت تاسیس رشته زبان عربی از بیم بیکار ماندن دانشجویان پس از دانش‎آموختگی در تردید بود. در تماسی تلفنی، تردید و دودلیِ خود را با اردشیر زاهدی وزیر خارجه در میان گذاشت. وی تاکید کرده بود که ما همه را استخدام می‎کنیم.
این مکالمه یک مسئلۀ مهم را مشخص می‎کرد و آن هم اعتماد به نفس دولتمردان ایرانی، و احتمالاً سایر کشورهای منطقه بود که در آن پنجرۀ زمانی و تاریخی خاص هیچ نگرانی از بابت استخدام دانش‎آموختگان رشته‎های مختلف نداشتند. این اعتماد به نفس به خانواده ها و دانش‎آموزان هم از بابت یک آیندۀ قابل اعتماد سرایت کرد و این همراهی و همکاری دولت و ملت در آموزش ادامه یافت؛ به ویژه که در سنی معقول، امکان دسترسی به درآمدی مطابق شان یک دانش‎آموخته امری عادی و حتمی بود. اگر انصاف دهیم، این همیاری و همکاری دولت و ملت نتیجۀ بزرگی در کشورهای منطقه به بارآورد و تحولات مهمی در آموزش، بهداشت، رفتار، شهرسازی و بسیاری از اموری که با مدرنیزاسیون (و نه مدرنیته) همخوانی داشت به بار آورد. منطقه از دامِ تراخم و سل و شپش و انگل و مشمشه و بسیاری بلاهایی که زمانی عادی تلقی می‎شدند، بیرون کشیده شد. دانش‎آموختگان کارآمدی فوق‎العاده‎ای داشتند. کافیست به حسین امانت و محمد پورفتحی نگاه کنید که در سنین ۲۴-۲۶ سالگی مسئولیت ساخت برج آزادی را بر عهده گرفتند و از آن عجیب‎تر این که هیئت حاکمه در سپردن طرح به این دو هنرمند-مهندس جوان و بزرگ تردید نکرد. البته داورانی کارکشته چون هوشنگ سیحون، فروغی (رئیس اسبق دانشکدۀ هنرهای زیبا، غیاثی، کوهنگ(از سازمان برنامه و بودجه) و شروین (شهردار تهران) بر سپردن کار به این دو جوان مهر تایید زدند. این ویژگی مهمی در آن دوران بود. افرادی دانش‎آموخته می‎شدند که از همان ابتدا کارهای بزرگی از ایشان برمی‎آمد. در این میان می‎توان افراد شاخصی چون دکتر محمدعلی حفیظی (رئیس دانشکدۀ پزشکی دانشگاه تهران و نظام پزشکی)، دکتر حسین میرشمسی (موسسۀ رازی)، دکتر عزیز رفیعی (دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه تهران)، دکتر مرتضی قلی ارشدی (مدیرکل و رئیس سازمان دامپزشکی) را نام برد که هنوز که هنوز است نام و کار و آثارشان به شیوه‎ای تکرار نشدنی می‎درخشد؛ افرادی که در خشت خام آیندۀ کشور را دیده برنامه ریزی می‎کردند. در آن دوران هنوز انفجار اطلاعات رخ نداده بود و مدیریت اطلاعات و آموزش کیفی آن در یک برنامۀ آموزشی و انتقال بهینۀ آن امکان‎پذیر بود. اما رخداد انفجار اطلاعات از دهۀ ۷۰ میلادی که خیلی زود رشدی نمایی پیدا کرد، شرایط را تغییر داد. به این ترتیب، شيوۀ نگرش به آموزش دانشگاهي و مدرسه‎ای در همان حالت قبلی ماند. برنامۀ آموزشی و درسی اینک مانعي در برابر رشد و پرورش فكر و انديشـۀ دانش‎آموز و دانشجو تبدل شد و ضمناً به‌اندازۀ کافی چالاک نیست و در برابر شرايط متغير جهانی، منطقه‎ای و انساني دچار لختی (اینرسی) است. البته از پیش از انقلاب علائم آن ظاهر شد؛ برنامه‎های آموزش و پرورش مطابق محل تحصیل وزیران بر اساس فرانسه و آمریکا چند بار تغییر کرد. اینرسی در آموزش و پرورش و دانشگاه به صورت یک باگِ مخل در آموزش درآمد و به مسئلۀ کارآیی و صلاحیت دانش‎آموختگان صدمه زد. اگر نظام اداری و بخش خصوصی جرات سپردن کارهای بزرگ به تازه دانش‎آموختگان را داشته باشد، نشانۀ اعتماد به نفس است. با طرح تعدیل اقتصادی در حدود سال ۷۰ حوزۀ تحصیل از حوزۀ اشتغال جدا شد. تنها واکنش نظام آموزشی برای تطابق با جریان جهانی،افزایش طول دورۀ آموزش بود که تاثیری وخیم بر روح و روان دانشجویان و #هراس_اقتصادی از آیندۀ شغلی نهاد. اینک در مرحله‎ای هستیم که دگرگونی‎ایی از نوع رشدیه‎ای در ساختار آموزشی باید به وجود بیاوریم. (ادامۀ بحث در پست بعدی) بخش پیشین، بخش ۱۴ کامران شریفی دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد ۱۴۰۲/۰۲/۰۷ https://t.me/ksharifiRRB
Mostrar todo...
