♡ آواتکـــم♡
°°°﷽°°° ژانر: عاشقانه نویسنده: هانــی_هنرمند 🍃نویسنده اختصاصی انجمن ایران🍃 هر گونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد. انسان باشیم😊 فایل رمان خاطرات تاخته و ابری با احتمال بارش به طور رایگان در چنل موجوده❤
Mostrar másEl país no está especificadoEl idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
571
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
#پارتواقعى 🙊💦
دکمه شلوارمو باز کرد...
صدای مهمون ها از تو هال ویلا میومد.
مکی به گردنم زد و گفت: وقت نداریم باید زود تمومش کنیم!
بعد از گفتن این حرف بی معطلی شلوارم رو تا روی زانوهام پایین کشید.
با لذت پاهام رو باز تر کردم که یهو با صدای جیغ زنی هر دو با ترس به سمت صدا نگاه کردیم. نگاه زن مهمون روی ما و پایین تنه برهنه امون که توی هم فرو...
💦🔞💦🔞💦🔞💦
https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0
يواش بمال رو لينك شورت اضافه يادت نره😱😈💦🔞
1100
Repost from N/a
#part1
مردونگیشو تا ته واردم کرد برای تجربه اول دردناک ولی با لذت بود!
تندتند تلمبه میزد جوری که خایه هاش هم به لبه های بهشتممیخورد،
آهی از سر لذت کشیدم که حشری ترش کرد و محکم جفت سینه هامو توی چنگش گرفت هرچی بیشتر نزدیکبه ارگاسم میشد رنگ چشماش و پوزش ترسناک میشد تمام سعیمبر این بود که توی رابطه لذت ببریم جفتمون برای همین چشم هامو بستم و شروع به آه و ناله کردم.
ناگهان درد بدی توی بهشتم احساس کردم و جیغ
بلندی کشیدم اون به ارگاسم رسیده بود توی من و حالا چهرش از هرچیزی که به عمرم دیده باشمبه گفته خودش ترسناک تره
آلتش هنوز توی بهشتم بود آروم چشم هامو باز کردم...
https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0
https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0
#نبود_لفت_بده😈💦🔞
#ورودافرادزیر18سالاکیداممنوع❌❌
300
ك*ير بابا جلوى صورت مامان بود و مامان با چشماى خمار بهش خيره شده بود؛
+بخورش خانومى كه امشب قراره جرت بده...
مامان با ناز نوك ك*ير بابارو زبون زد و صداى آه مردونه ى بابا تو اتاق پيچيد...
با ديدن حالتشون كم كم داغ شدم و دلم ميخواست أمير اينجا باشه و منو بكنه.
آروم دستمو وارد شرتم كردم و شروع كردم به ماليدن ك*صم؛
كم كم صداى نالم داشت بلند ميشد كه.....
https://t.me/+VbMIcGs8GXlRtUzn
بمال رو لينك قول ميدم باهر پارتش أرضا بشى😈💦🔞
#ورودافرادزیر18سالاکیداممنوع❌❌
900
Repost from N/a
دختری که به عنوان برده فروخته میشه و هرشب مورد تجاوز اربابش قرار می گیره ...🔞♨️
#part69
یک ضرب #مردونگیش رو واردم کرد که از درد جیغ بلندی کشیدم.
پشت سر هم #تلمبه می زد و همین باعث می شد دردم بیشتر و بیشتر بشه.
همزمان #سی.نه هام رو توی مشتش گرفته بود و می فشردشون.
بلند گریه می کردم و #زجه می زدم اما اون بدون توجه به من شدت ضرباتش رو #تند تر کرد.
خودش رو #محکم بهم می کوبید و همین باعث می شد که صدای خوردن #بدن هامون توی اتاق بپیچه.
ک.یرش رو ازم بیرون کشید و به سمت #عسلی رفت و یه #دیلدو در آورد.
با ترس به دیلدو نکاه کردم که بهم نزدیک شد و خواست #دیلدو رو بهم نزدیک کنه که یک #لحظه ...💦🔞
https://t.me/+VbMIcGs8GXlRtUzn
https://t.me/+VbMIcGs8GXlRtUzn
https://t.me/+VbMIcGs8GXlRtUzn
با هر پارتش آبت می ریزه🤤♨️
رابطه ای #عریان و بی پرده بین مردی #خشن و برده ای #زیبا 🔞🔥
1100
Repost from N/a
با نشستن دستش روی #چوچولم میلرزم... 🔞
با حرکات ماهرانهی انگشتش #بهشتم هر لحظه بیشتر و بیشتر #خیس میشه💦
- اوففف #کصت چه آبشاری راه انداخته ریحانه....🔥
با این حرفش #حشری میشم و کمرمو محکم به تخت تکون میدم...♨️
#داگی میشم و آراد پشتسر هم چندتا #اسپنک محکم روی #باسن ژلهای و تپلم میزنه💦
- اوففف آراد.... منو دیوونه میکنی!
انگشتشو که وارد #سوراخ باسنم میکنه جیغی از درد میکشم🔞
- #کصکش خشکخشک؟!...
