cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

رمان

همه رمانا مثبت هجده سال هست 🔞 نویسنده : #سوگند_احمدی 💎 ما یه خانواده ایم 🤟🏻 جمعه ها پارت نداریم ایدی خوده نویسنده😇 @s1w_o Gp : https://t.me/n_thnmk جهت تب @danyyyyallll

Mostrar más
Irán127 656Farsi123 579La categoría no está especificada
Publicaciones publicitarias
814
Suscriptores
Sin datos24 horas
-167 días
-5430 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

جوکر ~ jOkR❌ Fsl5🗡🗡 رمان ترسناک و لبریز از صحنه های مثبت  18 سال می باشد. برای خوندن این رمان فقط به چنل زیر مراجعه کنین : @roman_donii Part 200🔞⛔️ Ya rbi 🌀 _ شما ناشناس : ماعده تویی چرا داشت ایرانی حرف میزد اصلا چرا داشت اسم منو میگفت اونم بدون لحجه اصلا این کی بود _ گفتم شما ناشناس : پس ماعده خودتی _ اره منم ناشناس : باشه بعد گفتن این حرف قطع کرد چقدر عجیب بهش زنگ زدم ولی خاموش بود از زبان کارن 🔞🚫 جوری جیغ میکشید که جیغاش تو کل خونه میپیچید داشت التماس میکرد ولش کنم اروم کشیدم بیرون روژان : کارن تو واقعا بدجنسی _ اونی که اصرارکرد باهاش بخوابم کی بود روژان : من اصرار نکردم _ باشه خواستم پاشم که مچمو محکم گرفت _ چیه روژان : بخواب اروم دراز کشیدم روی تخت اومد سمتم و سرشو گذاشت روی سی*نم و همون طور که نوازشم میکرد گفت روژان: چرا همش تو فراری _ یعنی چی روژان: هنوز باهام نخوابیدی داری میری _ روژان باهات نخوابیدم؟ از درد داشتی تختو گاز میزدی التماس میکردی ولت کنم بعد میگی نخوابیدم روژان : منظورم این نی _ پس چی روژان : چرا بعد از رابطه نمیمونی همش میخوای بری _ عادت ندارم روژان : به چی ؟ _ کارم با یه چی تموم میشه دیگه نگهش نمیدارم خیلی ناراحت شد یهو @roman_donii @roman_bad2 JokEr¿ fsl5 #joker
Mostrar todo...
ادامه این پارت
Mostrar todo...
جوکر شده طبق نظراتتون
Mostrar todo...
از کدومAnonymous voting
  • بکارت
  • برده
  • جوکر
  • خلاف
  • عروس
  • سیاه
  • تو زن برادرمی
0 votes
سلام پارت داریم
Mostrar todo...
#بکارت❌❌❌ #رمان_ممنوعه🔞🔞 رمان بزرگساله در مقابل بچه ها هیچ چیزی رو تضمین نمیکنیم⛔️📛 نویسنده: سوگند احمدی ‼️ پارت 77 🚫 @roman_donii 🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛⛔️ 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛 📛⛔️📛⛔️📛⛔️ 📛⛔️📛⛔️📛 📛⛔️📛⛔️ 📛⛔️📛 📛⛔️ 📛 وارد اتاق شدیم اتاق قشنگی بود زل زدم بهش مروارید: بیا بشین تا برات توضیح بدم رفتم کنارش روی تخت نشستم و گفتم _ میشنوم مروارید : بهت گفتم خیلی مذهبین خانوادم دیگه ؟ _ اره مروارید : تا 14 سالگی خوب بود چون مامانم زنده بود مامانم که فوت کرد تربیت من افتاو دست داداشام و بابای معتادم _ معتاد؟ مروارید: ارع حاضر بود ببینه که اون دوتا هر بلایی میخوان سرم بیارن ولی یه لحظه اونو از پای گاز بلند نکنن اما خوب طولی نکشید که فرشته نجاتم اومد _ دراز بکشم ناراحت میشی یه لبخند زد و گفت مروارید: نه دراز کشیدم _ ادامه بده میشنوم مروارید: من با یه پسر اشنا شدم _ تو 14 سالگی ؟ مروارید: اره _ خب مروارید: پسره خیلی خوب بود چن وقتی باهم بودیم وقتی داداشام سرکار بودن بابام منو میفرستاد که براش جن*س بخرم و منم میرفتم پیش پسره خونشونم رفتم باهاش رابطه جن* سی داشتم _ پسره چند سالش بود مگه مروارید: 28 _ وقتی تو 14 سالت بود اون پسره که باهاش دوست شدی 28 ساله بود؟ چرا اونوقت با یه همچین ادمی دوست شدی اون هم سن بابات بوده مروارید: دوسش داشتم خب _ ادامه بده مروارید: این پسر همه جوره ازم استفاده کرد و تو 15 سالگی حامله شدم 📛 📛⛔️ 📛⛔️📛 📛⛔️📛⛔️ 📛⛔️📛⛔️📛 📛⛔️📛⛔️📛⛔️ 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛⛔️ @roman_donii
Mostrar todo...
فعلا اینو بخونین من موهامو خشک کنم میام میزارم باز💋❤️
Mostrar todo...
#بکارت❌❌❌ #رمان_ممنوعه🔞🔞 رمان بزرگساله در مقابل بچه ها هیچ چیزی رو تضمین نمیکنیم⛔️📛 نویسنده: سوگند احمدی ‼️ پارت 73 🚫 @roman_donii 🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛⛔️ 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛 📛⛔️📛⛔️📛⛔️ 📛⛔️📛⛔️📛 📛⛔️📛⛔️ 📛⛔️📛 📛⛔️ 📛 بعد گفتن این حرف رفت من موندم و اون دختر _ بریم خونه من؟ دختره: ارب*اب شمایی _ اسمت؟ دختره: سارا _ بیا بریم سارا از زبان شروین 🚫🔞 چرا یه دختر 18 ساله انقدر شکسته بود مروارید : سواله برات که چرا انقدر شکسته شدم نه؟ _ اره خب مروارید: میخوام برات تعریف کنم ولی میترسم _ از چی مروارید : داداشام برسن _ چیکار کنیم مروارید : باهم بریم یه جای امن ؟ _ مثلا کجا مروارید: خونت کجاست پوزخند زدم مروارید : چیه _ من خودم ختم این کارام بچه مروارید : کدوم کار _ هیچی پاشو بریم مروارید: باشه اینجا فقط یه خونه داشتیم اون خونه ام الان پر ادم بود نمیتونستم ببرمش اونجا روژان اهمیتی نداشت برام ولی بابا چرا حرفای مسخره بچه ها هم بود واسه همینم گازو گرفتم سمت هتل بالخره رسیدم مروارید: هتل؟ _ خونه پره مروارید : بهت میومد بزرگ شده باشی _ اینجا اومدیم مسافرت تهران خودم خونه دارم مروارید : پس واسه اینجا نیستی یعنی ؟ _ نه مروارید : بیا بریم _ بریم رفتیم اونجا و براش اتاق گرفتم و رفتیم بالا با هزار جور بدبختی اتاق گرفتم چون زنو شوهر نبودیم ولی به هر حال گرفتم 📛 📛⛔️ 📛⛔️📛 📛⛔️📛⛔️ 📛⛔️📛⛔️📛 📛⛔️📛⛔️📛⛔️ 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛 📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛⛔️ @roman_donii
Mostrar todo...
سلام
Mostrar todo...
برده شدم فصل دوم و جوکر فصل پنجم پی دی اف میشه به زودی گذاشته میشه❤️
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.