لوح

گشتی در یادداشت های دکتر کامران شریفی

👍 19
کوری آموزشی و پژوهشی ۱۴: دترمینان و چرتکه ادامه از بخش ۱۳ یک بازرگان می‎خواهد دو نوع چای از هند وارد کند، مشخصات (کاراکترهای) آن ها به ترتیب زیر است: چای اول: نمرۀ رنگ ۱۲ نمرۀ عطر ۲۵ چای دوم: نمرۀ رنگ ۲۰ نمرۀ عطر ۱۱ وی می‎داند ذائقۀ مردم از بابت رنگ ۱۵ و از بابت عطر ۱۸ است. برای بازاریابی باید به نسبت خاصی این دو را با هم مخلوط کند. راه چاره در آن است که یک "دو معادلۀ دومجهولی" (در اصل معادلات همزمان Simultaneous equations) بنویسد، البته اگر بخواهد قدمی فراتر از چرتکه بردارد. وی نام چای اول را باید بگذارد X و نام چای دوم را بگذارد Y و دو معادلۀ همزمان زیر را حل کند و مسئلۀ تجاری‎اش را حل کند: 12X + 20Y= 15 20X + 11Y= 18 هنگام تدریس این معادلات (و همچنین اتحادها Factorisation) ساعت‎ها دانش‎آموز مشغول حل کردن این روش‎های ریاضی می‎شد ( شاید هم هنوز می‎شود)، بدون این که کاربرد آن در زندگی واقعی را بیاموزند. این هم نوعی کوری آموزشیِ جدی در آموزش است، ولی هدف از این پست چیزی دیگر است. برگردیم به همان معادلات همزمان؛ به جای سامانۀ ۲ در ۲ی بالا، اگر تعداد چای‎ها و تعداد مشخصات (بخوانید مسائل اجتماعی و پارامترها) افزایش یابد، تکلیف چیست؟ همین که تعداد معادلات از ۲ بگذرد، زمان حل به نحو ملال آوری طولانی می‎شود و احتمال اشتباه بالا می‎رود. برای همین، روش حل معادلات همزمان به روش ماتریس ابتدا توسط گوتفرید لایبنیتز معرفی شد و کارل گاوس آن را بسط داد و تکمیل کرد. شاید اولین بار، چینیان باستان بودند که این روش انقلابی در حل مسائل را معرفی کرده بودند، ولی احتمالاً تا قرن ۱۸ کسی از آن باخبر نشد. "لوح‎بان" کنجکاو است آیا در این مورد در ادبیات فارسی پژوهشی صورت گرفته یا خیر. به گمان نگارنده، اکسل تا ماتریس 53 در 53 را حل می کند. حال، خود را جای ریاضیدانان قرن نوزدهم در غیاب ماشین‎های محاسباتی امروزین بگذارید؟ چگونه از پس این حل این معادلات برمی‎آمدید؟ قدم اول در حل ماتریس‎ها محاسبۀ دترمینان بود.
انقراض غول‎های علمی: دیگر آینشتاین، شروینگر، پائولی، هایزنبرگ و ... نخواهیم داشت.