- خفهشو #جنده، وظیفهی #جندهای مثل فقط و فقط #سرویس دادن به مردای #سالار کلفتی مثل منه! 🍷
شیشهی مشروبش رو روی تن لختم میریزه و با عطش شروع به لیسیدن مشروب از روی تن لختم میکنه🔞💦
https://t.me/+u_IlU5PTAQM1M2Jk
https://t.me/+u_IlU5PTAQM1M2Jk
بيا تو شورت اضافه يادت نره🤫😈💦🔞
100
پسره مست میکنه و به دختر ۱۵ ساله تجاوز میکنه😱💦😈🔞
به پشت برمگردوند و دستش رو #نوازش وار روی #باسنم کشید؛ترسیده نالهای کردم اما از اون جایی که #دهنم بسته بود💯‼️
نالم #خفه شد با حس انگشت رو #بهشتم تکونی خوردم که با #شهوت گفت
_جوون چه بهشت صورتی و تنگی داره عروسک!👅🍑
صدای باز شدن زیپ #شلوارش باعث شد برای یه لحظه #نفس کشیدن یادم بره❌🍆
از پشت روم دراز کشید و سر #مردونش رو بهم #مالید که ترسیده #جیغی کشیدم.آه #مردونه ای کشید و نفسش رو توی #گردنم فوت کرد💦🔥
حالم از خودم بهم خورد
خواستم از دستش در برم که ناگهان کل مردنگیش رو واردم کرد و....🤫🍷🔞
900
Repost from N/a
به دختره تو راه مدرسه تجاوز میشه و کل زندگیش عوض میشه…😰❌🔥
https://t.me/+u_IlU5PTAQM1M2Jk
____
با #نیش باز به سمت خونه میرفتم؛با کشیده شدن بازوم #جیغ خفه ای کشیدم که دستی روی #دهنم نشست و صدام تو نطفه خفه شد😰❌
هوا #تاریک بود و نمیتونستم #راهم و ببینم
توی ی خونه کوچیک و کثیف بودم
گیج به اطراف نگاه کردم که ناگهان به دیوار چسبیدم.صدای نفس نفس های کسی کنار گوشم تنم رو مور میکرد📛💯
با قرار گرفتن جسم #سفتی بین پام نفسم تو #سینه حبس شد.#کلفتش رو از روی لباس به #بهشتم مالید و گوشم رو #مکید🍒⛔️🔥
#نالهام پشت دست های بزرگش #خفه شد
آهی کنار #گوشم کشید و دستش رو به #بهشتم رسوند چنگی به #بهشتم زد و گفت
_جوونن چه بهشت نرم و تپلی داریی!!😈💦
خواستم از دستش #فرار کنم فهمید و #هولم داد که با پشت روی #تخت افتادم
از #ترس نفس #نفس میزدم
با #بغض و نگرانی نگاهش کردم یهو نگاهم به #سالار نیم خیزش افتاد🤭🍆🚫
ناگهان روم #خیمه زد.خواستم اعتراض کنم #لبم بین لباش #اسیر شد🔥👄
با فرو رفتن مردونش تو بهشت تنگم ناگهان جیغی کشیدم که...🤫🔞🍑
آبم اومد با رمانش😋🍻
https://t.me/+u_IlU5PTAQM1M2Jk
https://t.me/+u_IlU5PTAQM1M2Jk
يواش بيا تو رمان داراى صحنه هاى خيلى بازززز😈💦🔞❌
900
Repost from N/a
#پارتسكسى
به دقت به ك*ير گنده بابا كه جلوى صورت مامان بود نگاه ميكردم...
اولين بار بود كه اين چيزارو ميديدم و يه حال عجيبى داشتم؛ ك*صم حسابى خيس شده بود...
+بيا خانومى كه قراره امشب حسابى جرت بدم
مامانم با ناز جلو رفت و ك*صشو به ك*ير بابام مالوند و...
https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0
https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0
واسه خوندن ادامه رمان بمال رو لينك شورت اضافه يادت نره😈💦🔞
300
Repost from N/a
با #حرص سرعت #تلمبه هاش و بیشتر کرد.#صدای برخورد #تخماش با #بهشتم توی فضا میپیچید👿🍆
بین گریه هام #ملتمس نالیدم:
_تو رو...خداا ولم...کن...خواهش میکنم...
با بی رحمی #نیشخندی زد و گفت:
_چیشد جا زدی خانم خبرنگار!؟❌♨️
#لبش رو به گوشم #چسبوند پچ زد:
_بده نمیخوام دست خالی از اینجا بری!هوم؟برو خبر زن شدنت و به داداش حرومزادت بده⛔️🔥💦
وشدتضربههاشوبیشترکردناگهاندرشکستهشدو...🔞
https://t.me/+_NJ61JEhN8FjMTY0
https://t.me/+_NJ61JEhN8FjMTY0
بمال رو لينك شورت اضافه يادت نره😈💦🔞
#به_شدت_هات💦🔞❌
900
Repost from N/a
🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞🔞
#part13
شورتمو جلوی علیرضا پاره کرد و مردونگیشو دراورد و بدون مالش و اماده کردن واردم کرد
با تعجب بهش نگاه کردم آرمان معمولی در حال ور رفتن با سینه هام بود و مردونگیش کامل توی دهنم"
علیرضا اومد و لباس هاشو بدون هیچ ترس و ابایی در آورد دستامو گرفت و بلندم کرد
به سمت مبل هدایتم کرد و کمی خم کرد منو
آرمان از پشت و علیرضا روبه روم بود
علی شروع کرد ور رفتن با سینه هام و لیسیدنشون
آرمان هم از پشت آروم انگشتشو میاورد داخلن و خارج میکرد که جا باز کنه
کم کم داشت حس لذتم میومد
علیرضا صورتشو جلو آورد شروع کرد لب گرفتن باهام شدیدا با علی بیشتر بهم لذت انتقال شد
پایین تنم رو محکم میمالیدم به مردونگی بزرگش...
https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0
https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0
https://t.me/+U_ryucVfxT0yMDU0
#ورودافرادزیر18سالاکیداممنوع❌🔞😈💦
1300