جایی نوشته بود که ریاضیدانان قرن گذشته برای محاسبات زیاد، تیمی از ریاضیدانان زبده را سرپرستی می‎کردند تا محاسبات به درستی و در موعد مقرر انجام گیرد. دترمینان برای صرفه جویی در زمان بسیار مناسب بود و ماتریسی که شانس حل شدن نداشت را در پیش از محاسبات اصلی تشخیص می‎داد. این محاسبات پیچیده و الگوریتم‎ها برای سیاستگزاری و اقتصاد نیز بسیار ضروری بود و گاه سرنوشت جنگ، مثل جنگ جهانی دوم را نیز تعیین می کرد. به زندگی نامۀ آلن تورینگ و یا فیلم بازی تقلید (۲۰۱۴) با بازی درخشان بندیکت کامبربچ مراجعه کنید. با ماشین‎های عظیم محاسبه‎گر، گروه‎های ریاضیدانان جای خود را به گروه‎های دیگر دادند. اینک بسیاری از برندگان نوبل فیزیک کسانی هستند که شاید یک گروه منسجم و پرشمار از فیزیکدانان برجسته را رهبری کرده‎اند. دیگر مثل سابق، کسانی که در پروژۀ سرن کار کرده‎اند، حتی اگر بوزون را کشف کرده باشند، نامشان بر سر زبان‎ها نمی‎افتد. وقتی کریستیان بارنارد در ۱۹۶۷، پس از مطالعات و تجربیات گسترده در حیوانات آزمایشگاهی اولین عمل پیوند قلب را انجام داد، خبرش در دنیا مثل توپ صدا کرد. امروزه از دل عمل‎های سی و چند ساعتۀ چند تیم از پزشکان و پرستاران و ...، یا عمل پیوند قلب و کلیۀ خوک به انسان نام کسی سرزبان‎ها نمی‎افتد. کار چند تیمی، بینِ رشته‎ای و بین قاره‎ای در دنیا رواج پیدا کرده است. کنسرت‎های بزرگ موسیقی، عمل‎های جراحی بزرگ، فعالیت‎های قطب‎نوردی، فضانوردی و منظومه نوردیِ جسورانه همه از یک جنس است؛ انسان‎هایی که برای کار تیمی بزرگ، اهداف بزرگ و مسائل واقعی آموزش دیده‎اند و می‎توانند بدون انتظار برای این که راک‎استار پژوهشی و پایتون‎باز شوند، در یک تیم بزرگ نقش آفرین شوند. این تازه قبل از ظهورِ هوش مصنوعی است. سیاست‎های پژوهشی ما با انداختن چرتکه، اُنر اُنر (یا عُنرعُنر) سر کوزۀ فعالیت پژوهشی اعضای هیات علمی می‎نشیند تا ببیند تا کجای کوزه پر شده است. پر کردن فرم‎های مختلف بخش قابل توجهی از زمان عضو هیات علمی را می‎گیرد. این شیوۀ چرتکه‎ای مسیر را به طرف کارهای بزرگ باز نمی‌کند. هر کسی دریک گوشه مشغول پر کردن کوزۀ خود تا سرِ موعد می‎نشیند. با این شیوه، کار تیمی درازمدت و معطوف به اهداف کلان و معطوف به نیازهای واقعی ممکن نخواهد بود. برای مقابله با شبه علم و بیراهۀ تضمین چاپ مقاله از قبل، به چیزی مثل دترمینان determinant که بیراهه نبودن محاسبات را از قبل تعیین می‎کرد برای بیراهه نرفتن در فعالیت آموزشی و پژوهشی نیاز داریم نه چرتکه! ادامه در بخش بعدی کامران شریفی دانشکدۀ دامپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد ۱۴۰۳/۰۱/۲۴ https://t.me/ksharifiRRB
Mostrar todo...
لوح

کوری آموزشی و پژوهشی ۱۳: سوتفاهمی بزرگ‎تر از محمود حسابی در بخش ۱۲ از این سلسله مطالب کوری آموزشی و پژوهشی، مثال موردی مرد علمی سال به تشخیص موسسۀ کمبریج و مدیران شیادیران دات کام مطرح شد. پدیدۀ مورد بحث فقط نوک کوه یخی است که از آب بیرون زده است؛ بخش عمدۀ سوءتفاهم ما در مورد علم ریشه‎های عمیقتری دارد. ترجیع بند مسلط در پیش از انقلاب در مورد علل عقب افتادگی مردم مشرق زمین، دست‎های پلید استعمار بود. درست است که در چند قرن گذشته دست خارجی هیچ وقت از دخالت در ایران بازنایستاد، ولی همان یک درصدی که خودمان مقصر بوده‎ایم، تکلیفش چیست؟ آدمی همه‌جانبه‌نگر و تيزبين مانند علی‌اكبر دهخدا زمانی كه در اروپا ديپلمات بود در مقاله‌ای به فارسی اما ظاهراً خطاب به اهالی ِ كم‌استعداد خارجه نوشت: "تمدن را ما دو قسمت می‎كنيم: يكى تمدن معنوى و روحى، و يكى تمدن مكانيكى.  از قسمت اول شما بهره‌‎ور نيستيد و هيچ مددى هم به آن نكرده‌‏ايد بلكه برای اختلاط و امتزاجی كه با اقوام وحشی و آدمخوار در خون و اخلاق پيدا كرده‌ايد قرنها هرچه ممكن بود سير تمدن را كندتر كرديد.  دير يا زود او را مغرب بايد از شرق اقتباس كند.  اما در تمدن مكانيكى…

👍 22